خیز و روان شو فتح الله کیاییها
سیلی خروشان در درونش بود و بیهده بانتظار باران نشسته بود. سنگ گفت: خیز و روان شو سرشاری و شکوفایی در توست. ایستاد به انتظار خورشید گفت: خیز و روان شو سرشاری و شکوفایی در توست. باران را به انتظار نشست. جویبار گفت : تشنه ام خیز و روان شد. همچنان پای در انتظار نشست. صدای فریاد مادری سد مقاومتش شکست مادری که طلوع فرزند را بر فراز دار شکوفایی ترانه ای می خواند آرام و نرم و بی دغدغه گویی که مرگ در هراس از آنها بود مادر و فرزند عاشقانه ترین ترانه را خواندند یکی با حنجره ی به خون نشسته و آن دیگری با فریادی از غرور که می گفت: های خسته گان.....ای دلشکسته گان بنگرید عقاب جوانم را بر فراز دار. جگر گوشه ی من است. انتظار را شکست و روان شد. صحراها فریاد بر کشیدند دیدید که روان شد و ستاره ها به سو سو نشستند صبوری میوه داد. خیز و روان شو جویبار در دلش می خواند و با شوق می دوید . سیل در راه بود و دردمندان به انتظار. خیز و روان شو . منبع: نبردخلق شماره ۳۹۹، سه شنبه اول خرداد ۱۳۹۷ - ۲۲ مه ۲۰۱۸
|