سازماندهی جنبش های عصر جدید پس از جنگ سرد (۴۱)

 

یورش نو - لیبرالیسم و پایان پوپولیسم چپ در آمریکای لاتین (بخش ۱، برزیل)

لیلا جدیدی

 

هنگامی که تولیدات کالا به دلیل تقاضای سیراب نشدنی چین رونق پیدا کرده بود و یا نفت پر بها و پر سود بود، مردم کشورهای تولید کننده در آمریکای لاتین، دولتهای پوپولیستی چپ گرا را به امید آنکه ثروت به دست آمده بین آنان تقسیم خواهد شد، انتخاب می کردند. در آن زمان فضای اقتصادی در آرژانتین (۲۰۰۳ - ۲۰۰۷)، برزیل (۲۰۰۲ - ۲۰1۲) و ونزوئلا (۱۹۹۹ - ۲۰۱۳) شکوفا و گشایش یافته بود و رهبران چپ گرای این کشورها با شعارهای "انقلاب قرن بیست و یکم" و "انقلاب بولیواری" (دمکراسی مردمی، استقلال اقتصادی، توزیع عادلانه درآمدها و پایان دادن به فساد سیاسی) نه تنها در انتخابات پیروز می شدند، بلکه جانشینان خود را نیز تعیین کرده و بر مسند قدرت می نشاندند. اما با سقوط بهای نفت و تولیدات کشاورزی و صنعتی از رونق بازار بکلی کاسته شد و توهم زندگی بهتر در این جوامع رنگ باخت.

از سوی دیگر، در لایه های طبقه حاکمه، جریانی که توسط غولهای مالی بین المللی حمایت می شد، به وجود آمده بود که در سیاستهای اقتصادی و روابط طبقاتی تهدیدهای عمیقی را متوجه کارگران و زحمتکشان می کرد. از دست رفتن مشاغل، بیکاری و تهاجم به حقوق پایه ای مردم و کاهش استانداردهای اولیه زندگی اثرات مهیبی بر جای می گذاشت.

آنچه که امروزه در آمریکای لاتین و به ویژه سه کشور برزیل، ونزوئلا و آرژانتین می گذرد، آینه تمام نمای بحرانی است که حکومتهای پوپولیستی بنام چپ و نه روابط واقعی سوسیالیستی و برنامه آن به وجود آورده اند؛ به طوری که تحت بحران مالی سال ۲۰۰۸، تار و پود اقتصاد و جامعه از هم گسسته شد. در خلاء نیروهای چپ سوسیالیست و با وضعیت ایجاد شده، دست احزاب راست گرا برای غارت هر چه بیشتر مردم این کشورها باز شده است.

پیش از بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸، اقتصاد سراسر آمریکای لاتین به ویژه در برزیل شکوفا شده بود. رشد اقتصادی برزیل بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰ به ۴/۴ درصد رسید. "حزب کارگران" حاکم در برزیل توانسته بود دست به برنامه های مددهای اجتماعی برای مردم فقیر بزند. در عین حال، شرایطی نیز برای کسب سودهای کلان برای کمپانیهای بزرگ و الیگارشی مالی به وجود آمده بود که در تاریخ این کشور نظیر نداشت. افزون بر برزیل، دولتهای پوپولیستی در آمریکای لاتین که به اصطلاح گرایش به چپ داشتند، از جمله آرژانتین و ونزوئلا هم کمابیش به همین منوال عمل کردند.

این کشورها برنامه ای برای مقابله با بحران مالی جهانی نداشتند و نتوانستند از بیکاری و کاهش دستمزدها جلوگیری کنند. آنها مجبور شدند سیاستهای ریاضت اقتصادی را بر مردم تحمیل کنند تا بتواند رضایت بازار مالی جهانی را جذب کنند. از این رو، امید به کاهش فقر و بیکاری دود شد و به هوا رفت.

در مرور شرایط و ناگزیریهای دولتهای مزبور، نخست به رویدادهای برزیل، بزرگترین کشور آمریکای لاتین که با ۲۰۰ میلیون جمعیت، هفتمین اقتصاد بزرگ جهان به حساب می آید، می پردازیم:

 

در برزیل چه می گذرد؟

روز پنجشنبه ۲ ماه مه ۲۰۱۶/ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، مجلس این کشور با ۵۵ رای مثبت در برابر 22 رای منفی، "دیلما روسف" (Dilma Rousseff)، رییس جمهور این کشور را استیضاح کرد. شواهد و رویدادهای پیش آمده نشان می دهد که اگر چه خانم روسف برای تنها ۱۸۰ روز از حکمرانی ممنوع شده است، اما ۱۳ سال حکومت حزب کارگران (PT) به پایان رسیده است.

دیلما روسف که در گذشته نه چندان دور چریک مبارز و زندانی سیاسی بود، در سال ۲۰۱۱ پس از "لوییس ایناسیو لولا دا سیلوا" (Luiz Inácio “Lula” da Silva) معروف به "لولا"، رییس جمهور چپ گرای برزیل (۲۰۰۳ – ۲۰۱۱) از حزب کارگران، از درون همان حزب انتخاب شد. خانم روسف اکنون متهم به چندین خلاف شده است که دو مورد آن بحث انگیز تر است.

نخست، دستکاری در بودجه پیش از انتخابات که هدف از آن مخفی کردن کمبود بودجه و بهتر نشان دادن وضعیت مالی این کشور است. اگر چه او به واقع مرتکب چنین خطایی شده است، اما هیچکس باور نمی کند که این علت واقعی استیضاح او باشد، زیرا در برزیل این یک امر معمول به حساب می آید.

دومین اتهام او تخریب و نابودی اقتصاد کشور است. این درست است که اقتصاد برزیل در واقع بحرانی است، اما همانطور که در نقاط دیگر مشاهده می شود، از سال ۲۰۰۸ و بحران جهانی مالی، تمامی کشورهایی که اقتصادشان بر پایه صادرات قرار داشته، به علت کاهش تقاضا با چنین مشکلی دست به گریبان شده اند. در این دوره، بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴، رشد اقتصادی برزیل به 2/1 درصد کاهش یافت. این در حالیست که بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰، ۴/۴درصد بود. در حال حاضر رشد اقتصادی برزیل نزدیک به 4 درصد تنزل یافته است.

در دوران شکوفایی اقتصادی، برنامه حزب کارگر حاکم بدین قرار بود که ثروتمندان ثروتمند تر و فقیرها کمتر فقیر بودند. این مدل اقتصادی دولت روسف هم هست. این امر که مبارزه طبقاتی در برزیل بین دو رنگ سیاه و سفید است، بر کسی پوشیده نیست. نیمی از جمعیت که سفیدها هستند، دارا و نیم دیگر از نژادهای گوناگون و به ویژه سیاهان، فقیر می باشند.

مهمترین اقدام دولت پرداخت پول نقد به مردم کم درآمد و زیر خط فقر بود، با این شرط که آنها ثابت کنند که کودکان شان دستکم ۸۵ درصد مواقع سر کلاس درس حاضر بوده و کاملا واکسن زده اند. این اقدام ۴۵ میلیون نفر را از فقر مطلق نجات داده است.

از دیگر اتهامات وارده به روسف، گزینش لوییس ایناسیو لولا دا سیلوا، رییس جمهوری پیشین به ریاست دفتر خود است. اتهام دیگر پول شویی و دریافت رشوه از شرکت نفتی "پتروبراس" (Petrobras) و جلوگیری از رسیدگی قضایی به پرونده بخشودگی مالیاتی فیفا در سال ۲۰۱۴ میلادی می باشد.

با این حال برکناری یک رییس جمهور در این کشور به انتخابات موکول می شود. نمایندگان مجلس نیز بدون شک بدین امر آگاهند. در این صورت این سوال باقی می ماند که علت اصلی چیست و چه اهدافی پشت پرده است.

 

نو - لیبرالها و دست راستیهای فاسد صحنه قدرت را اشغال می کنند

در سال ۲۰۱۴ یک قاضی ناشناس بنام "سرجیو مورو" (Sérgio Moro) تحقیقاتی پیرامون فساد مالی در برزیل آغاز کرد. این تحقیقات، از رشوه خواریهای گسترده، دست درازی به داراییهای عمومی از سوی همه احزاب بزرگ، فساد و دزدی در شرکت نفتی پتروبراس و غیره پرده برداشت. در پیامد تحقیقات مزبور، ۱۳۳ نفر از ثروتمندان بزرگ این کشور دستگیر شدند. جالب آنکه سیاستمداران موافق و مخالف دولت همگی در این فساد مشارکت داشتند. ریاکاری نمایندگان مجلس که به استیضاح خانم رییس جمهور رای داده اند از اینجا آشکار می شود که ۴۰ تن از آنان دارای پرونده هستند و تحت تعقیب قضایی می باشند. یکروز پس از استیضاح خانم روسف، یک مدیر ارشد شرکت چند ملیتی نفت و گاز پتروبراس فاش کرد که "رنن کالروس" (Renan Calheiros)، رییس مجلس سنا، ۶ میلیون دلار از منابع تامین نفت رشوه گرفته است. یک نمونه دیگر، ادواردو کوینیا (Eduardo Cunha)، یک راست افراطی مذهبی از متحدان "میشل تمر" (Michel Temer)، جانشین روسف است. وی نیز دارای پرونده فساد است و در بانکهای سویس ۷ برابر ثروتی که در برزیل اعلام کرده، اندوخته دارد. این در حالیست که تمامی رسانه ها بر فساد عوامل روسف متمرکز شده اند. اگر چه گفته می شود هیچیک از اعمال شخص خانم روسف تا کنون غیر قانونی نبوده است.

تحت چنین شرایطی، سیاستمداران فاسد و دست راستی دست به اقدامی زدند که اکنون طرفداران حزب حاکم از آن به عنوان "کودتا" یاد می کنند. هنوز فرصت ۱۸۰ روزه ریس جمهور شروع نشده، تمام وزرای این کشور جایگزین شده اند، تمام بخشها در حال منحل شدن است و دستگاه دولتی به طور عمیق تصفیه می شود.

برخی از مجریان این اقدامات، پیشتر متحدان دولت بودند. حزب کارگران برای رهایی از بحران به وجود آمده از یکسو تلاش کرد به همین قشر قول مقامهای بالاتر و قدرت بیشتر دهد، از سوی دیگر کوشید آنها را متقاعد کند که بهتر می تواند ریاضتهای اقتصادی را اجرا کند، زیرا اتوریته بیشتری به خاطر پیروزی در انتخابات دارد.

اما روسف موفق نشد و اکنون میشل تمر، معاون او، امور را در دست گرفته است. وی در نبود روسف با لحنی خودمدارانه و مستبدانه شعارهای "نجات ملی" و "نظم و توسعه" را آویزه دوران جدید کرده است. هدف اما انتقال قدرت به راستها برای ایجاد روابط اقتصادی نو - لیبرالیستی است که بازگشت به مناسبات اقتصادی دیکتاتوری نظامی ۳۰ سال پیش به حساب می آید. تمر طرفدار اقتصاد نو - لیبرال ارتدوکس است. توازن بودجه، افزایش نیافتن دستمزدها و نپرداختن مزایا به طبقه کارگر از جمله اهداف اوست.

بر اساس برخی از اسناد منتشر شده، تمر با برخی از مقامات آمریکایی در سال ۲۰۰۶ گفتگو کرده است. وی در آن زمان نماینده پارلمان برزیل بود و اوضاع سیاسی برزیل را در آستانه برگزاری انتخابات عمومی که لولا داسیلوا متعاقب آن رییس جمهور برزیل شد، در اختیار مقامات آمریکایی قرار می داده است. در بخشی از مکاتبات وی که در ژوئن سال ۲۰۰۶ "ویکی لیکس" منتشر کرد، آمده است: "لولا به هیچ یک از وزیران کابینه اختیار و قدرت نمی دهد."

روزنامه تایمز مالی در مقاله ای می نویسد: "حکومت آینده می تواند برای سرمایه گزاران خارجی، به ویژه سرمایه گزاران آمریکای لاتین، یک هدیه خدایی باشد؛ رویدادی که می تواند رهبران چپ و آنها که گرایش به چپ دارند را از صحنه سیاست حذف کند."

آلهاندرو ورنر (Alejandro Werner)، مدیر صندوق بین المللی پول در نیم کره غربی نیز می گوید: "برزیل رو به بهبودی است ... زمان مناسب برای پایین آوردن مخارج دولت، آزادی تجارت و روابط مالی فرا رسیده است."

 

قربانی اصلی کیست؟

بیشترین مسوولیت آنچه حزب کارگران "کودتا" می نامد، بر دوش این حزب است. قربانی اصلی آن رییس جمهور و دوستان سیاستمدار وی نیستند، بلکه توده های زحمتکش و ستم دیده هستند. پوپولیستهای چپ، حزب کارگران را بین طبقه کارگر به عنوان ابزاری جهت ساختن یک حزب انقلابی مارکسیست جا می زدند و تصویری از خود ارایه می دادند که گویی مشغول هموار کردن جاده سوسیالیسم هستند.

اما برنامه های حکومت نه به نفع زحمتکشان، بلکه برای طبقه متوسط بالا طرح ریزی می شد و از سوی دیگر، جلوگیری از مبارزه طبقاتی و سر بر آوردن تنشهای اجتماعی را هدف قرار می داد و همزمان از سرمایه داری دفاع می کرد.

همچنان که این حزب به تدریج و تحت رهبری لولا داسیلوا، رییس جمهور پیشین که زمانی رهبر سابق اتحادیه فلزکاران بود، به راست متمایل می شد، بسیاری از گرایشهای چپ حزب به بیرون پرتاب می شدند. دولت جدید خانم روسف همچنان این سیاست را ادامه داد و حتی زمانی که استیضاح شد هیچ نشانی از رهبری انقلابی از او دیده نشد.

 

نتیجه

برزیل هنوز با وجود تظاهرات و اعتراضات وسیعی که به حمایت یا مخالفت با روسف رخ داده، به خشونت کشیده نشده است.

اگرچه بیشتر جمعیت معترض در خیابانها علیه دولت روسف را سفید پوستان تشکیل می دهند، اما میشل تمر، رییس جمهور موقت، برای اداره مملکت روزگار سختی را در پیش خواهد داشت. تظاهر کنندگان حامی دیلما روسف و حزب کارگران از هم اکنون رادیکالیزه شده و مبارزات خیابانی آنها اوج گرفته است. تظاهرات بزرگ و وسیع آنها با سنگر بندی برای پیش آمدهای بعدی همه جا به چشم می خورد و مقابله با آنها حتی در زمان برگزاری مسابقات المپیک تابستانی در ماه اوت (۱۵ تا ۳۱ مرداد) به سختی امکان خاموش شدن دارد؛ امری که بی شک به ارتش بهانه اشغال خیابانها را خواهد داد.

شهروندان برزیلی حق دارند که از بازار آزاد، نو - لیبرالیسم و سرمایه گذاری خارجی در وحشت باشند، زیرا آنها دوران دیکتاتوری خشونت آمیز راست گراها را به یاد دارند. چرخش به چپ در آن زمان هم واکنش به رنجی بود که در دوران جنگ سرد با آن روبرو شده بودند.

"جفری وبر" (Jeffery Webber)، نویسنده کتابهای "اکتبر سرخ"، "مبارزات بومیان چپ" و "بولیوی مدرن" در این باره می نویسد: "راستها اکنون به شکل دیگری وارد صحنه شده اند. آنها نخست در ماه ژوئن ۲۰۱۳ با جنبشی به نام "کوزین هاس" که مردان سفید پوست طبقه مرفه را نمایندگی می کرد، وارد صحنه شدند. دهها هزار نفر با در دست گرفتن پرچم ملی برزیل به رنگ سبز و زرد علیه تعرفه اتوبوس به خیابان آمدند و به تظاهر کنندگانی که پرچمی با علایم چپ داشتند، حمله کردند."

وی می افزاید: "راستها اکنون به خوبی سازماندهی نظامی شده اند و دارای کادرهای سیاسی، استراتژی منسجم، تجربه تاکتیکی و آموزش سیاسی از طریق سالها کار در سیستم دانشگاههای دولتی و خصوصی هستند. با این حال آنها اگرچه می توانند روسف را از قدرت خلع کنند، اما فاقد ابزار سیاسی معتبر برای پر کردن خلا قدرت هستند. آنها ناتوان از رقابت با هژمونی هستند که حزب کارگران بدون بر جا گذاشتن آلترناتیو از دست داده است."

در نهایت، دوره ای که این احزاب بتوانند طبقه کارگر را خاموش کنند، گذشته است. بحرانهای کنونی نشان می دهد که طبقه حاکمه نمی تواند به همان صورت گذشته حکومت کند و کارگران و زحمتکشان هم نمی توانند تحت شرایط گذشته ادامه بدهند. این ترکیب، حاصلخیزترین زمین برای خیزشهای انقلابی است.

 

منبع: نبردخلق شماره  371، شنبه اول خرداد 1395 – 21 مه 2016

 

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول