” بربام سرخ گلبرگها”

 

م. وحيدي( م. صبح)

 

فرياد كن!

وقتي كه اندوهت

رنگ سرب و سايه گرفته است

فرياد كن!

وقتي كه باد

طعم گس سوختگي اشك را

بسان هجرت پرنده اي ناآشنا

به ديار روشن آشنايان مي  برد

مشت ما

پلي ست

تا گذرگاه رستن

وقتي كه روز

از طنين هميشگيهايش

ريشه مي گسلد

ميهنم!

درساعتهاي سرخ سعادت خويشتن

عشق را بياموز!

و برخاستن!

كه در هرم بيابان سكوت

زخم عميق خيزش تو

تولد دوباره ماست

آي پنجره ها!

شعرهاتان را

بر بام گلبرگهاي كوچك عشق

زمزمه كنيد!

اي عصيان هميشه حاضر!

غبار تفنگم را

با عطر سپيده و سنبله ها

صيقل ده!

تا با روياهاي اسبان خدايان جنگجوي

از جاده هاي حادثه

گذر كنيم

منظومه هاي ژرف من

توتم ديروز و امروز ماست

با من بخوان!

ما

نور و گندم و عطر دريا را

در سفر به هفت آسمان

توشه راه كرده ايم

منبع: نبردخلق شماره 365، یکشنبه اول آذر 1394 - 22 نوامبر 2015

بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول