بازبینی جنایتی که فاجعه ملی شد

امید برهانی

 

پیش درآمد

مرداد و شهریور هر سال یادآور خاطره راه افتادن ماشین کشتار جمعی رژیم جمهوری اسلامی در سال ۶۷ در پی استیصال در جنگ با عراق و سرشکستگی امام رژیم از بلع دردناک قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و تن دادن به آتش بس با دیکتاتور رقیب خود، صدام حسین است.

خمینی، شکست خورده در فتح قدس از راه کربلا و صدور انقلاب ارتجاعی خود و ناکام از کش دادن جنگ تا ۲۰ سال، برای رهایی از منجلاب سیاسی و ایدیولوژیک داخلی و بین المللی، با صدور دستخط و دستور اعدام دسته جمعی هزاران زندان سیاسی، از نوجوان ۱۲ یا ۱۳ ساله گرفته تا زن باردار و فرزند دار، تمام محتوای فاسد و غیر انسانی دین و دولت خود را بیرون ریخت.

گرچه زندان، توهین، شکنجه و اعدام از روز اول حاکمیت رژیم تا به همین امروز وجود داشته و نمونه زنده اخیر آن اعدام گروهی هموطنان سنی است، اما شاخص ترین و نکبت بار ترین بَرگ سیاه حیات حکومت اسلامی، فاجعه کشتارهای تابستان ۶۷ است.

جدا از افشاگریها، مصاحبه ها و تحقیقات زیادی که پیرامون این جنایت انجام شده  و برنامه های حماسی و مستندهایی که ساخته شده اند، این نوشته کوتاه سعی دارد نگاهی کلی به این واقعه بیندازد.

 

آغاز جنایت

اعدامهای تابستان ۶۷ پیش زمینههایی تاریخی داشت، اما از نظر عملی بسیار ناگهانی آغاز شد و زندانیان به هیچ وجه از جزییات آن خبر نداشتند. در تهران، در ماه مرداد زندانیان مجاهد (طرفداران سازمان مجاهدین خلق) اعدام شدند و در ماه شهریور، زندانیان کمونیست و چپ. روندی که تدارک اعدامها و انجام آنها در تهران و زندانهای گوهردشت و اوین بر اساس آن انجام شد، با پروسهای مشابه در شهرستانهای دیگر نیز تکرار شد.

قتل عام زندانیان سیاسی، یک اقدام سراسری از پیش طراحی شده در بالاترین سطح حکومت بود که از چند سال پیش در پی اجرای آن بودند. پرونده سازی و دسته بندی زندانیان بر اساس هویت سیاسی و عقیدتی و کیفیت مقاومت آنها دستکم از یک سال پیش آغاز شده بود و در اوایل بهار همان سال، بسیاری زندانیان شهرستانها از جمله زندانیان کرمانشاه و مشهد، برای قتل عام به تهران منتقل شده بودند.

اکثر مراجع روزهای پنجم تا هفتم مرداد را هنگام آغاز اعدامها می دانند. در این روزها در سراسر ایران، رژیم به تدابیر ویژه ای در زندانها دست زد، تلویزیونها و روزنامه ها جمع شد و زندانیان محدود شدند.

آبراهامیان می نویسد: "حصارهای آهنین بر گرد زندانهای اصلی در سرتاسر ایران کشیده شد. دروازه ها بسته و تلفنها قطع شد. تلویزیونها را از برق کشیدند و از توزیع نامه ها، روزنامه ها و بسته های دارویی خودداری ورزیدند. ساعات ملاقات منحل شد و بستگان زندانیان را از حول و حوش زندانها پراکنده ساختند. به زندانیان دستور داده شد که در سلولهای خود باقی بمانند و از صحبت با نگهبانان و کارگران افغانی خودداری کنند. رفت و آمد به مکانهای عمومی مانند درمانگاهها، کارگاه ها، قرائت خانهها، تالارهای تدریس و حیاطها ممنوع شد."

به دستور خمینی، کمیسیونی متشکل از مصطفی پورمحمدی، نماینده وزارت اطلاعات، حسینعلی نیری، قاضی شرع و مرتضی اشراقی، دادستان برای به اصطلاح محاکمه دو بارهِ زندانیان سیاسی تشکیل شد. راس این گروه حسینعلی نیری بود. آنها دوبار در هفته بین زندانهای اوین و گوهردشت رفت و آمد می کردند. این آدمکشان، "کمیته یا کمیسیون مرگ" نام گرفته اند. کمیسیون در تاریخ 8 مرداد در زندان گوهر دشت مستقر شده و کشتار را با محاکمه های  مسخره ای با یک سوال از گرایش سیاسی زندانیان آغاز کرد و در ابتدا هم سراغ زنان زندانی رفت.

 

روند ارتکاب قتل

بنا بر گزارشهای متعدد شاهدان و سازمانهای اپوزیسیون، زندانیان مجاهدی که گرایش خود را "مجاهدین" اعلام می کردند، درجا اعدام می شدند. ذکر نام "مجاهدین" به معنی موافقت با آنان و "پافشاری بر نفاق" گرفته می شد و کسانی که پاسخ داده بودند "منافقین"، با سوالهای دیگری روبرو می شدند، مانند:

"آیا حاضرید در مصاحبه تلویزیونی منافقین را محکوم کنید؟ آیا حاضرید طناب دار را به گردن یک عضو فعال منافقین بیندازید؟ آیا حاضرید میدانهای مین گذاری شده را برای ارتش اسلام پاکسازی کنید؟"

پاسخ منفی به هریک از این سوالات به معنی محکومیت به اعدام بود.

همین روند چند روز زودتر در اوین نیز شروع شده بود. در گوهردشت، زندانیان می توانستند چهره بازجویان خود را ببینند، ولی در اوین آنها را با چشم بسته به بازجویی می بردند. کسانی که پاسخهای نامطلوب می دادند یا حاضر به زبان آوردن واژه "منافقین" نبودند، بی درنگ به اتاق ویژه ای هدایت می شدند. در آنجا وسایل شان ضبط و به آنها گفته می شد که وصیت نامه نهایی خود را بنویسید. آنگاه آنها را به سوی چوبه های دار که پنهانی، هم در تالار سخنرانی گوهردشت و هم در حسینیه اوین برپا شده بود، میبردند و در گروههای ۶ نفری به دار می آویختند.

جان دادن بعضی از زندانیان تا ۱۵ دقیقه به طول می انجامید، چون به جای این که دریچه ای زیر پایشان خالی شود و آنها را به زیر بیفکند، به شیوه قدیمی حلق آویز می شدند. پس از گذشت چند روز، ماموران اعدام که بیش از حد خسته شده بودند، تقاضا کردند که محکومان تیرباران شوند، ولی با این تقاضا، زیر این عنوان که طبق حکم شرع مرتدان و دشمنان خدا باید حلق آویز شوند، مخالفت شد. البته این بهانه ای بیش نبود. چون طی یک دهه پیش از آن، محکومان به وسیله جوخه های آتش اعدام شده بودند. دلیل اصلی دار زدن، حفظ سکوت و پنهان کاری کامل، هم در قبال دنیای خارج و هم در برابر بخشهای دیگر همان زندان بود.

به زندانیان چپ که هنوز نوبت شان نرسیده بود، گفته شد که مجاهدین به زندانهای دیگر انتقال یافته اند، اما بعضی از زندانیان با مشاهده کامیونهای مجهز به سردخانه و پاسداران ماسک به صورت که به آمفی تئاتر رفت و آمد داشتند، جریان داشتن اتفاقات مشکوکی را حدس زدند. با وجود این، آنها نمی دانستند که علت استفاده از ماسک توسط پاسداران این است که دستگاههای "فریزر" در مرده شویخانه زندان از کار افتاده است. یکی از پاسداران ادعا کرده بود که آنها فقط مشغول تمیز کردن سلولها هستند.

شهریور ماه زمان اعدام زندانیان سازمانها و گروههای چپ بود. بنا به گفته شاهدان و سازمان عفو بین الملل، تنها یک جواب غلط به سوالها میتوانست به اعدام شخص مربوطه منتهی شود؛ به خصوص سوال آخر یعنی "تو مسلمانی یا نه؟" که جواب "نه" به آن به معنی اعدام بود، زیرا بر "ارتداد" زندانی تاکید می کرد. اگر کسی بر مسلمان بودن خود تاکید می کرد اما میگفت نماز نخوانده است، تنها به شلاق محکوم میشد. برای هر وعده نماز، ۱۰ ضربه و روزی حداکثر ۵۰ ضربه.

در مورد زنان چپ، حکم شرع زندانی به اصطلاح مرتد "توبه یا مرگ زیر شلاق" بود! بازجویی ها سه ماه ادامه داشت. کسانی که جوابهای شان پذیرفتنی بود، به سوی راست تالار دادگاه و آنها که پاسخهای شان غیر قابل قبول بود، به سمت چپ تالار هدایت می شدند، دسته نخست را به بندهای خود بازمی گرداندند و به آنها دستور نماز خواندن می دادند. اگر زندانی از خواندن یک نوبت نماز خودداری می کرد، از بابت آن ده ضربه شلاق به او می زدند و مجازات کسی که در روز از به جا آوردن هر پنج نوبت نماز خودداری می ورزید، پنجاه ضربه شلاق بود. آنهایی که نتوانسته بودند با موفقیت به پرسشها پاسخ گویند و مردود شناخته شده بودند، بعد از یک وقفه کوتاه برای تحویل مایملک مختصر و نوشتن آخرین وصایای خود، به سوی چوبههای دار برده می شدند.

 

شمار قربانیان

تعداد دقیق زندانیانی که در کشتارهای سال ۱۳۶۷ کشته شده اند هنوز معلوم نیست.

آیتالله حسینعلی منتظری در کتاب خاطرات خود شمار کشته شدگان را با تردید از دو هزار و ۸۰۰ تن تا سه هزار و ۸۰۰ تن ذکر کرده است.

سایت اینترنتی "عصر نو" نام و مشخصات چهار هزار و ۴۸۵ تن از قربانیان را با ذکر وابستگی سازمانی آنها منتشر کرده است که وابستگی سازمانی بیشتر آنها مجاهدین خلق بودهاست. باقی قربانیان نیز از گروههای مختلف چپ یا گروههای کرد بوده اند.

اما سازمان مجاهدین خلق که اعضا و هواداران آن هدف اصلی این کشتارها بودند و بسیاری از افراد و گروههای اپوزیسیون و سازمانهای مدافع حقوق بشر، رقم کشته شدگان را بسیار بیش از این می دانند.

بهزاد نظیری، عضو شورای ملی مقاومت، در این باره به "رادیو فردا" میگوید: "این لیست یک بار در سال ۲۰۰۱ با سه هزار و ۲۰۸ نام و یکسال بعد با بیش از چهار هزار و ۲۰۰ نفر منتشر شد. ولی باید بگویم در همین لیست حدود ۸۰ درصد آمار مربوط به زندانهای تهران مانند اوین، قزل حصار و گوهردشت است، در حالی که تعداد قربانیان کشتار سال ۶۷ بیش از ۳۰ هزار نفر برآورد می شود. این نکته را در نظر بگیرید که از نظر مکانی و زمانی، این قتل عامها نه به ماههای مرداد و شهریور محدود بود و نه به شهر تهران."

آقای نظیری ادامه می دهد: "سازمان عفو بین الملل در گزارش خود میگوید، از مرداد ماه تا آخر سال میلادی در زندان اصفهان به طور متوسط روزی ۱۰ نفر زندانی سیاسی اعدام شده اند که اگر محاسبه کنید، یکهزار و ۶۰۰ نفر فقط متعلق به زندان دستجرد اصفهان می شود."

اعتراف تکان دهنده یکی از عمال سابق رژیم اما در این باره از هر اظهار نظر دیگر موثق تر است. در یک نوار ویدیویی که در سال ۱۳۸۷ منتشر شد، معاون تحقیق و بررسی وزارت اطلاعات در دوران فلاحیان، برای اولین بار اعتراف کرد: "... رژیم در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، ۳۳هزار و ۷۰۰ نفر را اعدام کرده است. اعدام شدگان در گورهای جمعی دفن شدند."

وی، رضا ملک، یکی از همکاران سعید امامی، که در جریان افشای قتلهای زنجیرهای و درگیریهای باندی و جناحی رژیم دستگیر و در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات نگهداری می شد، در سال ۱۳۸۷، پس از هفت سال تحمل سلولهای انفرادی وزارت اطلاعات، در یک نوار ویدیویی خطاب به دبیرکل ملل متحد به جنایاتی که توسط وزارت اطلاعات رژیم صورت می گرفت، اذعان کرد. بخشهایی از این اعترافها که خطاب به دبیرکل ملل متحد ضبط شده است، در زیر می آید:

"... عالیجناب! بند ۲۰۹ با بیش از یکصد سلول مدتی است وسعت پیدا کرده، تعدادی سلول جدید و بیغوله ساخته اند، دو اتاق ساختند و تعدادی از سلولهای قدیم را دو تا یکی کردند. اتاقهای شکنجه آکوستیک حتی درهایش ایزوله است. مگر سیاهچالی وحشتناک زیر ساختمان که در و دیوارش آکوستیک است، صدا بیرون نیاید و این تازه یک نمونه کوچکی در اوین است! ساواما بیش از یکصد زندان مخفی و اقماری در تهران دارد.

آری عالیجناب این سیاهچالها را در کل کشور هم چون سلاخ خانه های سنتی اداره می کنند. عالیجناب اگر شما به دنبال نسل کشی و جنایتکاران می گردید، این جنایتها به دست همین انسان نماها که شعار دروغین اسلام و انقلاب و صدور آن به دنیا را می دهند انجام می پذیرد، بله به دست همین آخوندهای فریبکار و مستبد صورت می گیرد.

عالیجناب، جنایت این رژیم به حدی است که در طی چند شب در سال ۶۷، بیش از ۳۳ هزار و ۷۰۰ نفر زندانیان دارای حکم پنج سال، دو سال، یکسال، اعدام گشته و در گورهای دسته جمعی توسط کانتینرها و بلدوزرها به خاک سپرده شدند. و در مقابل این رژیم سفاک و ملایان فریبکار و جنایت پیشه بسیار مظلومانه بهخاک سپرده شدند. این است ثمره حکومت ولایت مطلقه فقیه. همه چیز انسان را به کام مرگ و آتش کشیده است."

 

با پیکرها چه کردند؟

قربانیان را در گودالها و گورهای دسته جمعی در نقاط مختلف ایران دفن کردند. در این مورد هم از زبان رضا ملک در همان نوار ویدیویی می شنویم: "در ایران بیش از ۱۷۰ تا ۱۹۰ شاید هم بیشتر، گور دسته جمعی وجود دارد ... آنها را خالی از جنازه تحویل خانواده ها داده اند. توضیح بیشتر بدهم. عالیجناب! در بعضی از آنها لباس را زیر مقداری بتون آماده مدفون کردند و سنگ روی آن گذاردند که خانواده حتی نتواند نبش قبر کند. اجساد این گورهای عمومی به طور دسته جمعی در عمق زمین مفقود گشتند. جوانان و نوجوانانی که از یازده و دوازده ساله به بالا و البته زنان باردار را نیز شامل می شود."

شناخته شده ترین مکان، گورستان خاوران در جنوب شرقی تهران در ابتدای جاده خراسان است که شمار نامعلومی از زندانیان اعدام شده را در دو گور دسته جمعی زیر خاک پنهان کردند. تصاویر معروف از خاک بیرون ماندن قسمتهایی از پیکر بعضی از شهیدان، از یادها پاک نمی شود.

(عکس جسد)

 

اعتراض از درون

آیت الله حسینعلی منتظری در اعتراض به این اعدامها دو بار به تاریخ ۹ و ۱۳ مرداد به خمینی نامه نوشت و خمینی در تاریخ ۱۵ مرداد به او پاسخ داد. خمینی در نامه عزل منتظری نوشت: "در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می بینید که چه خدمت ارزنده ای به استکبار کرده اید!"

میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت، نه در آن زمان بل که در تاریخ ۱۵ شهریور 1367 استعفا داد که با مخالفت شدید علی خامنه ای و  خمینی مواجه شد. گرچه او در استعفا نامه خود  اختلاف با مجلس بر سر وزرای پیشنهادی را عامل استعفا عنوان کرد، اما امیر ارجمند، سخنگوی موسوی، بی اطلاع گذاشتن او از موضوع اعدامها را عامل استعفا میشمارد و ادعا می کند موسوی خواهان تشکیل هیات تحقیق در این مورد شده بود. شخص موسوی هرگز از آن اعدامها اعلام برائت نکرد و همواره در مقابل آن سکوت نموده است.

موسوی اردبیلی، رییس شورای عالی قضایی و رییس دیوان عالی کشور در سال 67، نیز بعدها مدعی شد با این اعدامها مخالف بوده و در مخالفت، سه بار به خمینی نامه نوشته است، او میگوید خمینی گفت: "که اینها دروغ میگویند و سر موضع هستند"، من عرض کردم: "من به این مطلب نرسیدم"، فرمودند: "ما رسیده ایم"!

 

پس از اعدامها

به خانواده های قربانیان تا قبل از  ۴ آذر ماه هیچ اطلاعی درباره اعدامها داده نشد. بعضی از آنها با تلفن، به کمیته ها و معدودی نیز به خود زندان اوین احضار شدند تا اثاثیه شخصی و یا آخرین وصیتنامه های اعدام شدگان را (در مواردی که این وصیتنامه ها بی زیان تشخیص داده شده بود) تحویل بگیرند. برای آنکه از ازدحام جلوگیری شود، آنها را  جدا از هم و طی چندین هفته به مراکز مورد نظر فراخواندند. به بستگان اعدام شدگان به صراحت اعلام شد که حق برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت اعدام شدگان و گرد آمدن در گورستانها را ندارند. در  گورستان خاوران، مارکسیستها را به این عنوان که "نجس" هستند، جدا از دیگران به خاک سپرده بودند. به این ترتیب احکام مربوط به ارتداد درباره کشته شدگان نیز به مرحله اجرا گذاشته شد.

 

یک دهه و دو دهه بعد

تا چند سال کسی از محل دفن اعدام شدگان خبر نداشت و کسانی هم که خبر داشتند،  اجازه نداشتند در محلهای کشف شده حضور یابند. اما از اواخر دهه ۷۰ به بعد، در ماه شهریور خانواده ها و دوستان اعدام شدگان، و برخی از فعالان سیاسی و دانشجویی و کارگری برای گرامیداشت یاد اعدام شدگان در گورستان خاوران جمع می شوند و به سخنرانی و خواندن سرود میپردازند.

در سال ۱۳۸۴ تعدادی از خانواده های اعدام شدگان به شهرداری تهران اجازه دادند که اقدام به ساماندهی گورستان خاوران کند، اما شماری دیگر اعلام کرده اند که تنها در صورتی با ساماندهی موافقت خواهند کرد که چگونگی و زمان اعدام مدفون شدگان و محل دفن تک تک اعدام شدگان مشخص شود.

در سال ۱۳۸۷ عده ای از اعضای خانواده های دفن شدگان در گورستان خاوران از خاک برداری گسترده با بولدوزر و کاشت درخت در محوطه  گورستان خبر دادند. سازمان عفو بین الملل از حکومت ایران خواست تا فورا به تخریب گورهای انفرادی و دسته جمعی در گورستان خاوران پایان دهد.

 

دستاویزی مظلوم/ رقابتی کثیف

پس از نزدیک به سه دهه، در کوران حملات متقابل دو ساله اخیر جناحهای قدرت در رژیم جمهوری اسلامی و درست در زمانی که باند ولی فقیه با حربه هایی چون ضعف در مدیریت برجام و وا دادن در برابر حریف خارجی، حقوقهای نجومی مدیران و وزیران، لغو کنسرتهای موسیقی و پروانه های نمایش فیلم، مشغول قدرت نمایی و تو سری زدن به دولت کلید دار است، فایل صوتی گفته های آقای منتظری در خصوص جنایت ۶۷، درست چند روز پس از اعدامهای گروهی اهل تسنن و بقیه، در شبکه مجازی همه گیر شد. جناح حاکم با  فریاد "وا اماما" و توجیه وقیحانه این کشتار یا جمله هایی چون "امام توجهی به قضاوت تاریخ نداشت" و یا "امام تکلیف مدار بود"، به این  افشاگری واکنش داد. رقبای اصلاحی و اعتدالی هم فرصتی برای لگدپرانی متقابل فراهم دیدند تا جایی که کسی چون تاجزاده، مانند دایه  مهربان تر از مادر، موضوع عذرخواهی حاکمیت از خانواده های قربانیان را به میان می آورد، اما جرات نمی کند از آمران و عاملان جنایت نامی ببرد.

 

برآمد

تا پیش از وقوع کشتار در کوزوو، از قتل عام زندانیان سیاسی ایران در اواسط تابستان ۶۷ به عنوان بزرگترین جنایت ضدبشری بعد از جنگ جهانی دوم یاد می شد؛ جنایتی که تمام جناحهای این رژیم در آن شریک و سهیم اند؛ جویی از خون که خمینی تمام رژیمش را با آن غسل تعمید داد.

اما فتوای خمینی که "هرکس از آنها سر موضع باشد را اعدام کنید" تنها یک روی سکه حقیقت است. روی دیگرش به نام و نشان و یاد قهرمانانی آذین شده که بر هویت سیاسی و عقیدتی خود پای فشردند و پیروزمندان سیاسی و آرمانی و تاریخی این صحنه شدند.

قهرمانانی که در راهروهای پشت اتاقهای مرگ، بر نیمکتهای انتظار، بی تاب لحظه آزمون کارنامه و سرشت خود بودند تا با شوق و اشتیاق به استقبال طناب دار روند و "حق انتخاب آزاد" و "حق آزادی اندیشه" را برای خلق و آینده مردم شان مُهر کنند، سازندگان حقیقی و پردازندگان تاریخی تابلو ایران آزاد فردا هستند.

 

 

منابع:

1- دویچه وله

2- همبستگی ملی

3- ویکی پدیا

4- ایران گلوبال

 

 

منبع: نبردخلق شماره  374، دوشنبه اول شهریور 1395 – 22 اوت 2016

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول