به کسانی که دوستشان دارم

نامه رامین حسین‌ پناهی زندانی سیاسی محکوم به اعدام

 

کانال تلگرام کمپین دفاع از زندانیان

 

نمی ‌دانم از کجا شروع کنم، از کشته‌ شدن اشرف یا از حکم اعدام برادر بزرگمان انور حسین ‌پناهی، شکسته ‌شدن هر روزه ی قامت پدر و اشکهای بی پایان مادرم. از خواهران داغدیده و سایه ی ترس و نگرانی که هر روز و هر ساعت در تک تک لحظاتی که تنها یا دور هم بودیم، بگویم. دست سرنوشت و تقدیر، من را در مکان و شرایط قرار داده که روزی برادر بزرگم انور حسین پناهی، آن را تجربه کرد. شاید ادامه ی حرفهایم از اینجا کمی راحت تر است برای اینکه با افشین، برادری که از من بزرگتر است و با هم در یک زندان هستیم، این نامه را می ‌نویسم. افشین به هشت سال و نیم زندان محکوم شده است و در انتظار پایان حکم و بازگشت به خانه است و من هم به اعدام محکوم و ممنوع الملاقات شده ام و نمی ‌دانم که بعدها چه می‌ شود. بیش از هر چیز و هر کس به قلب داغدیده و حسرتهای مادرم فکر می‌کنم از اینکه چگونه این روزها را تحمل کرده است یا تحمل می‌کند.

زمانی به این فکر می ‌کردم که این همه رنج و این همه ترس از کجا می ‌آید و دلیل واقعی ظلمی که به خانواده ی من روا می ‌رود چیست؟ امروز و همه ی روزها و لحظاتی تلخی که از همان نو جوانی تجربه کرده ام بیش از پیش جواب روشن این سوالات را می ‌دهند؛ همیشه دوست داشته ایم با کسانی که می ‌شناسیم، با همسایه ها، با افراد جامعه و مردمی که با آنها در مکانی که زندگی کرده ایم صمیمی باشیم و احساس نزدیکی کنیم و در خوشی و ناخوشی در کنار هم باشیم. امروز فکر می‌ کنم این درسها را پیش از هر کسی از مادر و پدرم یاد گرفته ام. چرا باید کارگران اینگونه زندگی کنند؟ چرا باید کودکان کار کنند و رنج کشند؟ چرا باید زنان و مادرانمان این همه رنج و مرارت تبعیض را تحمل کنند؟ چرا مکانی که در آن زندگی می ‌کنیم و در آنجا بزرگ شده ایم آتش گیرد و آلوده شود؟ و چرا نباید همه ی ما آزاد باشیم و در کنار هم آزادی را تجربه کنیم؟

کم نیستند کسانی که این سوالها را با صدای بلند کرده و به جرمهای گوناگون محکوم شده اند: محاربه، ضد انقلاب، وابسته به گروههای تروریستی، شبکه های جاسوسی استکبار و عضویت در گروههای معاند. من هم یکی از همان کسانی هستم که در جستجوی جواب این سوالها بوده ام و تلاش کرده ام که برای تک تک سوالاتی که داشته ام پاسخی درخور بیابم از طریق دفاع از فعالیت مدنی و سیاسی، زیست محیطی، حقوق بشری، دفاع از حقوق کودکان، زنان و کارگران و تمامی کسانی که همدل و همدرد بوده ایم.

امروز بیش از هر روز دیگر از این صمیمیت و دوست‌ داشتن و عشق به مردم لذت می‌ برم و از اینکه در کنارشان هستم احساس غرور می‌ کنم. اینکه لحظات سخت هشت سال و نیم حبس افشین را می ‌بینم بغض گلویم را می‌ گیرد اما با وجود اینکه انتظار حکم اعدام، لحظات دردآوریست اما ارزش و غرور ایستادن در کنار مردمی که آنها را دوست دارم، طبیعتی که در آن زندگی کرده ام و کارگرانی که با آنها کار کردهام، از رنج این لحظات می‌کاهد و به من، افشین و خانواده ام غرور می‌بخشد. برایتان می‌نویسم.

رامین حسین پناهی

زندان مرکزی سنندج

سه شنبه، ۱۴ فروردین ماه ۱۳۹۷

 

 

منبع: نبردخلق شماره ۳۹۷، شنبه   اول اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۲۱ آوریل ۲۰۱۸

 

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول