سرمقاله ....

 

چرخش داعش در سوریه، نگرانی خامنه ای در تهران

 

منصور امان

 

"خبرهایی" به آقای خامنه ای رسیده است؛ اخباری که به ظاهر می بایست مُدتها از آن باخبر می بود. رهبر جمهوری اسلامی اما وانمود می کند که از تحولات تازه ای سُخن می گوید؛ رویدادهای نگران کننده ای که بیرون از دایره حیات سیاسی و نظامی وی روی داده اند و وی اکنون همچون هر ناظر غیر درگیر آن را ثبت کرده و پیرامونش هُشدار می دهد: "بنده خبرهایی دارم از اینکه دُشمنان ما با همراهی برخی از مسوولان سفیه منطقه خلیج فارس درصدد هستند که جنگهای نیابتی را به مرزهای ایران بکشانند."

همزمان سرکرده حزب الله لُبنان، گروهی که عُهده دار ماموریتهای کثیف برای اربابانش در تهران است، نیز آژیر قرمز را به صدا درآورده است. حزب الله در کنار جمهوری اسلامی در عراق و سوریه درگیر جنگ با گروههای سُنی است و به ویژه در سوریه تا گلو در باتلاق آن فرو رفته است. آقای حسن نصرالله "از خطر برای موجودیت ما" سُخن گفته و سرآسیمه فراخوان بسیج عمومی داده است.

 

سوریه

به راستی چه روی داده است که آقای علی خامنه ای پس از دوازده سال تحریک و دامن زدن به جنگ فرقه ای شیعه – سُنی در عراق و نزدیک به چهار سال پس از مُشارکت فعال در به راه انداختن یک جنگ خونین فرقه ای دیگر در سوریه، ناگهان به وحشت افتاده و صدای پای گامهای "جنگهای نیابتی" را می شنود؟ آن تحولی که آیت الله و نصرالله را به یکسان به هراس افکنده، چیست؟

هنگامی که اواخر اردیبهشت ماه نیروهای حُکومت اسلامی (داعش)، شهر "تدمُر" (Palmyra) در مرکز صحرای بُزُرگ سوریه را به تصرُف خود درآوردند، فقط اهمیت نظامی آن نبود که این رویداد را برجسته می کرد. داعش با تسخیر تدمُر، مسیر ارتباطی استراتژیک بین حُمص و غرب عراق را به کُنترُل خود درآورده بود، اما چنین می نمود که زاویه سیاسی این تحول اهمیتی فراتر داشته باشد. چه، این برای نخُستین بار از هنگام آغاز جنگ داخلی در سوریه بود که حُکومت اسلامی وارد یک درگیری نظامی گُسترده و مُستقیم با نیروهای بشار اسد می شد.

از هنگام ورود داعش به سوریه و شکل گیری "حُکومت اسلامی"، پیمان نانوشته عدم درگیری، مُناسبات بین آن و رژیم اسدها را تنظیم می کرد. بُنیادگرایان پهنه فعالیت وحشیانه خود را به اُستانها و مناطق تحت تصرُف اپوزیسیون سکولار محدود ساخته بودند و در مُقابل، حاکمان دمشق نیز راه را برای تاخت و تاز آنان باز می گذاشتند. در تمام طول این دوره، داعش در نقش بازوی کُمکی ارتش، نیروهای امنیتی و مُزدوران ایرانی و لُبنانی اسد، علیه بخشهای مُدرن جامعه سوریه عمل می کرد و در اتحاد با آنها مراکز بُحران را از اپوزیسیون و نیروهای توده ای پاکسازی می کرد.

جنگ بر سر "حلب"، دومین شهر بُزُرگ سوریه و یک قُطب اقتصادی، یک نمونه آشکار از این اتحاد عمل است و نشان داد که چگونه نیروی هوایی سوریه، مسیر پیشروی داعش به سوی شهرهای استراتژیک و کانونهای اپوزسیون را با بُمباران می گشاید و از طریق مُحاصره یا قطع خُطوط ارتباطی، از رسیدن نیروی کُمکی و تجهیزات به آنها جلوگیری می کند. به گفته خبرنگاران خارجی در سوریه، به هنگام بُمبارانهای کور هواپیماها و هلی کوپترهای ارتش سوریه، محله ها و یا نُقاط تحت تصرُف داعش بهترین جان پناه به شمار می آیند، زیرا همیشه از آتش موشک و انفجار بُمبهای بُشکه ای ارتش سوریه در امان هستند.

بی پرده ترین همدستی "حُکومت اسلامی" و حُکومت اسد و مُتحدانش، در حمله به اُردوگاه پناهندگان فلسطینی "یرموک" در جُنوب دمشق روی صحنه رفت. اُردوگاه مزبور که از سال 2003 به کُنترُل مُخالفان در آمده و از این تاریخ به بعد تحت مُحاصره نیروهای نظامی دولتی و مُزدوران خارجی آنها قرار داشت، در فروردین ماه سال جاری هدف حملات داعش با هدف تصرُف آن قرار گرفت. زیر نگاه آقای اسد و مُتحدانش، داعش در حومه دمشق چندان به تاخت وتاز و کشتار شهروندان و غیرنظامیان مشغول شد که آقای بانکی مون، دبیرکُل سازمان، یرموک را "اُردوگاه مرگ" نامید.

 

منافع مُشترک غرب و اسد

در کنار اهمیت همزیستی نظامی داعش، دمشق و تهران در جلوگیری از سُقوط اسد، سود سیاسی این اتحاد نیز برای آقای خامنه ای و همدستانش عظیم بوده است. "حکومت اسلامی" به آقای اسد و مُتحدان او امکان داده که رژیم فاسد و تبهکار حاکم بر سوریه را به غرب به عُنوان یک شر کمتر مُعرفی کنند و خود در نقش ناجی – اگر چه نه ایده آل – منطقه از تهدید آن پدیدار شوند. آنها به این وسیله غرب و به وِیژه آمریکا را قانع کردند که به تلاش برای سرنگون ساختن دولت اسد دست نزند و از سوی دیگر، مُجوزی بین المللی برای دخالت مُلاها و دست نشاندگان لُبنانی آنها در سوریه به دست آوردند.

منافع هر گلویی که داعش در برابر دوربین می درید، امتیاز هر گودالی که از اجساد می انباشت و سود هر وحشیگری تازه ای که علیه غیرنظامیان می اندیشید، به گونه بی واسطه به کیسه این استدلال ریخته می شد و پای آقای اسد و پُشتیبانان اش را در سوریه سفت تر می کرد.

در همین حال ساده اندیشی است هر گاه گمان رود که غرب تنها به دلیل نگرانی از قُدرت گرفتن داعش یا فروپاشی سوریه، سیاستی مُماشات گرایانه را در برابر حاکمان دمشق و مُداخله گری حامیان خارجی اش در پیش گرفت.

آمریکا و اُروپا، چندان نیز از تضعیف نیروهای دموکراتیک و سکولار سوریه در یک جنگ فرسایشی با هر طرف، چه رژیم اسدها و چه داعش، به تشویش نمی افتند. غرب منافعی در قُدرت گرفتن این دست نیروها با جهتگیری ملی – دموکراتیک ندارد و آنان را شریک خویش نمی داند.

آنگاه که در سوریه هنوز از باندهای مُسلح اسلامی و داعش نشانی نبود، آمریکا و اُروپا در برابر به مُسلسل بستن تظاهُرکنندگان در دمشق و درعا و شلیک موشک به دانشگاه حلب همانگونه تماشاگر بودند که بعدها در برابر رخنه بُنیادگرایان اسلامی به سوریه و تسلیح و سازماندهی آنها توسط مُتحدان منطقه ای خود.

همین رویکرد، سیاست غرب را در برابر اپوزسیون ایران نیز مُتمایز می کند؛ چه آن هنگام (اسفند 1381) که هواپیماهای پیشرفته آمریکا و انگلیس قرارگاههای سازمان مجاهدین خلق را بُمباران کردند و چه در سال 1388 که غرب با سُکوت رضایت آمیز به سرکوب خیزشهای سراسری مردُم ایران برخورد کرد.

رژیم جمهوری اسلامی با بهره گیری از رویکرد غرب قادر شد به گونه همه جانبه به پُشتیبانی از رژیم اسد برخیزد و واحد تروریستی خود موسوم به "نیروی قُدس" را که در سطح بین المللی داغ و نشان شده، با آسودگی خاطر به ماموریت جنگ داخلی سوریه گُسیل دارد. همزمان، به دستور حاکمان ایران، شبه نظامیان حزب الله لبنان نیز به کشمکش نظامی وارد شدند؛ اقدامی که به بهای بی حیثیت کردن این نیرو انجام شد و کارکرد واقعی آن به عُنوان بازیچه دست مُلاهای تهران را بیش از پیش مُشاهده پذیر گرداند.

هزینه مالی ای که آقای خامنه ای و همدستانش از جیب مردُم ایران صرف ماجراجویی خارجی خود می کنند. سر به میلیاردها دُلار می زند. در تازه ترین برآورد، سُخنگوی ویژه سازمان ملل در سوریه، آقای "استفان د میستورا"، از رقم 6 میلیارد دُلار سالانه نام برده است.

 

نقطه عطف

حمله ور شدن "حُکومت اسلامی" به تدمُر در اردیبهشت ماه سال جاری، به دوران خوش همزیستی مُلاها و آقای اسد با داعش نیز پایان داد. خُروج داعش از اتحاد غیر رسمی، به مفهوم از دست دادن یک کارت استراتژیک در جنگ برای حفظ قُدرت و به مُوازات آن، بر هم خوردن چیدمان داخلی و خارجی بر این اساس است.

از سوی دیگر، این چرخش، توازُن نیرو در سوریه را به زیان دمشق و دوستان تغییر داد و جبهه نظامی جدیدی را در برابر آنها گشود که همزمان یک حُفره بُزُرگ در توان کمی و کیفی شان ایجاد می کند.

بر پایه دو پارامتر سیاسی و نظامی بالا، می توان تصرُف تدمُر را یک نُقطه عطف نامید که نه فقط آرایش موجود جنگی در سوریه، بلکه مُناسبات بین نیروهای دخیل در جنگ را در سطح منطقه تغییر می دهد. تاثیرات این امر در دو پهنه برای رژیم جمهوری اسلامی بازتاب می یابد:

1- دُشوار شدن نگهداری رژیم اسد در قُدرت و افزایش تصاعُدی هزینه آن چه از نظر مالی و لُجستیکی و چه به لحاظ نیروی انسانی. در حالی که منابع رژیم سوریه برای حُضور در میدان جنگ مُدتهاست که کفایت نمی کند و به سُرعت رو به پایان است، ادامه درگیریهای نظامی هر چه بیشتر به منابع مالی و انسانی رژیم مُلاها وابسته شده است. انتشار گزارشهایی مبنی بر اعزام 7 هزار مُزدور ایرانی، عراقی و افغانستانی از سوی مُلاها برای آقای بشار اسد و نیز سفر شتابزده آقای ولایتی، کارگُزار خارجی آیت الله خامنه ای، با دسته های اسکناس به دمشق، تقلای رژیم مُلاها برای نشان دادن واکُنش به شرایط تازه را به تماشا گذاشته است.

با این حال چنین نمی نماید که این سیاست در دراز مُدت در برابر جنگ فرسایشی شده چشم اندازی داشته باشد. به ویژه آنکه دیگر بازیگران خارجی در سوریه همچون عربستان سعودی، قطر، تُرکیه و اُردن نیز به تلاشهای خود افزوده اند، امری که گذشته از کُمکهای مالی و لُجستیکی، در شکل دادن به یک ائتلاف بین گروههای بُنیادگرا زیر نام "جیش الفتح" خود را نشان می دهد که مُهم ترین نیروی آن را "جبهه النُصره"، یک شاخه القاعده، تشکیل می دهد. پیروزیهای سریع این ائتلاف در اُستان "ادلیب" و پیشروی به سمت دمشق، حُکومت سوریه و مُتحدانش را بیش از پیش به کُنج رانده و موقعیت آنها را مُتزلزل ساخته است. 

2- شکل گیری یک تهدید جدید در عراق در شکل "حُکومت اسلامی" که از سطح درگیری داخلی شیعه – سنی در این کشور فراتر رفته و مرزهای غربی و شرقی ایران را آماج تهدید جدی قرار می دهد. رژیم ولایت فقیه در همان حال که به گونه مُستمر بستر این تنش خطرناک را با دامن زدن به جنگ فرقه ای شیعه و سُنی گُسترش می دهد، همزمان به گونه ناگُزیر بیش از پیش به دامن میلیتاریسم و راه حلهای نظامی فرو می غلطد. این در حالی است که چنین می نماید آقای خامنه ای و همدستان برای رویارویی با پیامدهای ماجراجویی نابخردانه خود آمادگی چندانی نداشته باشند. هُشدار سرکرده نیروی زمینی ارتش مبنی بر "حُضور نیروهای تروریستی و تکفیری در مرزها" و درخواست بودجه از مجلس مُلاها برای "تقویت نیروی زمین ارتش و سپاه، خرید تانک، مُتحول کردن سامانه های جنگ زمینی و اورهال شدن بالگردها" در همین طبقه بندی جا می گیرد. در همین رابطه سُخنان یک مقام امنیتی مجلس به نام احمد شوهانی در رد تبلیغات رسمی "نظام" نیز قابل توجه است. وی توضیح داده: "وزیر کشور می گوید اگر داعش تا فاصله 40 کیلومتری مرزهای ما پیشروی کند، ورود خواهیم کرد. حال فرض کنید داعش امشب به 35 کیلومتری آمد، چگونه می خواهیم مُقابله کنیم؟ زیرساختها آماده نیست." 

 

برآمد

ابراز وحشت آقای خامنه ای از "کشانده شدن جنگ نیابتی به مرزهای ایران"، بار دیگر به روشنی نشان می دهد که ماجراجویی نظامی وی و همدستانش در سوریه، عراق، لُبنان و یمن به هیچ وجه یک جنگ ایزوله یا خُصوصی در قلمرو "عقبه استراتژیک" نیست. از این رو، به راستی خطر اصلی برای مرزهای ایران و ساکنان درون آن، هیچ چیز بیشتر از حاکمان نابخردی نیست که از جنگ با عراق تا تحریمهای اقتصادی، هر بار فاجعه و مشقت تازه ای بر سر آنان نازل می کنند.

منبع: نبرخلق شماره 360، اول تیر 1394 (22 ژوئن 2015)

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول