هراس آمریکایی به جای رویای آمریکایی

یواخیم بیشوف، برنهارد مولر

منبع: سوسیالیسم

برگردان: بابک

 

در آمریکا رقابتهای پیش انتخاباتی برای جانشینی اوباما آغاز شده است. این رقابتها بخشی از پروسه طولانی روشن شدن تناسب قدرت در جامعه به لحاظ اجتماعی و سیاسی منشعب شده آمریکا است. خط حاکم بر فصل انتخابات که در ابتدای فوریه با رقابتهای حزبی در "آیوا" شروع و در 8 نوامبر با انتخاب ریاست جمهوری پایان می یابد، خشم و برآشفتگی است. 

"برآشفته شهروندان" احساس می کنند به چالش کشیده شده اند. نارضایتی آمریکاییها به کلیه بخشهای جامعه کشیده شده است. "پاتریک موری" (Patrick Murray)، مدیر موسسه نظرسنجی غیرحزبی وابسته به دانشگاه "مونماث" (Monmouth University) می گوید: "62 درصد پرسش شوندگان می گویند اکثریت مردم از واشنگتن خشمگین هستند. 72 درصد جمهوریخواهان، 65 درصد دموکراتها و 61 درصد مستقلها از سیاست به طور کلی خشمگین هستند. هر دو طرف عصبانی هستند اما دلایل متفاوتی برای آن دارند و روشن نیست هنگامی که دموکراتها و جمهوریخواهان حتی بر سر اینکه مشکل چیست توافق ندارند، واشنگتن چگونه باید رفرمیزه شود." 

 

برآمدن پوپولیسم راست در آمریکا

هر کس که در پی یافتن توضیح برای موفقیت پدیده "ترامپ" (Trump) باشد، آن را در حزب جمهوریخواه خواهد یافت. رای دهندگان سنتی این حزب هیچگاه در دهه های گذشته مانند اکنون از رهبران خود در واشنگتن ناراضی نبوده اند. ممکن است شگفت آور جلوه کند، اما به لحاظ عینی "حزب بزرگ کهن" بسیار موفق بوده است. اما با وجود ارایه این کارنامه، رای دهندگان آن احساس می کند از رهبری حزب فریب خورده اند. خشم آنها ریشه در احساس ناتوانی دارد.

این ترکیب توضیح می دهد که چرا دونالد ترامپ 69 ساله، میلیاردر خودساخته و یک فرد بی تجربه سیاسی و سناتور "برنی سندرز" (Bernie Sanders) 74 ساله، که خود را با غرور سوسیالیست می نامد و در سنای آمریکا همیشه قانون گذاری بدون نفوذ سیاسی بوده است، توانسته اند این نارضایتی گسترده را در نظرسنجیها و نتایج پیش انتخاباتی به سکه نقد تبدیل کنند.

همچون بسیاری از دموکراسیهای غربی، در آمریکا نیز ترکیب سیاسی به گونه ژرفی دگرگون شده است. جنبشهای پوپولیستی (مانند "تی پارتی" (Tea Party)) و تغییرات درون ساختاری حزبی و نیز احزاب جدید، آنچه که تاکنون به عنوان توافق سیاسی حاکم بود را به زیر سووال می برند. نامزدهایی که خود را مخالف سیستم تعریف می کنند، نیرو جمع می کنند یا به قدرت رسیده اند.  

براساس پژوهش موسسه نظرسنجی کارفرمایی "مرکز پژوهش پیو" (Pew Research Center)، شمار آمریکاییهایی که نظرات کاملا چپ یا سخت محافظه کارانه دارند، از سال 1990 دو برابر شده است. هر دو این جبهه ها در مجموع یک پنجم جمعیت را تشکیل می دهند و در انتخابات به طور ضعیفی حضور دارند.

برآشفتگی در حزب جمهوریخواه نزدیک به سه برابر در حزب دموکرات است. گرایشهای رادیکال در این حزب همیشه وجود داشته است، در دوره جدید اما نیروهای محافظه کار هرچه بیشتر نیرو گرفته اند. برای آنها کلمه "واشنگتن" به یک ناسزا بدل شده؛ مترادف یک رهبری حزبی متکبر و بی لیاقت. این واقعیت روشن می کند که چرا دو سوم رای دهندگان جمهوریخواه، یک نامزد ریاست جمهوری با ایده های تازه را بر فردی با تجربه سیاسی ترجیح می دهند و چرا برای نخستین بار در دهه های اخیر، نامزدی از رده ممتاز نتوانسته در انتخابات درون حزبی پیروز شود.  

این یاس خود را به ویژه در این واقعیت نشان می دهد که تنها کسی که کم و بیش می تواند با ترامپ رقابت کند، نامزد افراطی مشابه، "تد کروز" (Ted Cruz) است؛ یک سناتور محافظه کار دگم از تگزاس که به خاطر دهن کجیهایش به رهبری حزب، در واشنگتن مورد تنفر است. حتی "مارکو روبیو" (Marco Rubio)، نامزدی که به تازگی به عنوان میانه شناخته می شود، از تی پارتی به نردبان ترقی پا گذاشت. 

در اروپا این میزان نارضایتی در جمهوریخواهان و در ابعاد به مراتب کمتر در دموکراتها، به تشکیل یک حزب جدید منجر می شد، مانند " AfD(جایگزین برای آلمان) یا حزب اعتراضی "پنج ستاره" (Cinque Stelle) در ایتالیا. به همین صورت در این سوی اقیانوس اطلس، یک جابجایی گسترده در درون سیستم حزبی نیز قابل تصور است.

اما این فرهنگ مشخص سیاسی را سیستم انتخاباتی اکثریتی آمریکا بلوکه می کند. دموکراتها و جمهوریخواهان احزابی با معیارهای اروپایی با رهبری قوی و برنامه رسمی نیستند. در عوض، نامزدها هستند که سیمای حزب را ترسیم می کنند. 

برای ترامپ میلیاردر 11 میلیون مهاجر غیرقانونی از آمریکای لاتین بز طلیعه همه مشکلات هستند. او به طور فله ای به آنها افترا می بندد که مواد مخدر فروش و متجاوز جنسی هستند و وعده می دهد که در صورت پیروزی در انتخابات، نفر به نفر آنها را به کشورشان برگرداند. سوژه کانونی ترامپ مهاجرت است. از هر دو نفری که مساله مهاجرت را در مبارزات انتخاباتی مهم می شمارند، یک نفر به کسی رای می دهد که اعلام کرده دیگر به مسلمانان اجازه ورود به کشور را نمی دهد و دیواری در مرز مکزیک بنا می کند.  

علت برآمدن پوپولیسم راست در آمریکا و نیز در بیشتر دموکراسیهای غربی، بدتر شدن شرایط زندگی در لایه پایینی طبقه متوسط است. تکنولوژی جدید و جهانی سازی موجب شده اند درآمد به ویژه کارگران صنعتی و کارمندان کاهش یافته و ذهنیت سهم نداشتن در رفاه اجتماعی گسترش یابد.

طبقه متوسط در آمریکا فقط با درآمد متوسط متمایز نمی شود. شاخصهای دیگر آن دسترسی به کالاهای مصرفی، بیمه درمانی، آموزش و بیش از همه، میزان معینی از تامین شغلی و مزدی است. درست همین تامین شغلی و مزدی و به همراه آن هویت طبقه متوسط آمریکا در معرض تهدید قرار دارد. عدم تامین مزدی در چهل سال گذشته به شدت افزایش داشته است.  

باور به "رویای آمریکایی" ترقی خودساخته درهم شکسته است. آمریکا وحشت زده است و رونق دو تا سه سال گذشته هم در این هراس تغییری نداده است. بیهوده نبود که باراک اوباما در آخرین سخنرانی خود در باره وضعیت کشور، بزرگترین وظیفه دوران را تامین سهم بری تمام کشور از بهبود وضعیت اقتصادی نامید.

 

جابه جایی طبقات و لایه ها

فرسایش طبقه متوسط در خلال بیش از پنج دهه به جلو رفته است. از سال 1971، هر دهه با کاهش سهم از تولید ناخالص ملی بزرگسالانی که در یک خانوار طبقه متوسط زندگی می کرده اند، به نسبت ابتدای همان دهه به پایان رسیده و در هیچ دهه ای این پروسه متوقف نشده است. به همین گونه سهم بزرگسالان خانوارهای طبقه متوسط از 61 درصد در سال 1971 به 50 درصد در سال 2015 کاهش یافته است. سهم لایه های بالای درآمد در همین مدت زمان از 14 درصد به 21 درصد و قشر پایین تر لایه مزبور از 25 درصد به 29 درصد افزایش پیدا کرده است. سهم بالاترین درآمدها با 9 درصد رشد در مقایسه با سال 1971، بیش از دو برابر شده است. 

مشخصه این تحول، افزایش درصد جمعیت در بیرونی ترین کناره طیف مزدی است. در سال 2015، 20 درصد بزرگسالان آمریکایی در بخش مشاغل کم درآمد کار می کردند، در حالی که در سال 1971 این میزان 16 درصد بود. در کفه دیگر ترازوی درآمد، درصد پردرآمد ترینها در مقایسه با 4 درصد در سال 1971، به 9 درصد رسیده است. در همین فاصله زمانی سهم بزرگسالان در لایه های پایین و بالای طبقه متوسط بدون تغییر باقی مانده است.

پس از 5 دهه که بزرگسالان طبقه متوسط ، اکثریت اقتصادی را تشکیل می دادند، اکنون این طبقه با لایه های اقتصادی که در زیر و بالای آن قرار دارند، جایگزین می شود. در ابتدای سال 2015، شمار بزرگسالان طبقه متوسط 120.8 میلیون نفر و در مقابل تعداد بزرگسالان در خانوارهایی با درآمد پایین یا بالا، 121.3 میلیون نفر بود. این تغییر جمعیتی یک تحول تعیین کننده را برجسته می کند: وداع با "آمریکای طبقه متوسط".

در کمترین حالت، این دگرگونی نشانه یک گرایش اقتصادی است: در حالی که سهم آمریکاییهای بزرگسالی که در خانوارهایی با درآمد کم یا زیاد زندگی می کنند بین سالهای 1971 و 2015 ، برابر با کاهش سهم طبقه متوسط افزایش می یابد، سهم خانوارهایی با درآمد بالا به شدت رشد کرده است.

در این دوران، جمع درآمد ملی خانوارها به گونه ریشه ای از خانوارهای طبقه متوسط به خانوارهای با درآمد بالا انتقال یافته؛ تحولی که نیروی محرکه آن افزایش گستره لایه با درآمد بالا و نیز میزان رشد بالای درآمد در نوک هرم آن می باشد.

شکاف بین درآمد و دارایی بین طبقه متوسط و خانوارهای با درآمد بالا در سه تا چهار دهه گذشته به روشنی بزرگتر شده است. هر چند درآمد همه خانوارها بیشتر از 1970 بود، اما همه خانوارها می بایست از ابتدای شروع هزاره جدید که با رکود 2001 تا رکود بزرگ 2007 – 2009 آغاز گردید، زیانهایی را متحمل شوند. خساراتها اما به گونه نابرابر تقسیم شدند. بدینگونه که درآمد خانوارها در بخش پایین درآمد تا سال 2014، 9 درصد سقوط کرد. خانوارهای طبقه متوسط هم باید در این مدت با کسری شدید درآمد روبرو می شدند. در سال 2014 میانگین درآمد آنها 4 درصد کمتر از سال 2000 بود. به این گونه، دو بخش مزبور در 15 سال گذشته به لحاظ مالی در برابر خانوارهای با درآمد بالا باز هم بیشتر عقب رفته اند.

از نظر دارایی این شکاف عمیق تر است. در حالی که در سال 1983 خانوارهایی با درآمد بالا سه برابر خانوارهای طبقه متوسط ثروت داشتند، تا سال 2013 این شکاف دارایی یک بار دیگر دو برابر شد و بدین ترتیب آنها هفت برابر خانوارهای طبقه متوسط دارایی دارند.

شکاف مزبور ارتباط زیادی با نقش بزرگ مسکن ملکی در کیف پول خانواده های طبقه متوسط دارد. سقوط بازار مسکن در خلال رکود بزرگ، عمیق تر و طولانی تر از سقوط بازار بورس بود.

آثار خسارت بار رکود بزرگ اگرچه تا اندازهای تخفیف یافته، اما از یک چرخش روند صحبتی نمی تواند در میان باشد. خانواده های با درآمد اندک که از سال 2007 تا 2010، 41 درصد دارایی خود را از دست دادند، تا سال 2013 بر خسارت آنها 11 درصد دیگر نیز افزوده شد.

 

نتایج سیاسی بحران

در نتایج اخیر مبارزات انتخاباتی این جابه جایی لایه ها سر جمع شده و بیان سیاسی یافته است. آمریکاییها سرخوردگی و خشم خود را در سیاست گریزی بازتاب می دهند. بیش از همه در رای دهندگان جمهوریخواه خشم از سیاست واشنگتن در هفت سال گذشته و نیز تنفر بسیاری از محافظه کاران از باراک اوباما رشد یافته است.

ریشه این امر در بحران اقتصادی است، اما همچنین در این واقعیت که بهبود متعاقب آن، به گونه وسیعی به سود یک اقلیت اقتصادی و سیاسی ممتاز بوده است. اگرچه اوباما توانسته با به کار گیری بودجه دولتی مانع شکل گیری بدترین وضعیت شود، اما بیش از همه طبقه متوسط سفید آمریکا کوچک تر شده و از این رو در جستجوی راههای ساده برآمده است.  

لایه های پایینی طبقه متوسط با سقوط اقتصادی بیشتر از همه آشنا هستند که از دلایل آن می توان فشار مزدی به علت مهاجرت و واردات، کاهش نفوذ اتحادیه ها و نیز تغییر ساختار در اقتصاد به معنای گذار از کار ساده کار

خانه ای به مشاغل پیچیده در بخش تکنولوژی انفورماتیک و شرایط سیاسی که مانع تصحیح شرایط توزیع می شود، نام برد.

در همان حال که در جبهه دموکراتها، هیلاری کلینتون مبلغ ادامه رفرمهای اوباما است، سناتور چپ، برنی سندرز، خواهان یک "انقلاب سیاسی" در آمریکاست که جامعه را اسکاندیناویایی کند. او با این رویکرد غیر معمول کاملا موفق بوده است. هیچ نامزدی در گردهمآییهای خود به اندازه او شنونده جذب نمی کند. صندوق هزینه های انتخاباتی او در هفته های اخیر با یک کارزار اعانه پر شده است و یک جنبش از پایین که بیشتر از جوانان تشکیل شده، برای نامزدی او تبلیغ می کند.

برنی سندرز با یک سخنرانی که در آن از اوباما به خاطر حفظ کاهش مالیاتی برقرار شده توسط دولت بوش برای بخش مرفه انتقاد کرد، توجهات بسیاری را برانگیخت. او در مقابل مدافع توزیع به سود طبقه متوسط است. او بیش از همه به نابرابری فزاینده اجتماعی حمله می برد. یکی از کلیدی ترین دلایل ساندرز این است که 400 نفر از ثروتمند ترین آمریکاییها، بیش از 150 میلیون آمریکایی فقیر تر ثروت دارند. در همان هنگام که هر روز عده بیشتری باید با مزد کمتر، ساعات بیشتری کار کنند، ثروت عده دیگر به طور ثابت افزایش می باید.   

گزینه ساندرز یک برنامه میلیاردی برای نوسازی ساختارها و به گردش درآوردن اقتصاد است. افزون برآن، او خواهان یک رفرم گسترده مالیاتی است که فشار آن بر پر درآمدها بیشتر و فشار بر طبقه متوسط و پایین را کمتر کند. همچنین او مدافع رایگان شدن تحصیل در مدارس و دانشگاهها برای همه شهروندان و یک بیمه درمانی همگانی است. سالانه هزاران نفر در آمریکا به خاطر نداشتن دسترسی به مراقبتهای پزشکی جان خود را از دست می دهند.

در مبارزات انتخاباتی 2016، نامزدهایی که شعار "ادامه وضعیت فعلی اما کمی بهتر" را می دهند، تعداد زیادی را نمی توانند پشت سر خود بکشند. شهروندان مردد طبقه متوسط خواهان یک راه حل برای مشکلات شان هستند و همراه آن چشم اندازی از یک آمریکای دیگر.  

 

منبع: نبرد خلق شماره 369، یکشنبه اول فروردین 1395 - 20 مارس 2016

 

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول