سرمقاله -------

"توافُق فراگیر" در صندوق انتخابات آمریکا

منصور امان

 

در گرماگرم مُذاکرات هسته ای و به شُماره افتادن زمان سنج دستیابی به "توافُق فراگیر"، انتخابات سنا و کُنگره آمریکا بُعد تازه ای به این پروسه داد. همچنانکه پیروزی جناح راست طبقه مُمتاز آمریکا نگرانی در باره سرنوشت توافُق احتمالی را دامن زده، از سوی دیگر فشار بر حزب حاکم دموکرات را برای به سامان رساندن این پروژه مُهم در سیاست خارجی خویش افزایش داده است.

 

پُر رنگ شدن نقش سیاست خارجی پس از شکست

کمی بیش از دو سال دیگر، وقتی انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکا برگزار می شود، حزب دموکرات آمریکا با دستهای خالی پا به رقابت خواهد گذاشت. سرمایه ای که آقای اوباما برای حزب خود به جا می گذارد، به گونه اسف باری ناچیز است. شُعار "آری، ما می توانیم" او که توانست انرژی اعتراضی علیه بُحران سرمایه داری و قُمارخانه های مالی آن را به سمت خویش جهت دهد، در عمل ارزشی فراتر از گزافه گویی رایج آگهیهای بازرگانی نیافت. اگر چه هُجوم بی وقفه و سنگین مُحافظه کاران سُنتی و جدید و راست افراطی در عقب راندن آقای اوباما نقش به سزایی ایفا کرده، با این حال وی نیز نشان نداده که حاضر به ایستادگی جدی در برابر آنها است.

بر این اساس و در سایه ناکامیهای داخلی، پهنه سیاست خارجی برای کاخ سفید رنگ و مفهوم مُتفاوتی پیدا کرده است و پندار کسب امتیاز از آن برای پُر کردن حُفره هایی که در خانه به جا گذاشته شده، هر طرح و تدبیر در این میدان را همراهی می کند؛ انگیزه ای که به گونه دو چندان سیاست آن در برخورد به بُحران هسته ای مُلاها را نیز به پیش می برد.

در چشم اندازی که انتخابات اخیر در برابر آقای اوباما گشود، امکان استفاده از این اهرُم با دُشواریهای مُعینی روبرو است، بدین گونه که جمهوریخواهان از این پس خواهند توانست به طور مُستقیم در پروسه مُذاکرات و توافُق احتمالی تاثیرگذاری کنند.

مُستقل از آنکه تعیین تکلیف بخشی از تحریمها در اختیار آنها قرار دارد، آنان با داشتن اکثریت در هر دو مجلس می توانند با وضع تحریمهای جدید، به مُذاکرات واشنگتُن با رژیم مُلاها جهت هم بدهند. مفهوم شکل گیری وضعیت جدید در این صحنه، اجبار و وابستگی هر چه بیشتر کاخ سفید به کسب دستاوردهای لمس پذیر و قابل خرج در مُذاکرات هسته ای است و بازتاب مادی آن در شکل تلاش برای به نتیجه رساندن فرایند آغاز شده و نُقطه پایان نهادن بر آن در دوره باقی مانده و نیز دخالت دادن نظرات و خواسته ای جمهوریخواهان برای جلب تفاهُم آنان پدیدار خواهد شد.

 

جنگ زرگری مُحافظه کاران

تجربیات گذشته نشان می دهد که گذر از تنگه مُحافظه کاران یک ماموریت بسیار دُشوار خواهد بود، بیش از همه از آن رو که شواهد زیادی مبنی بر خواست آنها برای پایان دادن واقعی به بُحران هسته ای مُلاها وجود ندارد. بخشهای اقتصادی و مالی ای که آنها نمایندگی می کنند، از جمله صنایع میلیتاریستی، بخشهای امنیتی و شبکه پیمانکاران مربوط، منافع چندانی در فرونشستن کانونهای بُحرانی ندارند. برعکس، آنها بیشترین سود را از وجود بُحرانهای کوچک و بُزُرگ در آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین به دست آورده اند. این ویژگی در مورد خاورمیانه با جذابیت وجود کشورهای نفت خیر و پترو دُلارهای سرگردان، با قاطعیت بیشتری در مُحاسبات در نظر گرفته می شود. برای آنها تلاش ماجراجویانه رژیم مُلاها برای کسب بُمب اتُمی و یا سیاست ایجاد "عقبه استراتژیک" و مُداخله گری که به تنش بی پایانی در منطقه انجامیده، یک منبع پُر برکت تغذیه بوده و همچنان نیز هست.

رد پای این رویکرد را در برخورد آقای جورج بوش (پسر) با بُحران هسته ای جمهوری اسلامی در دوران هشت ساله ریاست جمهوری اش (2009 - 2001) می توان مُشاهده کرد. در این دوره ماراتُنی از مُذاکرات فرسایشی و بی حاصل، گام به گام رژیم مُلاها را در گُسترش توان و امکانات بیشتر تولید بُحران همراهی کرده است. مُلاها در زمینی که واشنگتن خط کشی کرده بود، با آسودگی مشغول بازی موش و گُربه بودند و بدون روبرو شدن با پیامدهای جدی اقدامات خود و یا حتی نگرانی در باره آن، برگهای بیشتری به پرونده اتُمی شان می افزودند.

این در حالی بود که آقای بوش و اعضای دولت در استفاده از کلمات تُند و ادبیات جنگی علیه جمهوری اسلامی و رهبران آن به هیچ وجه از خود خست نشان نمی دادند. آنها مُلاها را با تشریفات کامل به عُضویت "محور شرارت" در آورده بودند و جُز این نیز یک جنگ لفظی تبلیغاتی و پُر سروصدا را پیش می بردند که هر بار از تهدید به حمله نظامی تا استفاده از بُمب اتُمی تاکتیکی، شاخ و برگ بیشتری به آن داده می شد.

در حقیقت اما قابل ذکر ترین اقدامات عملی دولت بوش در خلال هشت سال به تحریم چهار بانک کم اهمیت در سیستم مالی جمهوری اسلامی و 27 شخص و سازمان محدود می گردید. در این دوره، برخلاف عبارت پردازیهای مُستمر در باره تهدید دستیابی بُنیادگرایان به سلاح هسته ای و ضرورت اقدام فوری برای جلوگیری از آن، منابع مالی آنان دست نخورده باقی ماند و فعالیت اصلی ترین کانالهای قاچاق و پولشویی آنها کماکان جریان داشت.

دوگانگی سیاست واشنگتن در برابر حاکمان ایران و نتایجی که از آن می جُست، بدیهی است که از چشم شُرکای اُروپایی آمریکا پنهان نمی ماند. آنها نیز به نوبه خود ضمن ابراز نگرانی از پروژه اتُمی مُلاها و شرکت مُنظم در تشریفات مُذاکره، سهم خویش از کیک هسته ای را به خانه پارو می کردند.

راست آمریکا به جای حل بُحران آن را دستکاری می کرد، به گونه ای که نه خاموش گردد و نه به نُقطه خطرناک و برگشت ناپذیر برسد.

 

تحریمهای فلج کننده از راه می رسد

با به قُدرت رسیدن دموکراتها که موفقیت خود را بیش از همه مدیون آشکار شدن سیاستهای زیان بار دولت بوش برای طبقه حاکم و تمایُل عُمومی به تغییر بودند، روند یاد شده چرخش توجُه پذیری یافت. پرونده هایی که دولت بوش از خود به جا گذاشته بود، می بایست حل وفصل می شدند و دموکراتها خود را از سنگینی بار آنها می رهانیدند.

تنها یکسال پس از به دست گرفتن اُمور در واشنگتن توسُط آقای اوباما، نشانه هایی از تغییر درونمایه ای شیوه برخورد آمریکا با بُحران هسته ای مُلاها پدیدار شد. در سال 2011، آمریکا بانک مرکزی جمهوری اسلامی را مورد تحریم قرار داد و دادوستد با آن را مشمول مُجازات کرد. این یک علامت روشن از هدف گرفته شدن کانون تغذیه فعالیتهای هسته ای حاکمان ایران و حرکت در جهت قطع شریانهای حیات بُحران ناشی از آن بود؛ یک ارزیابی که اقدامات بعدی کاخ سفید آن را تایید کرد.

از این زمان تا پیش از وادار شدن "نظام" به عقب نشینی و "نرمش قهرمانانه" در سال 1392، تحریمهای بین المللی به گونه فزاینده و موثر افزایش یافته اند. در این میان میزان فروش نفت رژیم مُلاها همچون رژیم آقای صدام حُسین، نه فقط از سوی طرفهای خارجی تعیین می شود، بلکه آیت الله خامنه ای و همدستانش به درآمدهای کسب شده از این راه نیز فقط به صورت پایاپای و در برابر کالا دسترسی دارند.

به این ترتیب آقای اوباما حلقه اصلی زنجیره بُحران هسته ای را به دست گرفته و این امر تا پیش از انتخابات اخیر دو مجلس آمریکا، به گونه توجُه پذیری کُمک می کرد تا میدان مانور وی در برخورد به رژیم مُلاها چه به صورت برداشتن گامهای تدریجی و چه در قالب توافُقهای مرحله ای گُسترش یابد. اینک با باز شدن راه جمهوریخواهان به فضای مزبور، امکان تحرُک کاخ سفید به گونه لمس پذیری کاهش یافته است. آقای اوباما از یک طرف ناچار است پروژه پایان دادن به بُحران هسته ای مُلاها را سُرعت ببخشد و از سوی دیگر برای به سرانجام رساندن آن گُریزی از سازشهای موردی با رُقبایش ندارد. در هر دو وجه، تنگنای یاد شده به مفهوم زیر فشار رفتن دولت وی و از این رهگُذر انتقال فشار به رژیم مُلاها می باشد.

 

احضار روح تُرکمنچای

رهبران و پایوران جمهوری اسلامی پیامد مادی آرایش سیاسی جدید در واشنگتن را می توانند حدس بزنند و از سُخنانی که حُجت الاسلام روحانی پس از مُذاکرات مسقط، پایتخت عُمان، ایراد کرد، می شود برگرفت که آن را به خوبی حس کرده اند. او شکایت کرد: "اگر یکی از کشورهای عُضو گروه 1+5 مُشکلاتی در داخل دارد و در انتخاباتی برنده یا بازنده شده است، به ما ربطی ندارد و هر کشوری باید مُشکلات داخلی اش را درون خود حل کند."

او با نگرانی افزود: "کشورها نباید مُشکلات داخلی خود را در مُذاکرات وارد کنند. این موضوع قانونی و منطقی نیست و همه اعضای 1+5 باید به مصالح بُلندمُدت کشورها و منطقه توجُه کنند."

آقای روحانی توضیح نداده است که آمریکا از چه طریقی و به بیان دقیق تر، به وسیله چه شرطها و پیشنهاداتی "مشکلات" خودش را به مُذاکرات "وارد" کرده، در عوض اما رییس کُمیته هسته ای مجلس مُلاها می گوید که ایالات مُتحده در مسقط قراردادی را پیشنهاد کرده که یک "تُرکمنچای هسته ای" است. آقای ابراهیم کارخانه ای اجزای اصلی این قرارداد را چنین برشمرده: "محدود کردن تعداد سانتریفیوژها در حد چرخش دکوری، تعطیلی طولانی مدت آب سنگین اراک و بازرسیهای نامحدود و سر زده از تاسیسات هسته ای و نظامی".

با توجه به تلاش سخت کوشانه "نظام" برای پنهان نگه داشتن مُذاکرات و توافُقات از چشم داوری جامعه، اطلاعات جسته و گریخته ای که به گونه مُدیریت شده درز داده می شود، به دُشواری می تواند پایه ارزیابی در باره آن قرار گیرد. با این حال اگر اصل ناخشنودی آقای روحانی و مضمون اخبار مقام مجلس در کنار هم گذاشته شود، می توان نشانه های نزدیک شدن هنگام "تصمیمهای سخت" را تمیز داد. این امر برخلاف آنکه رهبران و پایوران حُکومت وانمود می کنند، یک مساله غیرمُنتظره نیست و از همان هنگام که آنها در ژنو پای میز مُذاکره نشانده شدند، موضوع گُفتُگو چیزی جُز پایان شفاف و قابل راستی آزمایی تلاش آنان در جهت دستیابی به جنگ افزار اتُمی نبوده است.

بنابراین علت برآشُفتگی آقای روحانی و احضار روح "تُرکمنچای" به پای میز مُذاکره نه طرح موضوع آن، بلکه ایجاد غیرمُنتظره مانع بر سر راه گرد کردن آن است که در شکل انتخابات کُنگره و سنای امریکا پدیدار شده است.

نقشه راهی که حُکومت از مسیر مطلوب مُذاکرات و کشمکش هسته ای ترسیم کرده را وزارت خارجه آن در ابتدای مهر ماه به گونه ناخواسته فاش ساخت. اُرگان مزبور که در پس نام چند سینماگر خود را  استتار کرده بود، در یک کمپین تبلیغاتی برای مُخاطبان خارجی، حل نهایی و "فراگیر" بُحران هسته ای را زیر محمل "هر توافُقی بهتر از عدم توافق است" به کنار زد و به این وسیله تابلوی رژیم برای افکندن پروسه فعلی به مسیر مُذاکرات فرسایشی و بی ثمر گذشته را نمایان کرد. جالب اینجاست که وزارت خارجه مُلاها در توضیح منافع "هر توافُقی" برای طرفهای خارجی اش، تهدیدهای معمول حُکومت را به عُنوان پیامدهای "عدم توافُق" برشمرده و بازگشت به سیاست از پای درآمده را به عُنوان برگ برنده تکان می دهد.

اکنون چنین می نماید که با تحول سیاسی جدید در واشنگتُن، این مُحاسبه نقش بر آب شده باشد و این امر بیش از همه تدبیرهای میانه بازانه حُجت الاسلام روحانی و دولت او را تحت تاثیر قرار می دهد.

 

برآمد

اگر مُناقشه هسته ای تنها یک وجه از بُحران گُسترده تری در نظر گرفته شود که رژیم مُلاها منطقه خاورمیانه را بدان مُبتلا کرده، بنابراین حل بُحران هسته ای فقط گام اول در این جهت می تواند باشد. مُعادله مزبور به هدف "توافُق فراگیر" مفهومی فراتر از یک سازش موضوعی می دهد و آن را به مرحله ای از یک فرآیند پیچیده بدل می سازد که عناصُر آن از یکدیگر تجزیه پذیر نیستند.

در حالی که رهبران و پایوران رژیم ولایت فقیه به شدت تلاش می کنند از گُسترش "عقب نشینی قهرمانانه" به دیگر حوزه های بُحران زا در مُناسبات با غرب جلوگیری کنند و برای کشیدن "خط قرمز" به هر سو روان هستند، انتخابات آمریکا امکان مرزبندی مصنوعی میان ابعاد گوناگون "بُحران فراگیر" را به شدت کاهش داده است. در همان هنگام که شُعله های داغ جنگ از لُبنان تا سوریه و از عراق تا مرزهای تُرکیه و عربستان زبانه می کشد، گذار از تنش هسته ای به جنگ سرد خاورمیانه ای - هدفی که آقای خامنه ای و همدستان نظامی امنیتی اش پی گرفته اند – پنداری مُتوهمانه است که با هر تحول جدید، مُعلق بودن آن در فضای خالی آرزوهای حُکومت فلج شده بیشتر به چشم می آید.