بحران سوریه، ادامه دیکتاتوری بشار اسد

 

متن سخنرانی مهرداد قادری، مسوول روابط بین المللی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، در همایش چهل و پنجمین سالگرد رستاخیر و حماسه سیاهکل

 

دوستان، رفقا با سلام و تشکر از حضورتان

امسال حضور شما در گرامیداشت چهل و پنجمین سالگرد سیاهکل با توجه به شرایط ایران و اوضاع بین المللی، اهمیتی بیش از پیش دارد.

در حالیکه رژیم خونخوار، ارتجاعی و شریک همه جانبه امپریالیزم، جمهوری اسلامی، مشغول به آرایش چهره کریه خود با سازماندهی به اصطلاح انتخابات دو مجلس است، بسیاری در مورد شرکت در این انتخابات نظریه پردازی می کنند. شما با حضور خود در اینجا دست رد به سینه این فرومایگان ورشکسته زده، تا به رژیم جمهوری اسلامی در تمامیت اش یک "نه" بزرگ بگویید.

بله، هستند کسانی که این روزها به پای صندوق رای رفتن را راهی برای باز شدن فضای سیاسی اجتماعی ایران می دانند؛ همان کسانی که در صف رای مراکز تروریستی رژیم ولایت فقیه در خارج با لبخند به دیگران توصیه می کنند که برای نجات ایران به آنها به پیوندند.

ما هم به اینها توصیه می کنیم بروند در صف بنزین، نان، درمان و ملاقات با عزیزانی که در زندانهای رژیم با هیولای ولایت فقیه دست و پنجه نرم کنند، به بینیم آیا باز هم در خارج با لبخند در صف رای می ایستند یا نه ... امثال آقای فرخ نگهدار که شرکت در انتخابات را تئوریزه می کند.

بی دلیل نیست که خامنه ای آنقدر پررو شده و می گوید: "همه در انتخابات شرکت کنید، حتی کسانی که با من مخالفند." این البته قابل درک است. چیزی که کمتر می فهمیم، افرادی هستند که با خامنه ای همزبانند.

فرخ نگهدار شرکت در انتخابات را تبلیغ و آن را به گونه ای عامل رقیق شدن فضای سرکوب می داند. بی شک سرکوب، تروریزم و حضور نیروهای اشغالگر رژیم در عراق و سوریه را در امتداد تئوری شان چنین تعریف خواهند کرد که اگر رژیم در جایی دیگر درگیر باشد مردم ایران را کمتر سرکوب خواهد کرد!

نخیر آقایان و خانمها! شما روند دمکراتیک را ترویج و تئوریزه نمی کنید. از خودفروختگی و خیانت که بگذریم، همگی تئوریسینهای سرکوب هستید، سرکوب دیگران البته.

خامنه ای به شما می گوید بیایید رای بدهید، به من و نظام مشروعیت بدهید تا من هم بزنم توی سرتان و شما لبخند می زنید.

این ترکیب از هواداران جمهوری اسلامی نه فقط در ایران، بلکه در اقصی نقاط جهان در نیروهای مختلف سیاسی وجود دارد و در کانون بحران سوریه ماسک از چهره های شان برداشته می شود. با کمبود وقت در اینجا نمی توانیم به طور جامع به همه بپردازیم، اما هیچ چیز پیچیده ای نیست. از طرفی کافی است که ابزار تحلیل در دست داشته باشیم و از طرف دیگر، آن را در چارچوب سیاسی و ایدیولوژیکی موزونی به کار گیریم.

 

ابزار تحلیل، شناخت نیروها و تحلیل طبقاتی جامعه و بافت اقتصادی آن در چارچوب سیاسی ایدیولوژیک مارکسیستی است.

بسیار عادی است که همه کسانی که به آزادی دلبندند، از حضور داعش و ضعف نیروهای دمکراتیک و چپ در سوریه و امکان ایجاد یک جمهوری اسلامی دیگر بترسند.

از طرفی نیز می دانیم که شرط اول تحقق آزادی و دمکراسی، لاییسیته است. فرق اساسی بین شرایط قیام بهمن و "بهار عرب"، در حضور رهبری منسجم است. در ایران، خمینی نقش رهبری را داشت، بر عکس در "بهار عرب" از تونس و مصر تا سوریه، کمبود این رهبری ملموس است. در این کشورها هیچ پروسه ای به تکامل خود نرسیده، نه انقلاب نه قیام و نه سرنگونی کامل رژیمها در بافت طبقاتی خودشان. به بهترین وجه می توان از یک پروسه انقلابی صحبت کرد و به این دلیل، برای به نتیجه رسیدن این قیامها، به وقت و زمانبندی که شایسته دینامیزمهای اقتصادی اجتماعی باشد نیاز است و در همین چارچوب نیز باید تحلیل شوند.

کلیه جنبشهای اسلامی از اخوان المسلمین تا داعش فاقد برنامه سیاسی اقتصادی روشن هستند؛ برنامه ای که موجب تغییر وضعیت کنونی مردم از نظر اجتماعی، اقتصادی، نهادینه کردن دمکراسی و گسترش رفاه اجتماعی باشد. آنها کاملا در ابعادی که اشاره کردم، یا در درون یا پیرامون تزهای نو - لیبرالیستی قرار دارند.

اگر از ما بپرسند در چارچوب تحلیل مارکسیستی، آیا انقلاب سوریه یک انقلاب طبقاتی است، یعنی به صورت کلاسیک رویارویی و جنگ بین کارگران و بورژوازی سوریه است، می گوییم نه. به نظر ما این جنگی است سرسخت با دیکتاتوری موجود و در این رویارویی به طور نسبی همه هستند، از کارگران و زحمتکشان شهری تا روستاییان و بورژوازی غیر دولتی سوریه.

به این دلیل قیام مردم شریف سوریه یک قیام دمکراتیک است. قیام - یا اگر می خواهید - انقلاب دمکراتیک که در یک پروسه به سوی راه حل نهایی خواهد رفت؛ پروسه ای که در کنش و واکنشهای اقتصادی اجتماعی با تضادهای بسیاری روبرو خواهد بود. تضاد عمده ای که با آن روبرو خواهد بود، ساختار اقتصادی و طبقاتی است.

حل و تغییر شرایط موجود بدون جایگزین کردن سرمایه های اقتصادی، یا آنچه که ما در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به آن نام "توسعه پایدار" دادیم، میسر نخواهد بود و این فقط در یک چهار چوب دمکراتیک امکان پذیر خواهد بود. اولین شرط برای ادامه پروسه انقلابی در سوریه - همانطور که در ایران - برداشته شدن سد مقابل دمکراسی، یعنی دیکتاتوری بشار اسد است.

به طبع در ادامه روند انقلابی تضادهای طبقاتی روز به روز حادتر شده و خواهان راه حل می باشد. اما در ابتدای این روند - همانگونه که در ایران می بینیم - در سوریه نیز اکثریت مردم با هر پایه طبقاتی، خواهان آزادی و سقوط دیکتاتوری بشار اسد هستند و در مقابله با مردم تنها بورژوازی مریض و مافیایی رژیمهای اسد و خامنه ای و الیگارشی آنها به میدان می آیند.

در این مقطع تاریخی و در ابتدای شروع حرکتهای دمکراتیک است که نه تنها ما، بلکه هر نیروی چپ و دمکرات اگر دید درستی از چپ و دمکرات بودن خود داشته باشد، نمی تواند با مردم سوریه در مبارزه علیه بشار اسد همراه نباشد.

در برخورد با انقلاب مردم سوریه و در سطح بین المللی سه گرایش اساسی وجود دارد:

1- آنهایی که با تمام چالشهایی که درون قیام سوریه وجود دارد و تا حدی توضیح داده شد، خود را کماکان در کنار بشار اسد قرار می دهند

2- گرایشی که با سرهم بندی ژورنالیستی که در شان هیچ نیروی سیاسی نیست، دفاع از رژیم سوریه را با حضور اسراییل و انتقاد از ترکیب نیروهای مخالف آن توجیه می کند. این گرایش همزمان فراموش کرده که در ارتفاعات جولان نه بشار اسد و نه پدرش هیچگاه تهدیدی جدی برای حضور اسراییل نبوده اند. اینها تنها خواهان اصلاحاتی در رژیم هستند. در مقابل وحشیگریهای رژیم ولایت فقیه نیز به همین شکل سرهم بندیهای مرموزی وجود دارد. کافیست به واعظان و روضه خوانهایی که به مدح جناح به اصطلاح "اصلاح طلب" در رژیم جمهوری اسلامی می پردازند، توجه کنیم

3- گرایشی که ما خود را بخشی از آن می دانیم، خواهان سرنگونی رژیم اسد در تمامیت اش است و در صحنه بین المللی بسیار ضعیف است. اغلب نیروهای چپ در جهان با گذشت زمان و طولانی شدن بحران سوریه، از گرایش دوم به گرایش اول کوچ کرده اند. اقدام روسیه به ورود در جنگ سوریه، در این امر نقش بسزایی داشته، بدون توجه به اینکه چالشها، تهدیدها و نگرانیها تا جایی مترقی هستند که از دیکتاتوری بشار اسد عبور کنند

همانطوری که در بیانیه سال گذشته شورای عالی سازمان در مورد داعش و سوریه اعلام کردیم، "نفی مبارزه ضد دیکتاتوری، با هر تحلیلی، در عمل قرار گرفتن در جبهه ی سرکوبگران مردم سوریه است."

این نیروها با وصف تحلیلهایی که در گذشته از "بهار عرب" دادند، به تفاوت دیکتاتوری نظامی در رژیم سوریه با رژیمهایی چون مصر و تونس توجه ندارند.

نظامیان و ارتش سوریه و لیبی رابطه تنگی با قبایل و در نهایت با خانواده دیکتاتورهای مذکور دارند و سیستم نظامی آنها بر این روابط استوار بوده است. بن علی، مبارک و حتی جمال عبدالناصر در سیستم نظامی بزرگ شده و پایه گذار ساختار آن نبوده اند. بر عکس، قذافی، اسد و تا حدی صدام حسین همه در تنگنای قیامهای مردمی و حملات نظامی خارجی ارتشهای خود را بر پایه ایدیولوژیک و آن هم البته سرهم بندی شده و با رنگ و لعاب اسلامی ترمیم کردند. کافی است به تغییر در پرچمهای ملی عراق و لیبی توجه شود.

رژیم اسد بعد از شروع تظاهرات مردم در ماه مارس 2011، به سرعت در حین سرکوب مردم سعی در مذهبی کردن و پوشاندن مطالبات دمکراتیک و اقتصادی مردم کرد. او به صورتی جنگ مردم با خود را به جنگ بین گرایشات مذهبی و قومی تبدیل کرده و با سرکوب نظامی تظاهرات مسالمت آمیز، مردم را به سوی دفاع مسلحانه سوق داد. امروز در واقع شاهد نوعی جنگ داخلی هستیم؛ یعنی جنگی که بخشهایی از جامعه را در مقابل بخش دیگر قرار می دهد و لزوما جنگ بین ادیان و یا قبایل نیست. مثالهایی تاریخی آن، جنگ داخلی اسپانیا علیه فاشیسم فرانسیسکو فرانکو، انقلاب فرانسه و حتی روسیه بعد از 1917 می باشد.

تاخیر در سقوط اسد بخشهای مذهبی و عقب افتاده جامعه سوریه را روز به روز قوی تر خواهد کرد و این خواست بخشی از نیروهای مداخله گر در بحران سوریه است. برعکس، اپوزیسیون دمکراتیک سوریه باید با موضع روشن و قاطع با تمام نیروهای ارتجاعی داخلی برخورد کند.

 

در اینجا، سریع و زمانبندی شده (کرونولوژیک) مروری بر رویدادها و چگونگی رشد برخی نیروها در سوریه می کنیم:

- اولین آثار حضور نیروهای بنیادگرا در اواخر آوریل 2011 در بطن تظاهرات مردم، به صورت پراکنده خود را نشان می دهد.

- در ژوئن 2011، بعد از بر زمین ماندن هزار کشته و دستگیری بیش از ده هزار نفر از مردم است که اعتراضات از تظاهرات مسالمت آمیز به تظاهرات مسلحانه تبدیل می شود. در این مرحله نظامیانی که از صفوف ارتش خارج می شوند، "ارتش آزاد سوریه" را تشکیل می دهند. همزمان، بمبارانهای شدید و ویرانی شهرها توسط نیروی هوایی اسد، راه را برای شقه شقه شدن و انشعابات مختلف در نیروهای اپوزیسیون در حین نداشتن یک استراتژی واحد باز می کند.

- در ژانویه 2012 است که در امتداد پروسه سکتاریستی نیروهای مخالفت رژیم، گروههای مذهبی و انتگریست مسلح از قبیل "النصره" خود را نشان می دهند و برای اعلام موجودیت، عملیات تروریستی در مناطق مسکونی، یعنی علیه مردم را انتخاب می کنند.

علیه عملیات ضد مردمی این گروهها، رژیم اسد دست به تشکیل هسته های غیر نظامی تحت عنوان دفاع مردمی می زند که اینها هم دقیقا مردم معترض را نشانه می روند.

از طرفی نیز قدرتهای امپریالیستی که از "بهار عرب" و ناتوانی در کنترل آن وحشت کرده بودند، به این شرایط با دید مثبت نگاه کرده و خواهان سقوط اسد و ایجاد هرج و مرج، نه برای برقراری دمکراسی، بلکه برای جانشین کردن مهره ای مطمین که قدرت کنترل گذار از مطالبات مردم را داشته باشد و همچنین به منظور پیشگیری از رادیکالیزه شدن بیشتر شرایط در سوریه هستند.

همزمان در شمال، کردها "کمیته عالی کردستان" (C.S.C) را تشکیل می دهند و از ابتدا از متحدان ارتش آزاد هستند، هرچند که اطمینان کمی به این نیرو به خاطر روابط آن با ترکیه دارند. در مدت کوتاهی کمیته عالی کردستان با بازوی مسلح خود YPG، نیروهای اسد را از اکثر شهرهای کردنشین اخراج می کند.

در این شرایط رژیم هر روز ضعیف تر شده و پروسه فروپاشی و جنگ بین گروههای اپوزیسیون نیز ادامه پیدا می کند. همزمان، با کمکهای قطر و سعودیها، "النصره" قدرت نظامی و پرستیژ خاصی بین مخالفان اسد کسب می کند.

- در اواسط 2013، حزب الله لبنان که حضوری در سوریه نداشت، به درخواست اکید رژیم ایران و ترس از تاثیر گذاری قیام مردمی در لبنان، علیه ارتش آزاد وارد عمل می شود.

ارتش آزاد با از دست دادن جایگاهی که در اوایل قیام در بین مردم کسب کرده بود و با ورود داعش به صحنه، نقش نیروی اصلی در قیام را از دست می دهد.

- در اواخر 2013، در حومه دمشق شاهد استفاده از گاز علیه مردم هستیم. بعد از این جنایت است که ارتش آزاد مستقیما خواهان دخالت نظامی آمریکا می شود و این خود به ایزوله شدن آنها در میان مردم کمک کرده و جنگ را به یک جنگ همه علیه همه تبدیل می کند.

- در این میان کنفرانس ژنو 2014 هم غیر از آتش بس کوتاهی در شهر "حمص" نتیجه دیگری ندارد.

- خرابیها و جنگ با وصف تنفر مردم از رژیم اسد، به صورتی به آن کمک کرده و همزمان داعش در شمال غربی سوریه هر چه بیشتر نیروهای لاییک و دیگر نیروهای اسلامی و کرد حاضر در صحنه را ایزوله و سرکوب می کند. محاصره شهر های کرد را همه به خاطر داریم. تنها در اواخر 2014 و اوایل 2015، شاهد حماسه کوبانی هستیم. در اینجا ارتش آزاد بار دیگر نقش موثری بازی می کند و اتحاد با کردها و همکاری با نیروهای دفاع زنان کرد باعث محبوبیت جدید آن بین مردم می شود.

 

همزمان، نیروهای شیعه حزب الله، رژیم ایران و ارتش اسد بیش از پیش کنترل را از دست داده و در این مقطع است که روسیه وارد عمل شده و بعد از حضور دیپلماتیک در بحران سوریه در کمترین زمان، حضور خود را به اشغال نظامی سوریه ارتقاء می دهد.

در لحظات اول بسیار روشن است که دلیل حضور روسیه، جنگ علیه تروریسم نیست. روسیه با همکاری حزب الله و رژیم ایران قبل از پرداختن به داعش، نیروهای اپوزیسیون را بمباران می کند. در مقابل، "کمیته های هماهنگی مردمی" که در آغاز قیام تشکیل شده و در این دو سال با حضور داعش و شرایط بد اپوزیسیون ایزوله شده بودند، علیه بمبارانهای روسیه در شهرهای مختلف تظاهرات می کنند. این در حالی است که تمام دولتهای غربی و حتی اسراییل از حضور اشغالگرانه روسیه حمایت می کنند.

آمریکا نیز با زبان بسته با دادن اجازه پرواز به موشکهای روسیه در حریم هوایی عراق از این عملیات پشتیبانی می کند، تا جایی که اوباما در اواخر سپتامبر در نشست مجمع عمومی سازمان ملل به روشنی می گوید: "خواهان راه حلی برای سوریه با همکاری ایران و روسیه می باشیم."

ارقام کشتار مردم به دست ارتش اسد وحشتناک است: دویست و هشتاد هزار کشته. کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، پناهندگان سوری را به بیش از چهار میلیون و پانصد هزار نفر تخمین می زند. به اینها باید هفت میلیون و هشتصد هزار نفر را نیز که برای فرار از مرگ، ترک خانه و شهرهای شان را کرده و در داخل سوریه جابجا می شوند، باید اضافه کرد.

جمعیتی حدود هیجده میلیون نفر، یعنی از هر سه شهروند سوری دو نفر، مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده اند. یعنی کشوری از نظر اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و انسانی به نابودی کشیده شده.

باعث این مهاجرت و آوارگی مردم فقط داعش نیست، در اصل اینها نتیجه بمباران شهرها توسط نیروی هوایی اسد و روسیه و حملات پاسداران جمهوری اسلامی به شهرهاست.

در سوریه نیز همچون ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه، سه جریان اجتماعی مداخله گر هستند. از طرفی حاکمیت این کشورها استبدادی است و از طرف دیگر نیروهای ارتجاعی و افراطی مذهبی پایگاه اجتماعی دارند. همزمان، به دلیل دیکتاتوری بودن این سیستمها، نیروهای چپ، لاییک و دمکرات همیشه به صورت وحشیانه مورد هجوم بوده و هستند.

این سه جریان را به این صورت خلاصه می کنیم:

1- نیروهای وابسته و یا طرفدار نظام جهانی سرمایه

2- نیروهای بنیادگرا که خواهان ادغام دین و دولت هستند و به طور نسبی در مبارزات ضد دیکتاتوری حضور دارند

3- نیروهای دمکرات، لاییک و چپ

در پروسه مبارزه علیه دیکتاتوری، این سه جریان در مقاطعی، با وجود تضادهای موجود، با هم همسو می شوند.

احزاب سازمانها و گروههایی که کلید تحلیل شان توانایی باز کردن قفل واقعیتها در سوریه را ندارد، همه این حرکتها و مبارزات را نتیجه نفوذ امپریالیستی در جامعه می دانند. به صورتی نظرات تئوریسینهای امپریالیزم که به مبارزات مردم لقبهایی چون "خشونت" و "هرج و مرج" می دهند، با تحلیلهای به اصطلاح "چپ" که مبارزات را نتیجه نفوذ امپریالیزم می دانند، همسو است. به دلیل اینکه در بطن خود هر دوی آنها، مردم را به بی حرکتی دعوت می کنند.

اینجاست که باز هم باید تاکید کرد که: عبور از شرایط دیکتاتوری مرحله ای از مسیر مبارزه برای آزادی و دمکراسی است.

اکثریت نیروها متاسفانه تحلیلی از شرایط اقتصادی اجتماعی سوریه نداده و آنرا فقط از دیدگاه ژئوپولیتیک تحلیل می کنند و اینگونه است که نه تنها به دفاع از بشار اسد، بلکه به دام دفاع بی چون و چرا از روسیه و رژیم ایران نیز افتاده و همزمان مردم سوریه را آلت دست شیخهای نفتی خلیج فارس و اروپا و آمریکا می دانند. این واقعا شاهکار حماقت سیاسی این سازمانها و گروهها است. اینها بدون در نظر گرفتن نرخ سرسام آور بیکاری جوانان، خصوصی سازیها، بحران اقتصادی که در واقع مخرج مشترک "بهار عرب" نیز می باشد، به نتیجه ای که در بالا گفتیم رسیده اند.

اما ما در یک کلام می گوییم: انتخاب بین روسیه – رژیم ایران و آمریکا - اعراب نیست؛ انتخاب بین همه اینها و مردم سوریه است.

پس اگر ما از دریچه دیدگاهی که من اسم آنرا ژئوپولیتیک گذاشتم نه فقط به سوریه، بلکه به هر انقلابی در طول تاریخ بنگریم، آینده روشنی را ندیده و این به طبع نتیجه ای جز یاس و ناامیدی ندارد. دلیل مردود بودن حرکت از این دیدگاه، در تحلیل شرایط سوریه و هر قیام دیگری، نادیده گرفتن نقش و حضور مردم در معادلات سیاسی و صحنه انقلابات است. مردم هستند که با مطالبات و نیازهای طبقاتی خود مدام صحنه را به سود خود تغییر می دهند.

ما هم به عنوان اپوزیسیون رژیم ولایت فقیه، گذشته از دفاع از حقوق مردم سوریه، می دانیم که کوتاه شدن دست رژیم - که در حال حاضر در دو بعد مختلف در عراق و سوریه حضور دارد و به قول معروف روی دو میز بازی می کند - کمک بزرگی برای به هدف رسیدن خواست آزادی و دمکراسی مردم ایران نیز هست.

رژیم ایران که از ابتدا ادامه حیات خود را یا در جنگ یا در بحران خارجی دیده، برکناری و سقوط بشار اسد را ضربه هولناکی برای خود می داند.

بعد از برجام و جنگ وقفه ناپذیری که این روزها باندهای رژیم با آن در گیر هستند، برای ولایت فقیه در مقابله با باندهای رقیب و از طرفی برای جبران و پوشاندن عواقب زهر بر جام و انگیزه دادن به نیروهای خودی یعنی مافیای سپاه پاسداران، حضور در سوریه با گذشت زمان هر روز حیاتی تر می شود.

بی دلیل نیست که ولایتی، مشاور بین المللی خامنه ای، سوریه را "حلقه طلایی مقاومت" دانسته و حمله به سوریه را "حمله به ایران و متحدانش " می داند، این نشان عمق استراتژیک سوریه برای رژیم جمهوری اسلامی است.

ریاض نعسان سخنگوی هیات اپوزیسیون سوری، در حاشیه کنفرانس ژنو در مورد قطعنامه 2254 شورای امنیت گفت: "ما خواهان آزادی زندانیان، توقف بمبارانها و پایان محاصره شهرها و آغاز کمکهای انسانی به مردم هستیم."

و ما اضافه می کنیم، برکناری اسد و خروج نیروهای خارجی، به ویژه نیروهای پاسداران و جمهوری اسلامی شرط اساسی تحقق اولین قدمها برای یک صلح پایدار و عادلانه در سوریه است.

در پایان به آنهایی که از پوتین و اشغال نظامی سوریه دفاع می کنند یادآوری می کنم که دفاع از پوتین، دفاع از یک الیگارشی مافیایی، دست راستی و فاشیستی است. کافی است نگاهی به احزاب و سازمانهایی که بهار سال گذشته در "فوروم ملی روسیه" شرکت کردند بیاندازیم:

Golden Dawn نو - نازی، از یونان

White Power، از آمریکا

Forza Nuova، از ایتالیا

Democracia National، از اسپانیا

Front National Marine Lepen، از فرانسه

Jobbik و هواداران نخست وزیر دست راستی ویکتور اوربان، از مجارستان

Pegida، از آلمان

 

متشکرم

 

منبع: نبردخلق شماره 368، شنبه اول اسفند 1394 – 20 فوریه 2016

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول