همبستگی با جنبشهای اعتراضی نیروهای کار

دفاع از مقاومت زندانیان سیاسی

 

سخنرانی لیلا جدیدی در همایش چهل و ششمین سالگرد رستاخیز سیاهکل

 (توضیح نبرد خلق: این سُخنرانی از گفتار به نوشتار برگردانده شده)

 

سلام و درود به شما دوستان، یاران و رفقای عزیز که امشب در کنار ما هستید و با هم چهل و ششمین سالگشت حماسه و رستاخیز سیاهکل را گرامی می داریم. بسیار خوش آمدید و خوشحالم از دیدنتان. همینجا از برگزار کنندگان این مراسم نیز تشکر می کنم که از من دعوت کردند تا سخنی با شما داشته باشم و سپاس از رفیق زینت میرهاشمی که بخش مهمی از جنبش جاری، جنبش دادخواهی مادران در ایران، را مطرح کردند. امید که شب خوبی را که مناسب گرامیداشت این روز تاریخی است، داشته باشید.

جنبش سیاهکل بدون شک بخشی از تاریخ مبارزات مردم ایران است. رستاخیز سیاهکل هم به لحاظ پاسخی که به شرایط خاص روز خود داد و هم به خاطر انگیزه و رهنمود انقلابی که دارد، همواره زنده می ماند.

حتما حرف جدید و خارق العاده ای نزده ام اگر بگویم برای رسیدن به هدفی انقلابی و انسانی، اولین گامها با شناخت و آگاهی و سپس انگیزه مبارزاتی برداشته می شود و با تداوم، پایداری و فداکاری پیموده می شود. و این راهی ست که رفقای فدایی رفتند و سرانجام به انقلاب ضد دیکتاتوری انجامید.

امروز با تجربه و درس آموزی وظیفه داریم آن مشعل فروزان را به دوش بکشیم. اما با شرایط کاملا متفاوتی روبرو هستیم. فکر نمی کنم برای صحبت امروز نیاز به شرح پیچیده و دردناک آن باشد، اگرچه همگی از آن باخبریم.

از قیام ضد دیکتاتوری مردم ایران ۳۸ سال می گذرد. ما کجاییم و رژیم کجا قرار دارد؟ راه دشواری در برابر حکومتی که در خشونت و جنایت و تجاوز به حقوق مردم یکی از پر سابقه ترین رژیمهای تاریخ بشریت است، پیموده شده. من فکر می کنم و حتما شما هم موافق هستید که این گامها از نخستین روزهای پس از قیام برداشته شده و با همه کاستیها و نقاط قوت ادامه داشته است. به راستی که چه جانهای عزیزی قربانی حکومتی که با ظلم و ستم و سرکوب بر صندلی قدرت تکیه زده، شده اند. درود بر آن جانهای شیفته عدالت و آزادی، درود بر هزاران نفر که مقاومت کردند و جان گرامی شان را برای آینده بشریت، برای انسانیت و برای ما و فرزندان ما فدا کردند.

بارها شنیده ایم که گله می شود چرا مردم ایران سکوت کرده اند؟ چرا علیه این رژیم ستمگر قیام نمی کنند و یا بعکس، [گفته می شود] "جمهوری اسلامی سخت تر و قدرتمند تر از آن است که بشود سرنگونش کرد"، "اینها از جایشان تکان نمی خورند". یک خانمی که تازه از ایران آمده بود به من می گفت: "این بی شرفها به این آسانی دست از قدرت نمی کشند. ما که امیدی نداریم." پدر بزرگ من وقتی از تظاهرات علیه بسته شدن روزنامه آیندگان به خانه برگشتم و جای سیلی سختی که یک حزب اللهی به صورتم زده بود سرخ شده و ورم کرده بود، به من گفت: "بیخود زحمت نکش دختر جان. اینها ۳۰ سال دیگه هم سر کار خواهند بود."

همه این حرفها درست. طرف ما هم نه از شرافت بویی برده و نه از انسانیت، به آسانی هم از جایش تکان نمی خورد و بیش از ۳۰ سال حکومت کرده. اما در فرصتی که امشب به من دادید، می خواهم ادعایی را مطرح کنم، از آن به طور مستند دفاع کنم و به یک "چه باید کرد" پاسخ بدهم.

 

امروز ما می توانیم با افتخار اعلام کنیم جنبش و مقاومتی سرسخت، با تداوم و رو به رشدی در مقابل این رژیم ایستاده و خواب را از چشمانش ربوده. همه خشونتها، سرکوب، اعدام و زندانها نشانه واکنش عاجزانه رژیم در مقابل این جنبش است.

این جنبش از همان آغاز که خمینی با دروغ و فریب سوار بر موج انقلاب شد، برای چسبیدن به قدرت، مخالفان خود را از طریق دسته های مزدور در کوچه و خیابان آزار می داد و ضرب و شتم می کرد. آزار و اذیت و بازداشت رفقای فدایی که معترض به روندی که خمینی و دارو دسته اش پیش می برند بودند، از ۳۰ خرداد ۶۰ و گشودن آتش بر تجمع مسالمت آمیز مجاهدین خلق تا قتل جنایتکارانه رفیق سعید سلطانپور، از اعدام هزاران گل سرخ انقلاب، سرکوب مردم کرد و و و همه اینها نشانه خون گرم مبارزه در رگهای جامعه و هراس و وحشت رژیم از به قعر کشیدن شدن در تلاطم طوفان اعتراضات جامعه بود. مردم برای دمکراسی، تمدن، پیشرفت و رفاه انقلاب کرده بودند، اما خمینی می خواست دنده عقب به صدها سال پیش بزند.

بله ۳۸ سال از انقلاب ضد دیکتاتوری می گذرد. تحت اختناق و سرکوب شدید امروز جامعه ما، گروهها و سازمانهای کوچک و بزرگ، اتحادیه ها و کمیته هایی در خارج و داخل پیوسته یا جدا از هم به هر شکل و شمایل اعتراض و مبارزه می کنند. اعتراضات نیروهای کار، کارگران، معلمان، پرستاران، دانشجویان، فعالان مدنی و مدافعان حقوق کودک و زنان و مادران و کاربران شبکه های اجتماعی...

رژیم اکنون علاوه بر تضادهای جهانی، اقتصادی، درونی و غیره، با عمده ترین تضاد که تضاد آشتی ناپذیر بین خود و مردم است نیز روبروست و نتوانسته بر آن مسلط شود و ما اگر قیامهای گسترده ای در خیابان نمی بینیم، اما ابعاد اعتراضات عمیق تر شده و به شکاف درون رژیم افزوده. به طوری که علاوه بر خیزشها و قیامها در شهرهای بزرگ، صدها حرکت اعتراضی در سراسر ایران وجود داشته. طی ۳۵ ماه گذشته حدود ۷۰۰ حرکت بزرگ و کوچک اعتراضی از جانب کارگران و مزدبگیران صورت گرفته که دبیرخانه سازمان هر سال در آستانه اول ماه مه آمار آن را منتشر کرده است.

رژیم با شتاب معترضان را دستگیر و بازداشت می کند و محکومیتهای طولانی می دهد و برای محدود کردن رابطه آنها با بیرون، آنها را "امنیتی" می خواند.

در پاییز سال ۹۵، علی اصغر جهانگیر، ریس سازمان زندانها، گفت: "ما زندانی سیاسی نداریم و اینها زندانی امنیتی هستند و برای نگهداری شان با سایر زندانیان تفاوتی قایل نیستیم."

با همه این تلاشها در جهت مسکوت گذاشتن و ایزوله کردن زندانیان سیاسی، می بینیم که اکنون زندانهای سیاسی به کانونهای مبارزاتی تبدیل شده اند. امشب می خواهیم ببینیم این زندانیان سیاسی چه کسانی هستند؟ آیا در کره مریخ زندگی می کنند یا از میان جامعه سراسر ایران زمین هستند؛ زندانهای دیزل آباد کرمانشاه، زندان سنندج، اهواز ارومیه، رجایی شهر کرج، زندان تبریز، اوین، زندان مرکزی خوی، مهاباد، شهرضای اصفهان، زندان مرکزی طبس ووو سراسر مرز جغرافیایی ایران.

آیا زندانیان سیاسی و مقاومت سرسختانه آنها نماد یک جامعه زنده و انقلابی هست یا نیست؟ می خواهیم بررسی کنیم، در میان بگذاریم، بیاندیشیم، براین بخش از جنبش تمرکز کنیم و بعد ببینیم وظایف ما در درون و بیرون از مرزهای ایران چیست و چگونه می توانیم و از چه راه هایی باید به آن بپیوندیم و مردم ایران را درگیر و مداخله گر در آن کنیم. مبارزه چگونه گسترش می یابد و برای گسترش آن در جامعه چگونه می توانیم سازماندهی کنیم؟

 

زندانیان سیاسی چه کسانی هستند؟

در یک بررسی مختصر ببینیم زندانیان سیاسی چه کسانی هستند؟

پیش از آن یک نکته را متذکر شوم. ما در این بخش همانطور که می دانید بر همبستگی با جنبشهای اعتراضی، دفاع و گرامی داشتن مقاومت زندانیان سیاسی تمرکز داریم و متاسفانه وقتی نیست که یادی از یکایک آنها بکنم. اما بی شک این مثنوی هفتاد من کاغذ در تاریخ مبارزاتی مردم ایران ثبت خواهد شد.

زندانیان سیاسی چه کسانی هستند

برای شروع: "در ایران ما روزنامه نگار زندانی نداریم"

البته این را من نمی گویم، حسن روحانی در جریان سفرش به نیویورک به خبر نگار سی ان ان خانم کریستین امانپور گفت.

سازمان گزارشگران بدون مرز در گزارش سالیانه خود در سال ۲۰۱۵، ایران را سومین زندان بزرگ جهان برای روزنامه نگاران اعلام کرده است، بعد از چین و مصر. البته در این مسابقه کسب مقام، ایران از اریتره سبقت گرفت. دهها روزنامه نگار در ایران زندانی هستند. غیر از جیسون رضاییان، خبرنگار بازداشتی واشنگتن پست که با یک هواپیما پول نقد از سوی "استکبار جهانی" آزاد شد، بقیه بر اساس گزارشها وضعیت مساعدی ندارند. با اتهامات "جاسوسی" و "وابستگی به شبکه های خارجی" محبوس شده و یا هستند. فکر می کنم ایشان اگر با کلیدش دهانش را قفل می کرد، سنگین تر بود.

نمونه های از روزنامه نگاران زندانی:

- یاشار سلطانی، سردبیر سایت معماری نیوز، که گزارش واگذاری ۲۲۰۰ میلیارد تومانی تخلفات مالی شهرداری تهران را منتشر کرد

- فواد صادقی: تا به حال دلیلی برای بازداشت او ارایه نشده

- آفرین چیت ساز: به گفته مادرش در بازجویی کتکش زدند و تهدید شده در باره شکنجه دخترش حرفی نزند.

- عیسی سحر خیز که روی تخت بیمارستان دست به اعتصاب غذا زد، ۵ ماه در بیمارستان، اتهامها: توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام. همچنین توهین به رییس قوه قضاییه و رییس جمهور سابق

- احسان مازندرانی: با خونریزی معده در اعتصاب حالش به وخامت حاد رسید. اتهامها: تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام

- سامان صفرزایی، ریحانه طباطبایی. محمد صدیق کبودوند و...

در ایران دیگر چه نوع زندانی نداریم؟ بله، "در ایران کسی به خاطر عقیده اش هم در زندان نیست".

خب این را هم جناب ظریف در مصاحبه با شبکه تلویزیونی پی بی اس فرمودند.

این دیگر یک حرف کمدی – دراماتیک است. طبق قوانین و استانداردهای بین المللی هر کس حق دارد هر حرف حتی توهین، شوخی، بد و بیراه و هر انتقاد هر طور که می خواهد به رهبران و سران کشورش بزند. اگر دستگیر شود، زندانی سیاسی به حساب می آید. اما اینجا مهر تبانی علیه امنیت ملی می زنند، زیرا امنیت خودشان را در خطر می بینند.

علاوه بر دهها و صدها زندانی عقیدتی، همین ماههای اخیر ۸، ۹،۱۰ و بیشتر زندانی عقیدتی روزها و روزها در اعتصاب غذا بودند، به خاطر ابراز عقیده. همین! و پای آن هم ایستادند. اینها زندانی سیاسی (محمد ابراهیمی) را به انفرادی منتقل می کنند، به جرم اینکه با آقای احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل صحبت کرده.

یک ادعای جالب دیگر: آقای ظریف با ظرافت ویژه خود به رسانه های خارجی گفته "من فردی به نام مجید توکلی نمی شناسم". حدس بزنیم چرا آقای ظریف از آنها نپرسیده "شما از کجا می شناسید او را؟"

البته همه اینها یک طرف، تعداد زیادی زندانی عقیدتی هم اعدام شده اند.

یک نوع زندانی دیگه هم که اصلا نداریم، کارگران، معلمان و دیگر زحمتکشان هستند. فقط معلوم نیست چطور و بنا بر چه دلایلی کار به جایی رسیده که دبیرکل کنفدراسیون اتحادیه های کارگری در نامه ای به علی خامنه ای نوشت: "شرایط فعلی گزینه دیگری جز تسلیم شکایت رسمی از دولت ایران به سازمان بین المللی کار باقی نگذاشته. تردید ندارم که وجهه ایران در جامعه بین المللی آسیب بیشتری خواهد دید." او همچنین در نامه اش خامنه ای را به خاطر مرگ مشکوک رفیق شاهرخ زمانی زیر سوال برده بود.

آوازه بی عدالتیها نسبت به کارگران و زحمتکشان ایران به سازمانهای حقوق بشری و بین المللی رسیده است. اعتراضات کارگری از وسیع ترین، پرقدرت ترین و گسترده ترین اعتراضات اخیر بوده که بسیاری از فعالان حقوق کارگران، فعالان شبکه های اجتماعی و خانواده آنها از همسر و فرزند، مادر و پدر را به میدان مبارزه کشانده است. رهبران این حرکتهای اعتراضی دستگیر و زندانی شدند. چند نمونه:

- حکم ۹ سال زندان برای آقای محمود صالحی با افتادن کلیه او از کار و نیاز به دیالیز

-۱۱ سال زندان در مورد جعفر عظیم زاده، رییس هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران، و شاپور احسانی راد، عضو دیگر هیات اجراییه این اتحادیه، به جرم "اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور" و "فعالیت تبلیغی علیه جمهوری اسلامی". آنها به اتهام تشویش اذهان عمومی، برهم زدن نظم عمومی و مشاوره به کارگران اعتصابی، به اسارت کشیده شده اند.

- داود رضوی، ٥ سال

- ابراهیم مددی، ٥ سال و سه ماه

- علی اکبر باغانی، ١٠ سال و تبعید به زندان زابل

- بهنام ابراهیم زاده نیز علیرغم سپری کردن ٥ سال حکم زندان، بنا بر حکم دوباره ای محکوم به ۷ سال و ده ماه زندان شده است و از سال ٨٩ زندانی است.

- رسول بداغی، اسماعیل عبدی ، علی اکبر باغانی، محمد جراحی...

با توجه به اینکه اینجا نامی از اعدامیها هم نمی بریم، مانند، فرزاد کمانگر، یا مرگ در اثر ضرب و شتم مانند ستار بهشتی.

و این در حالیست که هم اکنون تعداد زیادی از فعالین کارگری و معلمان و مردم معترض به خاطر مبارزات شان در دفاع از حقوق کارگر، حقوق معلم، حقوق کودک و آزادیهای پایه ای چون حق تشکل، حق اعتصاب، حق تجمع ، آزادی بیان و… با احکام امنیتی چون "اخلال در نظم و امنیت ملی"، "اجتماع و تبانی علیه نظام"، "تبلیغ علیه نظام"، "توهین به رهبری" و… محکوم به زندان شده و تحت پیگرد قرار دارند.

و اکنون نیز یک بند لایحه "اصلاح قانون کار" به امکان به زندان افکندن کارگران افزوده: ایجاد "کمیته های انضباطی" در کارخانجات و واگذاری تصمیم گیری اخراج کارگران به این کمیته ها در صورت "تخلف کارگران". این بند نیز اقدامی در جهت امنیتی کردن محیطهای کار و سرکوب کارگران است.

و اینها تنها نمونه های مختصری هستند که مشخص می کنند زندانیان سیاسی از همه اقشار جامعه هستند.

 

مقاومت زندانیان سیاسی

کمتر جایی در جهان زندانهای مخوفی مانند زندانهای رژیم جمهوری اسلامی دارد. بی جهت نیست که برای نمونه هرگز به آقای احمد شهید اجازه بازدید از زندانها را ندادند. در گذشته نیز که چنین اجازه ای دادند، قسمت ویژه ای را از پیش آماده کرده بودند تا از شرایط فاجعه بار زندان گزارشی داده نشود.

بزرگترین و بارز ترین نمونه شجاعت و مقاومت، اعدام هزاران زندانی سیاسی در دهه ۶۰ و در سال ۶۷ یعنی اعدام زندانیان سر "موضع" است. آنها مجاهد، فدایی، کمونیستها، اعضای حزب دمکرات کردستان، کومله و دیگر انقلابیونی را که تسلیم نشدند، بی پروا به خون کشیدند. حتی نام برخی از آنان را نمی دانستند. همانطور که گفتم شرح این جنایت به واقع مثنوی هفتاد من کاغذ است که خوشبختانه با کوشش دوستان با جنبش عدالتخواهی دارد پیگیری می شود .

همانطور که متوجه شده اید، زندانیان سیاسی مقاوم و با اراده که دربند و اسیر هستند، گزارشات متعددی از وضعیت زندانها، شرایط سختی که منجر به بیماری زندانیان می شود و عدم رسیدگی پزشکی منتشر کرده اند. آنها حتی در زندان هم دست از اعتراض و افشاگری برنداشته اند.

زندانی سیاسی علی معزی می گوید: "علاوه بر فوتهایی که در اثر عدم رسیدگی پزشکی در زندانها علیه زندانیان سیاسی در مواردی همچون محسن دگمه چی، هدی صابر پیش آمده، در سالهای اخیر، به خصوص در بند سیاسی زندان گوهردشت کرج، با مرگهای مشکوکی همچون امیر حسین حشمت ساران، منصور رادپور و افشین اسانلو روبرو شدیم. که به آن مرگ مشکوک رفیق شاهرخ زمانی را باید افزود."

من به یک مورد دیگر اشاره می کنم، به ارژنگ داوودی که از سال ۲۰۰۳ در اسارت است. او هرچند یکبار به بهانه های واهی و تشکیل پرونده های جدید، چندین ماه به سلولهای انفرادی منتقل می شود و به زمان اسارتش افزوده می شود. در نامه های ارژنگ داوودی، زندانی سیاسی مقاوم و شخصیت درخشان و محبوب، بارها در این مورد نوشته شده است. وی زمانی نه چندان دور وقتی خانم فدریکا موگرینی قصد سفر به ایران را داشت، ضمن شرح ستمی که به وی و دیگر زندانیان سیاسی شده، در نامه ای به او نوشت سفر وی "نه تنها به برقراری آزادی و دمکراسی در این کشور مصیبت زده کمکی نمی کند، بلکه از یکسو موجبات رنجش خاطر زندانیان سیاسی و غیر سیاسی، به ویژه جریحه دار شدن احساسات خانواده های مبارزان سیاسی را فراهم می آورد و از سوی دیگر، به جری تر شدن دستگاه حاکم و حادتر شدن وضعیت اسفبار کنونی می انجامد".

رفیق اماندا - سحر که این مراسم را آغاز کرد، فقط ۱۱سال داشت وقتی آقای ارژنگ داوودی دستگیر شد. او و یکی از دوستان همسن اش بارها وقتی از جانب سازمان عفو بین الملل در کنسرتهای بزرگ برای جمع آوری امضا میز می گذاشتیم، با همه توان خودشان، این دختران بسیار نوجوان، برای پتیشن آقای داوودی امضا جمع می کردند. او الان ۲۴ ساله است و تصور اینکه هنوز ارژنگ در زندان است، برایش بسیار سخت است و دلشکسته می شود. برای همین با اینکه هرگز ایران نبوده، هیچوقت از فعالیت دست نکشیده است.

اگر فقط یک نمونه از مقاومت زندانیان سیاسی را بخواهم بگویم، به همین اعتصاب غذای اخیر می توانم اشاره کنم، ۸ یا ۹ نفر، بعد پیوستن امیر امیر قلی با اعتصاب خشک که البته به درخواست بسیاری از فعالان به اعتصاب تر رفت، سعید شیرزاد که لبان خود را دوخت در اعتراض به وضعیت زندانها و رفتار با زندانیان، علی شریعتی که به خاطر اعتراض به اسید پاشی حکم زندان گرفته بود و آرش صادقی با بیش از ۷۰ روز اعتصاب غذا ووو. همه اینها شگفت آور است. این همه مقاومت، اینهمه پایداری. اینان کاشفان فروتن شوکران هستند.

آرش صادقی در آستانه شصتمین روز از اعتصاب اعتراضی نامه ای نوشت که به قول یکی از رفقایم "نامه قوی و عمیقی بود ... مانیفست پایداری و انسانیت".

وی در بخشی از این نامه نوشت: "در این دو ماه پا به پای روزهای روزه رفته، من نیز تغییر کرده ام و بهتر است بگویم درکم نسبت به جهانی که در آن زیسته ام و هستی و موقعیتی که در آن به سر می برم، تحول بسیار کرده است. مطالباتم از خواست آزادی بی قید و شرط گلرخ، به عشق به تمام زندانیان سیاسی دیگر پیوند خورده است و اکنون خود را قلمه زده به تنه تنومند آن عشق می دانم که دو ماه است من را امیدوار و سرپا نگه داشته است. ترجیح می دهم شرافتمندانه بمیرم تا تن به ظلم و ذلت بدهم. شاید که مرگ من آغازی بر پایان بی قانونی و خشونت ساختاری در میهنم باشد."

آقای علی معزی، زندانی سیاسی زندان گوهر دشت (رجایی شهر کرج)، در دفاع از زندانیان در اعتصاب غذا می گوید: "زندانیان سیاسی که اعدام شدند و یا زندانهای طولانی کشیده اند یا در زندانها هستند، محکومیت هیچکدام پایه حقوقی، قانونی و یا حقوق بشری نداشته. آخر شما که نه زبان قانون سرتان می شود، نه زبان اعتصاب غذا، نه زبان تجمع و اعتراض، نه زبان حقوق بشر و سازمان ملل و نه از خدا می ترسید، معلوم هست چه زبانی می فهمید؟ کور خواندید، از این ورطه جان سالم بدر نمی برید. باید به فکر کفن و دفن تمامیت رژیم ولایت باشید."

آقای خواستار، نماینده کانون فرهنگیان خراسان و مشهد و زندانی سیاسی سابق، گفته است "در زندان، مبارزه تازه شروع می شود". او می نویسد: "ما با افتخار به زندانها می رویم، زندانهای شما است که اندیشه آزادیخواهی و عدالت خواهی و حق خواهی ما را نه تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان گسترش می دهد."

و چه به درستی رفیق خسرو گلسرخی گفت: "شما یک جوان را به خاطر خواندن یک کتاب به زندان می اندازید و وقتی او از زندان بیرون می آید، مسلسل دست می گیرد."

شاید حق نباشد از مقاومت زندانیان بگویم و یاد کوتاهی از آنان که در اثر این مقاومتها جان عزیزشان را گرفتند، نگویم.

در این سالها پس از کشتار ۶۷، جمهوری اسلامی اعدام زندانیان سیاسی مقاوم را همچنان ادامه داد و بیشترین اعدامها را از مردم کردستان و مبارزین هموطن کرد. از جمله اعدام فرزاد کمانگر، معلم آزاد اندیش، فرهاد وکیلی، علی حیدریان، شیرین علم هولی، مهدی اسلامیان در زندان اوین. محمد عبداللهی، زندان ارومیه، شیر کوه معارفی، ارومیه، حبیب الله گلپری پور، ارومیه و شهرام احمدی به همراه ۲۰ تن اهل سنت و برادرش. اعدام زندانیان مجاهد خلق از جمله علی صارمی و غلامرضا خسروی، جعفر کاظمی، محمد حاج آقایی، حجت زمانی و... و کشتار مبارزان ارتش آزادی بخش ملی در کمپ اشرف و لیبرتی و جنایتها و قتل معترضان در خیزش ۸۸ مانند ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی، احمد نعیم آبادی، محرم چگینی، کیانوش آسا.

کاش فرصت بود همه این عزیزان را نام می بردم و البته قتلها در کهریزک در اثر شکنجه و و و همچنان ادامه دارد که همگی نشان از مقاومت و جنبشی زنده دارد.

آقای اسماعیل خویی، شاعر متعهد زمان ما، در یک بند سروده اش این همه جنایت را خلاص کرده:

 سنجیدم و دیدم که نشانی ز تکامل ... احکام نرون دارد و احکام شما نه

 

همبستگی

اکثر ما در اینجا به خاطر دسترسی داشتن به اطلاعات آزاد و البته میل و انگیزه خودمان در جریان مقاومتها و همبستگی زندانیان هستیم. از این رو من فقط به ذکر چند نمونه می پردازم:

- حکم شلاق علیه کارگران معدن سنگ آهن بافق و اعتراض گسترده بیشتر از یک هزار کارگر این شرکت به آن، به طوری که این حکم دو سال تعلیق شد. اتحادیه آزاد کارگران ایران با انتشار بیانیه ای این حکم را "ضد انسانی" و به معنای اعاده "دوران بربریت علیه کارگران" توصیف کرد و گفت، این اقدام رژیم، تنها ابزار عدالت خواهی را از کارگران محروم می کند.

- بیانیه مشترک اسماعیل عبدی و جعفر عظیم زاده همراه با تعدادی از زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر در اعتراض به احکام امنیتی علیه تعدادی از فعالان دفاع از حقوق کودک که در آن بار دیگر بر این کارزار و خواست مشخص لغو پرونده های تشکیل شده برای فعالین کارگری، معلمان و مردم معترض تاکید شده است

- اعلام حمایت زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر از سعید شیرزاد و درخواست رسیدگی فوری به وضعیت او و خواسته هایش

- افسانه بایزیدی، فعال دانشجویی کورد اهل بوکان، که به چهار سال زندان و تبعید به زندان کرمان محکوم شده، نوشته است: "من به عنوان یک دختر کورد از درون زندان از مطالبات این زندانیان حمایت می کنم، چون درد اعتصاب را چشیده ام و ۲۰ شب و روز با این اعتصاب زندگی کردم. اما کسی نمی تواند زندانی را وادار به شکستن اعتصاب کند. او حق دارد تصمیم بگیرد و راهی را که انتخاب کرده را با شرافت پیش ببرد تا به حق و خواسته هایش برسد." افسانه بایزیدی از رسانه ها گله کرده که در مورد زندانیان تبعیض قایل می شوند: "با زبانی ساده می نویسم، من به عنوان یک دختر کورد زندانی که ماه ها شکنجه شدم و حتی تهدید به تجاوز جنسی گردیدم، اما برای من، زندانی فرقی ندارد، ولی بعضیها هستند که کوردها را مورد تبعیض قرار می دهند." او همچنین می گوید عثمان مصطفی پور، محمد نظری، عمر امامی، والی درودی و بسیاری دیگر که بیش از ۲۰ سال است به خاطر باور و تفکرات سیاسی شان در زندان هستند.

 - آرش صادقی، زندانی سیاسی، در ۳۳مین روز اعتصاب غذا به سعید شیرزاد و دیگر زندانیان عقیدتی محبوس در زندان رجایی شهر نامه ای سرگشاده نوشته که پاسخ به نامه پیشین سعید شیرزاد بود. او در قسمتی از این نامه می نویسد: "امروز گلرخ برای من نمادی است از مظلومیت زینب جلالیان، نرگس محمدی، فهیمه اسماعیلی، مریم اکبری منفرد، فاطمه مثنی، آزیتا رفیع زاده، هاجر پیری، افسانه بایزیدی، ریحانه حاج ابراهیم دباغ، الهام فراهانی، مهوش شهریاری، فریبا کمال آبادی. سعید جان! فروزانی مشعل آزادی و خرد و دفاع از کرامت و حرمت انسانی بهایی دارد که نمی توان از پرداخت بهای آن طفره رفت."

در خاتمه و پیش از آنکه به جمعبندی صحبتهایم برسم و همانطور که پیشتر گفتم، برویم روی موضوع چه باید کرد. این بخش را با خواندن قسمتهایی از نامه رفیق سعید شیرزاد به رفیق امیر امیر قلی خاتمه می دهم:

"به نام خلق محروم ایران،

امیر جان رفیق نازنینم: در کمال بهت و ناباوری مثل پتکی که توی سرم خورده باشد، خبر صدور حکم ۲۱ سال زندان توسط بیدادگاه ارتجاع و فاشیسم موسوم به بیدادگاه ضد انقلاب را شنیدم.

این روزها که زندان خانه من و تو شده است؛ خانه ای که خود خواستیم آنجا باشیم که با بودنمان به سوی ویرانی اش برویم و این راهیست که در سیر تکامل تاریخ نامهایی چون مزدک و بابک، ستار و حیدر و میرزا کوچک خان، ارانی و وارطان و انقلابی ترین زمانه خویش، حسین فاطمی را به خود به یادگار گذاشته است؛ تاریخی که جزنیها، پویانها ،آحمدزاده ها و گلسرخی و دانشیان و همایون کتیراییها را و تا همیشه فرمانده حمید اشرف و مرضیه اسکوییها و حنیف نژاد و بدیع زادگان و رضاییها را در خود نهفته است. سیر تکامل تاریخی که بدون نام سعید سلطانپور و محسن فاضل و بهکیشها عقیم می ماند و هزاران هزار نامی که از آنها باید گذشت و به شاهرخ زمانی باید رسید که گوهردشت را به ستوه آورده بود.

رفیق جان! این کمتر از هیچ به نام سعید شیرزاد، فرزند ناخلف خلق سرخ و قهرمان کردستان که نامش با کاک فواد مصطفی سلطانی و صدیق کمانگر و با لاله هایی چون احسان فتاحیان و شیرین علم هولی و فرزاد کمانگر پیوند خورده است، به تو نوید می دهم که از هر قطره خون ما هزاران فدایی برمی خیزد و پوزه ارتجاع و فاشیسم را با تمام ارتشهای ضد خلقی اش به خاک می مالد، همانگونه که خون صارمیها و خسرویها جوشیده است و مقاومت زندان با نام شان پیوند خورده است. رفیق جان! این روزها که با تاریخ پر از نهضت جنگل تا رستاخیز سیاهکل و پیوند خوردن نام فدایی خلق با ظفار و اولین قربانیان قیام ۵۷ در به خاک و خون کشیده شدن رفقای مان در ترکمن صحرا و قتل عامهای دهه ۶۰ و تابستان خونین ۶۷ تا سرکوب کارگران خاتون آباد و شهر بابک تا به همین روزها که دیگر رفقای مان به خاطر دفاع از مطالبات طبقه محروم جامعه با احکام سنگین روبرو می شوند، به تو می گویم که تا آخرش ایستاده ایم و خطاب به آن دکانداران سیاسی و مدعیان به اصطلاح حقوق بشر تا به آن چپهای چپ کرده از بیماری می گویم که برای جهان بی مرزمان تا آخرین قطره خون خود ایستاده ایم."

وی نامه خود را با زنده باد آزادی و برابری، زنده باد سوسیالیسمِ مرگ بر فاشیسم و ارتجاع. فدایی خلق ایران، سعید شیرزاد، زندان گوهردشت ۲۹بهمن" خاتمه می دهد.

در جمعبندی، زندانیان سیاسی نماد یک جنبش در کشور هستند و علت این ادعا

۱- ایجاد تشکلهای صنفی- سیاسی در شرایط اختناق

۲- تعداد و وسعت اعتراضات نیروهای کار

۳- بازداشتها و دستگیریهای گسترده

۴- احکام طولانی و اعدامها

۴- همبستگی و مقاومت زندانیان سیاسی با یکدیگر

۵- کشیده شده اعتراضات آنان به جنبش مادران

۷- افزایش فعالیتها در شبکه های اجتماعی که به دلیل کمی وقت بدان نپرداختم

 

چه باید کرد؟

اما چگونه می توان جامعه را بیشتر و بیشتر مداخله داد و آنها را به حمایت از زندانیان سیاسی تشویق کرد؟ برخی از کارهای عملی و موثری که می شود انجام داد از این قرار است:

۱- خبر رسانی و آگاهی دهی در باره زندانیان سیاسی از قبیل تشریح علت دستگیری

۲- کمک رسانی به خانواده های زندانیان سیاسی و زندانیان سیاسی با هر شیوه ممکن

۳- ارتباط و پشتیبانی و برطرف کردن نیازهای آنان

۴- روشن کردن و توضیح دادن اهداف زندانیان سیاسی که برای سعادت همین جامعه و نسل بعد مبارزه می کنند

۵- تشریح این امر که زندانیان سیاسی به جای ما و برای ما در زندانند

۶- گفتگو و ایجاد حس وظیفه و مسوولیت

۷- نشان دادن راههای محتاطانه برای کسانی که در هراس هستند

۸- فعالان سیاسی در داخل و خارج سازماندهی کنند و با حفظ امنیت دوستان و فامیل خود را به این سمت ترغیب کنند

۹- ایجاد اتحاد و همبستگی درون جامعه

۱۰- پافشاری بر عدالتخواهی

۱۱- کمکهای مالی که از چند راه ممکن است. هر یک از ما نه تنها خودمان، بلکه دیگران را تشویق کنیم یک قلک داشته باشیم و هر وقت توانستیم در آن پول بریزیم و کمک کنیم به خانواده های زندانی سیاسی

۱۲- صحبت، دلداری و دلجویی از خانواده ها

۱۳- شرکت در مراسم و تجمعات آنان

۱۴- به طور مستمر مطرح کردن زندانیان و آشنا کردن با چهره های آنان در شبکه های اجتمایی

۱۵- خبرگیری از زندانیان ناشناس و مطرح کردن آنها

۱۶- تماس مداوم و نامه نوشتن و هر راه ممکن دیگر با سازمانها و نهادهای حقوق بشری. تشویق دیگران در داخل و خارج از مرز بدین امر. تهیه پتیشن و غیره. لیستی از برخی از این نهادها هم برروی میز کتاب گذاشته شده. و در نهایت تلاش کنیم که هرگز تبعیضی در این امر قایل نشویم. بیابیم همه با همبستگی و اتحاد و حمایت از فعالیتهای یکدیگر، به یاری زندانیان سیاسی بشتابیم. همانطور که گلرخ ایرایی، محکوم به ۶ سال حبس، در زندان گفت: "بیایید حقوق بشر را برای همه بخواهیم."

بعد از ۳۰ دقیقه آنتراکت فرصتی داده شده که شما دوستان و رفقا نیز لطفا بیایید و پیشنهادات خودتان را در این زمینه مطرح کنید. ممنون که گوش کردید. سخنان خودم را با دو شعار محوری سازمان خاتمه می دهم:

ما بیشمارانیم و برای سرنگونی رژیم استبدادی مذهبی ولایت فقیه متحد و متشکل می شویم

نابود باد امپریالیسم و ارتجاع جهانی- زنده باد استقلال دمکراسی صلح و سوسیالیسم

 

 

 

منبع: نبردخلق شماره ۳۸۱، آدینه ۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۹ فوریه ۲۰۱۷

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول