یادداشت سیاسی

 

دفاع از سیاست خارجی دکتر محمد مصدق

 

مهدی سامع

 

حرفهای علنی خامنه ای ترکیبی از عوامفریبی، دروغ و ریاکاری است. اما این را نباید به حساب نادانی مقام معظم گذاشت. این شیوه صحبت کردن و دیگران را مورد حمله قرار دادن، برای حفاظت از بنیاد حاکمیت است. خامنه ای به شکلی صحبت می کند که مخاطبان اش باور کنند او حقیقت را به طور کامل و به همان گونه که به طور واقعی وجود دارد، بیان می کند. در حالی که او به خاطر الزامات حفظ قدرت از حقایق امور آکاه است اما این حقایق به شکل وارونه، لَک و پیس شده و همواره آغشته به سوس دینی بیان می کند. هم مقام معظم و هم شرکای مرتبه اول او می دانند که تزریق حقیقت به جامعه مثل موریانه بنیاد ولایت را می جَوَد و آن را از درون پوسیده و سُست می کند. خامنه ای حتی وقتی بنا به عللی مجبور به بیان بخشی از واقعیت می شود، به گونه ای رفتار می کند که گویی از اول این موضوع را می دانسته و این دیگران بودند که «غافل» از حقایق بوده اند. صحبتهای سید علی خامنه ای در مورد سیاست خارجی دکتر محمد مصدق در دوران ملی شدن صنعت نفت، نمونه کاملی از تحریف، عوامفریبی و کینه توزی است و فراموش نکرده ایم که روح الله خمینی هم کودتای 28 مرداد را «سیلی اسلام» به مصدق اعلام کرد.

البته ضدیت خامنه ای با مصدق مثل ضدیت خمینی ریشه تاریخی داشته و به دلایلی برمی گردد که کاشانی در مقابل مصدق و شیخ فضل الله نوری در مقابل انقلاب مشروطه قرار گرفت. در تقابل با جنبش ترقیخواهی مردم ایران، خمینی و خامنه ای فرزندان راستین شیخ فضل الله نوری و آخوند کاشانی هستند.

 

قبل از بررسی سخنان ولی فقیه در مورد مصدق، باید ببینیم خامنه ای سیاست خارجی را چگونه تعریف می کند. روز یکشنبه 10 آبان، ولی فقیه در دیدار با سفرا و نمایندگیهای رژیم در خارج از کشور به طور مفصل پیرامون سیاست خارجی روضه خوانی کرد. فشرده دیدگاهی که وی می خواهد به طرفداران اش تزریق کند در این جمله از سخنان او که «در قانون اساسی، اسلام معیار سیاست خارجی است، بنابراین موضع گیری در مقابل کشورها و مسائل مختلف، باید مختصات دینی داشته باشد.» (ایرنا) آمده است.

اگر این سخنان را نظر واقعی ولی فقیه بدانیم و قبول کنیم که «اسلام معیار سیاست خارجی» در ولایت خامنه ای است، این سوالها مطرح می شود؛

بر اساس کدام تفسیر از اسلام می توان به پوتین که مسلمانان چِچِن را سرکوب کرده و می کند اعتماد کرد و با او دوست بود و نمی توان با آمریکا که مسلمانان افغانستان و عراق را بمباران و به قتل رسانده اعتماد کرد و دوست شد؟

کدام «مختصات دینی» به خامنه ای اجازه می دهد که مسلمانان عراق و سوریه را ترور و سرکوب کند و با قاتلاتی همچون بشار اسد و نوری المالکی هم جبهه شود؟

بر اساس کدام معیار اسلامی می توان به آمریکاییها که برای حمله به عراق نیاز به سند سازی قلابی داشتند از طریق چَلَبی اطلاعات غلط تزریق کرد و پس از حمله و اشغال عراق، به اقدامات خرابکارانه و تروریستی علیه بخش مدرن جامعه مدنی این کشور دست زد؟

کدام مختصات دینی به خامنه ای اجازه می دهد که دهها میلیارد دلار برای پروژه ماجراجویانه هسته ای هزینه کند، اکثریت مردم را به فقر و فلاکت سوق دهد و سرانجام در یک «نرمش قهرمانانه» [بخوانید عقب نشینی ذلیلانه و از سرناچاری]، در مقابل شش قدرت جهانی تسلیم شود؟

کدام معیار اسلامی به خامنه ای حُکم می کند که زنان و مردان مسلمان و غیرمسلح  در کَمپ لیبرتی را موشک باران کند و از طرف دیگر برای بخشی از مسلمانان یمن که مورد حمله عربستان سعودی قرار گرفته اند، آه و ناله سر دهد؟

و صدها سوال دیگر....

 

خامنه ای و هیچ یک از کارگزاران و نظریه پردازان او قادر به پاسخ به این سوالها بر اساس «معیار اسلامی» و «مختصات دینی» نیستند. اما اگر به جای اسلام و دین «منافع» را قرار دهیم، تعریف خامنه ای از سیاست خارجی درست و منطبق بر واقعیت است. با همین دو تغییر می توان جمله خامنه ای را به همان گونه که واقعا فکر می کند، چنین بیان کرد: منافع معیار سیاست خارجی است، بنابراین موضع گیری در مقابل کشورها و مسائل مختلف، باید مختصات منافع [را در نظر] داشته باشد. این فرمول هم درست است و هم کُنه نظر ولی فقیه را بیان می کند. از چرچیل نقل شده که گفته است؛ ما نه دوستان همیشگی داریم و نه دشمنان دایمی، اما منافع دایمی داریم.

 

بر اساس منافع «ولایت مطلقه» و نه منافع مردم، تمام گفتار و رفتار خامنه ای، حتی دروغگویی و عوام فریبی او منطقی است. وی به دنبال تامین و تضمین ولایت استبدادی اش است و بنابرین بر اساس منافع این ولایت ضد انسانی حرف می زند، نیرنگ بازی می کند، شعبه بازی به راه می اندازد، عمق استراتژیک امنیت نظام را تا عراق، لبنان، سوریه و مدیترانه گسترش می دهد، کشتار و قتل عام می کند، مرجع خودخوانده شیعیان خارج از ایران می شود، ترور می کند، زیر زیرکی با آمریکا مذاکره می کند، با نتان یاهو برای اخلال در پروسه صلح بین فلسطین و اسراییل همسو می شود و ....

 

از آن جا که سیاست خارجی بر اساس «منافع» تعریف می شود، باید دید حکومت و یا جریانهای سیاسی که وارد مناسبات خارجی می شوند، نماینده کدام منافع هستند.

اگر حکومت به طور نسبی و یا مطلق اکثریت مردم را نمایندگی کند، در سیاست خارجی به طور نسبی و یا مطلق، منافع اکثریت مردم را نمایندگی خواهد کرد. البته ممکن است رفتار حکومت بر خلاف منافعی که نمایندگی می کند باشد. این حالت در عمل نمی تواند نقش اساسی و مداوم داشته باشد.

سیاست خارجی رژیم جمهوری اسلامی همیشه علیه مردم ایران بوده، چرا که حکام ایران ضد مردمی بوده اند. حکامی که گرچه عمیقاً در تقابل با منافع اکثریت مردم عمل کرده و می کنند، اما در شرایطی می توانند با عوامفریبی بخشی از مردم را با خود همراه سازند. ماجرای اشغال سفارت آمریکا و یکی دو سال اول در جنگ هشت ساله، که خسرانهای زیادی را به مردم و کشور ایران تحمیل کرد، در این ردیف قرار دارند. بر اساس حفظ و تضمین منافع «ولایت فقیه» و نه منافع «مردم و کشور»، و با صرف نظر کردن برخی از خطاهای جزیی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی تا کنون «واقع بینانه» و «درست» بوده است.

  

اکنون می توانیم سخنان ولی فقیه در مورد دکتر محمد مصدق را حَلاجی کنیم.

روز سه شنبه 12 آبان، سید علی خامنه ‌ای، در دیدار با تعدادی از دانشجویان و دانش ‌آموزان بسیجی و حزب الهی، یک بار دیگر آمریکا را «دشمن» نامید و «اشتباه مصدق» را «تکیه و اعتماد و امید به آمریکا» دانست. ولی فقیه رژیم گفت :«اشتباه مصدق پس از ملی شدن صنعت نفت تکیه و اعتماد و امید به امریکا بود.»...«مصدق برای مقابله با انگلیس به آمریکا تکیه کرد و همین خوش بینی و ساده اندیشی و غفلت، زمینه ساز موفقیت کودتایی آمریکایی شد...امریکاییها از این خوش بینی و ساده‌ اندیشی استفاده کردند و کودتا را براه انداختند.» (سایت خامنه ای)

خامنه ای نظر واقعی اش در مورد مصدق را بیان نمی کند و با ردیف کردن کلمات به شیوه روضه خوانها، مصدق را متهم می کند که «تکیه و اعتماد و امید به آمریکا» داشت و «خوش بینی و ساده اندیشی و غفلت» او «زمینه ساز موفقیت» کودتای 28 مرداد سال 1332 شد.

بر اساس آن چه در مورد عنصر اصلی در سیاست خارجی بیان شد، مفاهیمی همچون امید، اعتماد و خوش بینی نمی تواند نقش مهمی در این حوزه داشته باشد.

هدف اصلی مصدق در سی ماهی که دولت را در دست داشت، ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور بود و مصدق در این هدف پیروز شد. پیروزی مصدق موجب اعمال محاصره و تحریم گسترده ای شد که ولایت خامنه ای یک روز آن را هم نمی تواند تحمل کند. اتحاد شوروی سابق نه فقط هیچ کمکی به دولت مصدق نکرد، بلکه با طرح شعار «ملی شدن صنعت نفت در جنوب» و با تبلیغ علیه مصدق تا 30 تیر 1331، مصدق را تضعیف کرد. مصدق حتی نتوانست نفت را به طور مستقل بفروشد و یک کشتی حامل نفت ایران در دریا توسط انگلیسیها غرق شد. در حالی که اقتصاد بدون نفت مصدق موفقیتهایی به دست می آورد، (کاری که خامنه ای نه می تواند و نه می خواهد با طرح شعار اقتصاد مقاومتی انجام دهد) توطئه های داخلی و به ویژه از جانب دربار و آخوند کاشانی (خمینی و خامنه ای آن زمان)، روز به روز گسترده تر می شد. در جنین شرایطی مصدق به عنوان نماینده جنبش ملی شدن صنعت نفت، به دنبال راهی برای خروج از این وضعیت بود و برای این نه بر اساس تکیه یا امید و یا اعتماد بلکه بر اساس بررسی تضادها در آن زمان خاص و به خاطر منافع جنبشی که پس از پیروزی با محاصره و تهدید مواجه شده بود، با آمریکا وارد مناسبات و گفتگو شد. مصدق نه ساده اندیش بود و نه دچار غفلت شده بود. جرج بوشی هم ظهور نکرد که مثل سال 2003 با اشغال عراق برای حکام ایران فرصت ایجاد کند. پس از خاتمه جنگ جهانی دوم بود و حفظ تعادل جدید برای پیروزشدگان جنگ حیاتی بود. پیروزی سیاست موازنه منفی مصدق می توانست این تعادل را دگرگون کند. مصدق در مسیر بازگشت از دادگاه لاهه، اقامت کوتاهی در قاهره داشت. استقبال پرشوری که مردم مصر از زنده یاد محمد مصدق نمودند، زنگ شروع جنبشهای ضد استعماری را به صدا درآورد. مصدق با آمریکا مذاکره می کرد تا توطئه های گوناگون را خنثی کند. او در سیاست خارجی باید از همه امکانات مشروع بر اساس منافع جنبش ملی شدن صنعت نفت استفاده کند. او اهل «نرمش قهرمانانه» برای حفظ قدرت نبود و در تعادل قوای آن زمان با کودتای 28 مرداد شکست خورد اما تسلیم نشد. عمق استراتژیک امنیتی برای مصدق مردم و مرزهای ایران بود و این درست در جهت مخالف سیاست ضد مردمی خامنه ای در عرصه جهانی است.

البته مصدق همانند هر سیاستمدار دیگر خالی از اشتباه نبود. اما به گمان من سیاست خارجی دکتر مصدق با توجه به معادلات جهانی آن زمان و ظرفیتهای داخلی در آن شرایط، منطبق بر منافع مردم و جنبش ملی شدن صنعت نفت بود.

 

کینه حقیرانه خمینی و خامنه ای به مصدق نه به خاطر آن موارد که خامنه ای مطرح می کند، بلکه به خاطر جایگاه مصدق است. مصدق در جبهه آزادی و ترقی خواهی بود و خمینی و خامنه ای در جبهه ارتجاع. برای مصدق امنیت قدرت در پیوند با منافع مردم معنی می داد و برای خامنه ای امنیت قدرت در سرکوب منافع مردم و نیازهای جامعه معنی می دهد. خامنه ای پس از تن دادن به برجام نیاز به لاف و گزاف دارد و برای همین مجبور است به نماینده مبارزه ضد استعماری مردم ایران در آن دوران حمله کند تا از این طریق به ایادی و گماشتگان اش روحیه دهد. اما از بد حادثه محتوای سند تسلیم خامنه ای (برجام و عهدنامه های ضمیمه آن) را ایادی خود او در مقابل نورافکن رسانه ها قرار دادند و مردم اکنون به رمز و راز «نرمش قهرمانانه» پی برده و از حمله به مصدق آبی برای ولی فقیه گرم نخواهد شد.

 

 

منبع: نبردخلق شماره 365، یکشنبه اول آذر 1394 - 22 نوامبر 2015

 

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول