انتخاب رییس جمهور "چپ گرا" در مکزیک، چپ، زاپاتیستها و چشم انداز

لیلا جدیدی

 

روز اول ژوییه ۲۰۱۸ "لوپز اوبرادور" مشهور به "آلمو"، کاندیدای چپ گرای انتخابات مکزیک، با رای قاطع مردم این کشور (۵۳ درصد در مقابل آرای رقبای وی "ریکاردو آنیا" ۲۲درصد و "آنتونیو مید" ۱۶درصد) به ریاست جمهوری این کشور برگزیده شد. ناگفته نماند که حزب وی، "جنبش بازسازی ملی" (MORENA)، نیز اکثریت کرسیها را تصاحب کرد. اوبرادور در حالیکه سراسر مکزیک در بحران فساد، فقر و غارت بسر می برد، مردم مکزیک را متقاعد کرد که تغییر رژیم بدون خونریزی و جنگ داخلی ممکن است. او در آخرین سخنرانی کمپین انتخاباتی اش گفت که دولت او "انتقال قدرت را به طور مسالمت آمیز اما رادیکال" ممکن خواهد کرد. وی گفت: "این همه راه را برای تغییرات آرایشی و حرف باطل زدن نپیموده ایم." او که پس از سه دوره تلاش برای کسب مقام ریاست جمهوری که با قتل عام. ترور و تقلب انتخاباتی همراه بوده، سرانجام به قدرت رسید، قول داده است که کشور را از اقتصاد ورشکسته، فساد و غارتگری نجات دهد.

در حال حاضر چهار چالش اساسی در برابر مکزیک قرار دارد: خونریزی و خشونت، فساد فراگیر، نابرابری و دولت دونالد ترامپ. لوپز اوبرادور چگونه می تواند مکزیک را از بحران موجود خارج کند؟ آیا ریس جمهور چپ گرا مکزیک را به سمت اقتصاد سوسیالیستی پیش می برد؟ آیا در واقع چنین امکان و فرصتی به دست آمده است تا برابری و عدالت در این کشور که اکثریت مردم در فقر بسر می برند و خشونت و غارت در آن فرمان می راند، حتی متصور باشد؟

تنها چند نمونه در سیر انتخابات، شرایط موجود را توصیف می کند: طبق آمار مووسسه "اتلکت"، از زمانی که نامزدهای انتخابات کنگره مکزیک برای شرکت در این انتخابات ثبت نام کردند، ۱۳۶ سیاستمدار کشته شده اند و این خونین ترین انتخابات تاریخ مکزیک بوده است که نشان دهنده ورود خشونتهای این کشور به عرصه سیاسی است.

تحلیلگران بر این باورند که آمارهای جدید نشانگر آن است که کارتلهای قدرتمند مواد مخدر مکزیک قصد دارند متحدان خود را در فرمانداریهای محلی وارد کنند.

"لوییس کارلوس اوگالده"، رییس سابق مرکز انتخابات فدرال مکزیک، در این باره گفت: "هرگاه  کارتلها گمان برند که یکی از این سیاستمداران با آنان همکاری و مذاکره نخواهد کرد، او را به قتل می رسانند."

خشونت سیاسی از زمان اعزام ارتش از سوی دولت مکزیک برای مبارزه با کارتلها در سال ۲۰۰۶، جان بیش از ۲۰۰ هزار تن را گرفته است.

اوگالده همچنین اظهار داشت: "باید از خود بپرسیم که چه تعداد از سیاستمداران و مسوولان مکزیک با جرایم سازمانیافته همکاری می کنند. همدستی پلیس با کارتلها یکی از مشکلات اساسی در این کشور است."

از سوی دیگر ثروتمندان بزرگ مکزیکی طی انتخابات بیشترین تبلیغات را علیه اوبرادور می کردند. در چنین شرایطی برنامه او چیست و نیروهای چپ، به ویژه "زاپاتیستها" چه واکنش و نقشی در انتخاب او داشته اند؟ این نوشته تلاشی است جهت پاسخ به این پرسشها.

 

نشانه هایی از برنامه های آتی ریس جمهور جدید مکزیک

سالی که نکوست، از بهارش پیداست! در نگاه نخستین، چند نمونه از اقدامات اولیه، اتخاذ سیاستهای راست گرایانه اوبرادور در ظاهر چپ را به نمایش می گذارد.

اوبرادور پس از پیروزی در اولین سخنرانی به روشنی بیان کرد که هیچگونه تغییرات عمیقی در سیاستهای اجتماعی و اقتصادی داده نخواهد شد. او گفت که مهمترین دلیل نابرابری اقتصادی و اجتماعی، خشونت، فساد و عدم مجازات آن است. او یادآور شد خروج از این وضعیت، نخستین هدف دولت وی خواهد بود و در صورت اجرای آن لزومی برای تغییر سیاست اقتصادی دولت وجود ندارد. اوبرادور تاکید کرد: "در حالیکه از این به بعد هیچ بخششی برای فساد وجود نخواهد داشت، ما یک صلح ملی خواهیم داشت و انتقام جویی نخواهیم کرد."

او همچنین اطمینان داد که سران دولتی که پیشتر به فساد دست زده اند، مجازات نخواهند شد. با این حساب تمامی جنایتهایی که پیشتر صورت گرفته و قتل عامهای دولتی توسط نیروهای مسلح آن هیچکدام مجازات نمی شوند، ثروت و املاک کسی از او گرفته نمی شود، مالیاتها اضافه نمی شود، اما فساد، دزدی و خشونت از این به بعد مجازات در بر خواهد داشت.

یک هفته بعد، در روز ۷ ژوِییه، لوپز اوبرادور در نشستی با "شورای هماهنگی کارفرمایان" این کشور برنامه های خود را برای سرمایه گذاران، تجار، کارفرمایان بزرگ و ثروتمندان این کشور فقیر تشریح کرد. در پایان این ملاقات، صاحبان سرمایه با اشک شوق در چشم، دست اوبرادور را فشرده و از او تمجید و تعریف و سپاسگزاری کردند. اوبرادور گفت: "ما نمی خواهیم هیچ چیز را با فشار و اجبار پیش ببریم. می خواهیم بحث کنیم و متعاقد کنیم."

وی در ادامه گفت: "جنبش ما اکثریت مردم را با خود دارد، با این حال رفتارمان با زور نخواهد بود، بلکه با دلیل و رعایت حق و حقوق است."

او همچنین بر داشتن رفتاری "مسوولانه" تاکید کرد و گفت: "زمان مصالحه و آشتی و اتحاد ملی فرا رسیده است."

پس از این ملاقات، "جن پابلو کستانون"، رییس سی سی ای (CCE) که بزرگترین سازمان کارفرمایان کشور است و از منتقدان سر سخت اوبرادور بوده گفت: "ما با کمال اطمینان خاطر با هم همکاری خواهیم کرد."

وی افزود: "فرصت بسیار بزرگی به دست آمده که با تیم اوبرادور در انتقال قدرت همکاری کنیم."

در همین رابطه، "الفانزو رومرو"، ریس دفتر اوبرادور، گفت که ریس جمهور جدید قصد دارد مکزیک را به "بهشت سرمایه گذاری" تبدیل کند. جالب توجه تر آنکه حتی "کالوس اسلیم"، ثروتمند ترین فرد مکزیک و کسی که پیش از انتخابات اوبرادور او را مافیای قدرت" خوانده بود، از این ملاقات خشنود بیرون آمد. سرانجام آنکه قول دادند، در کشور سرمایه گذاری کنند و "مشاغل خوب" عرضه نمایند.

از نمونه برنامه های اوبرادور، حمایت از ۶/۲ میلیون جوان بیکار است که با هدف کارآموزی آنها را وارد بازار کار خواهد کرد. این امر بدین صورت انجام می گیرد که جوانان مزبور توسط شرکتها به عنوان دستیار و یا کارآموز استخدام می شوند تا برای بازار کار آموزش دیده و آماده شوند. اما نکته آنکه دستمزد ناچیز آنان از سوی دولت تامین می شود. به زبان ساده تر، کارگران به هزینه دولت در شرکتها "آموزش" می ببینند. لبخند خشنودی بر لبان صاحبان سرمایه بی دلیل نبوده است. روشن است که شرکتها در این صورت می توانند کارگر مجانی را برای پیشبرد امور خود به کار گیرند. بی دلیل نیست که یک گروه چپ ملاقات مزبور را "گفتگوهای عاشقانه" ای خواند که "بین دو طرف هیچگونه مجادله ای را سبب نشد".

از سوی دیگر، سرمایه داران همچنین متعهد شدند که در بخشهای فقیر نشین کشور، یعنی جنوب مکزیک، سرمایه گذاری کنند و سطح زندگی در آن مناطق را به "استانداردهای قرن بیست ویکم" برسانند.

گفتنی است که تجار ثروتمند مکزیک پیشتر اوبرادور را مردی عصبانی و رادیکال و پوپولیست که "دیکتاتوری" خواهد کرد، خصوصی سازی را لغو می کند و حتی در پیشبرد اهداف سوسیالیستی عده ای را اخراج خواهد، توصیف می کردند. اما همه این اتهامات دود بر هوا شد.

ائتلاف "مورنا" تحت رهبری اوبرادور که در دو مجلس سنا و کنگره اکثریت را به دست آورده، قدرت اجرایی در مکزیکوسیتی، دومین شهر بزرگ آمریکای لاتین، و ۵ ایالت از ۹ ایالت برگزار کننده انتخابات را نیز تصاحب کرده است. این ائتلاف اعلام کرد که اوبرادور در کابینه خود بسیاری از مدیران پیشین دولتی را نیز به کار می گیرد.

شایان توجه آنکه در میان تحلیل گران، "امانویل والرستاین"، تحلیل گر اقتصادی و سیاسی چپ با خشنودی اقدامات اولیه اوبرادور را "واقعا چپ" توصیف کرده است.

اما برای ما شاید در نگاه اول این رویداد و برنامه های ارایه شده از جانب اوبرادور حیرت انگیز و راست گرایانه باشد. از این رو برای درک موقعیت فعلی مکزیک ضروری است که به تاریخ حیات و فعالیت چپ در مکزیک نگاهی بیاندازیم و دایره، دامنه و امکانات آن را بررسی کوتاهی کنیم.

 

مختصری از پیشینه چپ در مکزیک

در سال ۱۹۶۸ زمانی که احزاب چپ در مکزیک بسیار کوچک و نادر بودند، یک جنبش دانشجویی بپا شد که مطالبات آن پایان دادن به خشونت و آزادیهای بیشتر برای مردم بود. رییس جمهور وقت سربازان را به میدان فرستاد تا به روی مردم بی دفاع آتش بگشایند. این حادثه هرگز از خاطر مردم زدوده نشد، به طوری که از این فاجعه و تراژدی نسلی تازه بپا خواست و عده ای از آنان نیز به مبارزه مسلحانه روی آوردند.

"سرجیو اگوایو"، آکادمیسین و فعال حقوق بشر مکزیکی که در دانشگاه هاروارد تدریس می کند و نویسنده کتاب "تغییر دادن نگاه طبقه حاکمه آمریکا به مکزیک"، در مقاله ای که در روزنامه گاردین منتشر شده می نویسد: "پس از رویداد ۶۸، اکثر ما که شامل استادان دانشگاه، روزنامه نگاران، فعالان حقوق بشر، سازماندهندگان کارگری و یا حتی سیاستمداران و احزاب سیاسی جدید، به مبارزه مسالمت آمیز دست زدیم و در جهت بازسازی حوادث گذشته و انتقال آن به نسل جدید تلاش می کردیم. این سبب بخشی از تغییر و تحولات در مکزیک شد."

در سال ۱۹۷۰ جنبشهای حقوق بشری تلاش می کردند به قربانیان جنگهای چریکی رسیدگی کنند. سرانجام احزاب چپ در مکزیک قانونی شدند. آنها از سال ۱۹۸۸ در انتخابات این کشور شرکت کردند. در سال ۱۹۹۴، "ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی" که از حق روستاییان بومی حمایت می کرد، تشکیل و به مبارزه مسلحانه پیوست.

 

واکنش زاپاتیستها به انتخابات

از سال ۱۹۹۴ که قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی "نفتا"(NAFTA) بین ایالات متحده آمریکا، کانادا و مکزیک پایه ریزی شد، سیاستهای نولیبرالی ناشی از آن، رشد اقتصادی در مکزیک را متوقف کرد. سیاستهای صنعتی و توسعه محور در این کشور حذف و نقش سرمایه گذاریها و تجارتهای بی نظم بین المللی بیشتر شد. در همین دوران ارتش آزادی بخش روستاییان (EZLN) زاپاتیستها نیز تشکیل شد. رهبر زاپاتیستها، معاون فرمانده مارکوس، از همان آغاز اعلام کرد: "ما خواستار به دست گرفتن قدرت دولتی نیستیم، فقط عدالت برای روستاییان بومی را خواهانیم."

زاپاتیستها از همان سال به دولت مکزیک اعلام جنگ کردند و سرانجام ایالت "چیاپاس" را زیر کنترل خود درآوردند. شورش روستاییان بومی علیه قرنها ظلم و ستم دولت و مالکین اوج گرفت و در حال حاضر حدود ۳۰۰ هزار نفر از آنها که شامل ۵۰ هزار خانواده می شوند، در بخشهای گوناگون مناطق کوهستانی مکزیک زندگی می کنند.

زاپاتیستها مستقل و خود مختار هستند، بیشتر روستاهای منطقه در کوهها و جنگلهای بزرگ واقع شده اند و با این حال سیستمآموزشی، بهداشتی، امنیتی و دولت خود را دارند. دولت مکزیک نیز در بیشتر موارد از درگیری با آنها پرهیز می کند؛ موضعی که نتیجه مبارزات و جانفشانیهایی است که در نهایت دولت را وادار به مذاکره و عقب نشینی کرده است.

در یک گزارش در باره این مناطق آمده است: "پس از گذشت ۲۴ سال، رستورانهای شهر "سن کریستوبال د لاس کساس" به دلیل شهرت جنبش زاپاتیست رونق پیدا کرده اند، ورزشکاران، هنرمندان و شهروندان این جریان با گذاشتن نقاب مخصوص، موسیقی انقلابی و فروش تی شرتهایی با تصاویر چگوارا و مارکوس اعلام می کنند که "این چهارمین جنگ جهانی علیه نولیبرالیسم است که آغاز شده است". امروزه می بینیم بسیاری از آمریکاییها، بریتانیاییها، ایتالیاییها و ... به این شهر سفر می کنند. آنها می خواهند بدانند از سال ۱۹۹۴ تاکنون در این منطقه چه گذشته است."

زاپاتیستها از آغاز هیچگاه از هیچ حزب سیاسی حمایت نکردند و تنها تمرکزشان علیه جهانی سازی، نولیبرالیسم و حمایت از جنبشهای اجتماعی بوده و یا برای احقاق حق روستاییان در دسترسی به منابع محلی موجود، به ویژه در چیاپاس مبارزه کرده اند. آنها می گفتند با صندوق رای غیر دمکراتیک کاری ندارند، در جایی که حتی نوشتن "رفراندوم" و "مراجعه به آمار" برای روستاییان بومی و فقیر سخت است.

زاپاتیستها اما بعدها اهداف مشخص تری ارایه دادند و جنبش خود را بر پایه مارکسیسم و سوسیالیسم و تا حدی آنارشیسم تعریف کرده و آن را " کمپین دیگر" نامیدند.

در انتخابات ۲۰۰۶ آنها اعلام کردند که مردم را به رای دادن یا ندادن تشویق نمی کنند، بلکه به متحد و متشکل شدن برای مقاومت و مبارزه فرامی خوانند. در این انتخابات لوپز اوبرادور نیز که کاندید شده بود، بازنده شد. او زاپاتیستها را متهم کرد که از نیروهای چپ و سوسیالیست خواسته اند به او رای ندهند. در انتخابات ۲۰۱۲ نیز زاپاتیستها اعلام کردند که انتخابات در انحصار سیاستمدارانی است که دور از مردم نفس می کشند.

آری، برای ۲۳ سال خط مشی زاپاتیستها - به گفته خود آنها - مبارزه برای عدالت و سرمایه داری بدون تلاش برای به دست گرفتن قدرت بود. اما سرانجام آنها پیش از انتخابات ۲۰۱۸، در پنجمین کنگره ملی مردم بومی که در سال ۲۰۱۷ تشکیل شد، اعلام کردند که از یک کاندیدای مستقل حمایت خواهند کرد. معاون فرمانده مارکوس پس از این تصمیم تاریخی گفت: "زمان حمله فرا رسیده است."

پس از پایان کنگره گفته شد تصمیم بر این است که قدرت را از دست کسانی که مرگ، خشونت، غارت و تخریب به کشور آورده اند، خارج کنند.

زاپاتیستها در کنگره پنجم شورای محلی بومی (CIG) که صدای ۵۲۵ منطقه بومی است، طی پروسه ای دمکراتیک از نامزدی یک زن بنام "ماریا د خسوس پاتریسیو مارتینز" مشهور به "ماریجو"، برای انتخابات ۲۰۱۸ حمایت کردند.

ماریجو که پیشتر از مسوولان بالای "ارتش آزادیبخش زاپاتیستها" بود، به عنوان کاندیدای مستقل و مورد حمایت زاپاتیستها در انتخابات شرکت کرد، اما به دلیل بدست نیاوردن آرای کافی از دور خارج شد. با وجود اینکه کمپین ماریجو برخلاف دیگر کاندیداها دارای پرستیژ و حق اخلاقی بود، به ویژه آنکه "مستقل" بود، امضاها را صادقانه به دست آورده بود و از سوی مبارزه ای مسلحانه هم حمایت می شد، تعداد امضاهای لازم را در شرایط ضد دمکراتیکی که پول حرف آخر را می زند، به دست نیاورد.

او گفت: "این انتخابات به مردم فقیر این کشور تعلق ندارد، بلکه مال ثروتمندان است. از ما می خواهند که از تکنولوژی برای جمع آوری امضا استفاده کنیم، در حالیکه در بسیاری از مناطق دسترسی به تکنولوژی نداریم."

حمایت از مارجو سبب شده که بار دیگر اوبرادور از زاپاتیستها به دلیل حمایت نکردن از کاندیداتوری او انتقاد کند. او مدعی شد آنها "در دست حکومت بازی می کنند".

اما حال که کاندیدای زاپاتیستها به مرحله بعدی راه نیافته، برای آنها و دیگر نیروهای چپ این پرسش مطرح می شد که آیا باید از اوبرادور حمایت کنند؟ پاسخ زاپاتیستها این بود که مردم به دلخواه خود عمل کنند و در اهداف آنها پیرامون سازماندهی علیه سرمایه داری تغییری ایجاد نشده است.

 

حزب انقلابی کارگران (PRT ) و انتخابات

"حزب انقلابی کارگران" در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری اخیر بیانیه ای منتشر کرد و اعلام کرد که آنها نیز از نامزدی ماریو مارتینز (ماریجو) حمایت می کنند.

آنها همچنین تاکید کردند نظر به اینکه تقلب در انتخابات محتمل است، رای دادن و یا ندادن در درجه دوم اهمیت قرار دارد و در حال حاضر نیاز به سازماندهی چپ علیه سرمایه داری است.

این حزب متذکر شد که نتیجه انتخابات هر چه که باشد، چپ در دوران پس از انتخابات باید گسترش پیدا کند. این بدین معنا خواهد بود که در صورت پیروزی "المو" (ALMO ) باید از فرصت در جهت ساختن جنبش متحد کارگری که در سمت چپ حزب وی (MORENA) قرار می گیرد، استفاده کرد. در غیر اینصورت، باید خود را برای مبارزه با دو حزب دیگر طرفدار سرمایه داری PRI-PAN سازماندهی کنیم.

 

نبود آلترناتیو و چشم انداز

بنا به جایگاه و واکنشی که چپ در برابر انتخابات داشت و این امر که در واقع هیچ گزینه ای که مردم رنج دیده مکزیک را نمایندگی کند وجود نداشت و همزمان هیچیک از کاندیداها برنامه ای علیه نولیبرالیسم ارایه نداده بودند، کارگران و زحمتکشان این کشور که در جستجوی راهی برای نشان دادن خشم خود نسبت به وضعیت موجود بودند، مستقل عمل کردند.

در خلاء گزینه سیاسی طبقه کارگر، میلیونها نفر با وجود خشونت و سرکوبی که در سراسر کشور در جریان بود، برای نمایش انزجار خود از دو حزب سنتی دیگر و روزنه ای از امید به تغییر، به المو رای دادند.

از آنجا که اوبرادور بی وقفه از احترام به همه اقشار و طبقات صحبت می کرد و حتی باوجود نشان دادن برخی گرایشهای راست از خود، باز هم مردم معتقد بودند که انتخاب وی تحولات رادیکالی به وجود خواهد آورد. خشونت و رفتار فجیع طبقه حاکمه هر روز بیشتر چهره کریه خود را به مردم نشان می داد و این فرصتی از دست ندادنی برای اعلام نظر در برابر آن بود.

دیگر چالش پیش رو، یعنی نقش ایالات متحده آمریکا و به ویژه ترامپ در این کشور را نیز نباید فراموش کرد. ترامپ اگر چه پیروزی اوبرادور را تبریک گفت، ولی از اینکه او برنامه هایش متوجه تنها مکزیک خواهد بود و در رابطه با دیگر کشورهای آمریکای لاتین فعالیت نخواهد کرد، ابراز تاسف کرد.

این در حالیست که اگر چه برنامه های اوبرادور برای آینده مکزیک هنوز مشخص نیست، سیاست خارجی وی مجهول تر باقی مانده است. او علاقه بی حدی به کشورش و بی علاقگی چشمگیری به سیاست خارجی دارد و گفته است " بهترین سیاست خارجی، سیاست داخلی است".

اوبرادور که پیشتر شهردار مکزیکوسیتی، پایتخت مکزیک، بود، همواره از منتقدان اصلی ترامپ در مکزیک بوده و سیاست ساخت دیوار مرزی آنهم با هزینه مکزیک را به باد تمسخر گرفته. اوبرادور پیشتر بارها بر" مکزیک بله، دیوار نه" تاکید کرده است.

در حال حاضر که تعرفه های گمرگی بر کالاهای وارداتی از مکزیک قرار گرفته و مکزیک به اقدامی تلافی جویانه در مورد کالاهای وارداتی آمریکا انجام داده، در چشم انداز تنش بیشتری در بحران ترامپ و مکزیک را می توان انتظار داشت. ترامپ بر ادعای بی اساس خود مبنی بر اینکه تجارت آزاد و قرارداد "نفتا" بیشتر به نفع مکزیک تمام شده، بار دیگر تاکید کرده است.

روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی نوشته است، مردم مکزیک طی این انتخابات نمی خواستند کاندیداها حرفی از ترامپ پیش بکشند، زیرا هیچ اعتمادی به او ندارند. در این گزارش آمده است که تنش بین ایالت متحده و مکزیک افزایش خواهد یافت و سرانجام این سوال پیش رو قرار خواهد گرفت: "چه کسی مکزیک را از دست داد؟"

بهر میزان که انتخاب اوبرادور به عنوان کاندید چپ گرا اهمیت داشته یا نداشته باشد، برای چپ در آمریکای لاتین رویدادی مثبت و برای مردم مکزیک بیسابقه است. روزنامه اکونومیست در مقاله ای برآورد کرده است که "یک تحول مهم در ادغام اقتصادی آمریکای لاتین" به وجود خواهد آمد.

پس از این چپ می تواند با تکیه بر ادعای ترامپ مبنی بر خروج از نفتا که بیش از همه به زندگی و معیشت مردم مکزیک لطمه زده، پافشاری کرده و یا در آن چرخشی به نفع مردم مکزیک ایجاد کند، برای رونق کار و بهروزی مردم تلاش کند تا همانطور که اوبرادور گفته است، مهاجرت بر اساس خواست و نه اجبار باشد.

 

  

منبع: نبردخلق شماره ۴۰۱، دوشنبه اول مرداد ۱۳۹۷ – ۲۳ ژوییه ۲۰۱۸

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول