جهان در آیینه مرور

 

25سال پس از فرو ریختن دیوار برلین، پایان جنگ سرد و "پایان تاریخ"

لیلا جدیدی

 

روز 9 نوامبر سال 1989/18 آبان 1378پس از روزها تظاهرات و تجمع در دو طرف دیوار، برلینیها در شرق و غرب توانستند آزادانه در کنار هم باشند. با فرو ریختن دیوار برلین که از سال 1961 تا 1989 بین دو آلمان کشیده شده بود، نه تنها آلمان دوباره بهم پیوند خورد، بلکه راه اتحاد اروپا نیز باز شد.

دیوار برلین، موسوم به پرده آهنین که برای بیست و هشت سال شهر برلین را به دو نیم تقسیم کرده بود و مشهورترین نماد جنگ سرد محسوب می شد، در شامگاه نهم نوامبر ۱۹۸۹ فرو ریخت و همراه آن دوران جنگ سرد، دورانی از تضاد بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی نیز به پایان رسید.

در 25مین سالگرد فرو ریختن دیوار برلین، در آلمان جشنهای بزرگی ترتیب داده شده بود. ساکنان برلین نیز به مناسبت سالروز وحدت دو آلمان و فروریختن دیوار، شاهد به هوا رفتن هشت هزار بالن بر فراز آسمان این شهر بودند. این جشن و سرور در زمانی صورت می گرفت که تنش بین شرق و غرب به بالاترین اوج خود از پایان جنگ سرد تا کنون رسیده است.

"آنگلا مرکل"، صدراعظم آلمان، در محل این دیوار حاضر شد و شاخه گلی را به یاد قربانیان بر روی قسمتی از دیوار برلین که به صورت نمادین باقی مانده، قرار داد. او از کسانی که به خاطر شرایط دشوار سالهای جنگ سرد جان خود را از دست داده و یا آسیب دیده اند، یاد کرد. پیشتر، خانم مرکل فرو ریختن دیوار برلین را "معجزه" ای توصیف کرده بود که بدون جنگ و خونریزی پایان دوران جنگ سرد را رقم زده است.

 

در عوض در روسیه هیچ خبری نبود. "دیمیتری مدودف"، رییس جمهور سابق روسیه، پنج سال پیش در مراسم سالروز فروپاشی دیوار برلین شرکت کرد. امسال اما کسی انتظار حضور پوتین را نداشت، زیرا پس از گذشت 25 سال، اختلاف بین شرق و غرب از بین نرفته است. در واقع "میخاییل گورباچف"، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق که در نزدیکی دروازه "براندنبورگ" برلین در این روز سخنرانی کرد، جهان را در آستانه جنگ سرد دیگری توصیف کرد. وی غرب را به خاطر عدم مدیریت صحیح در فروریختن دیوار آهنین و کاشتن بذر بحرانهای کنونی مورد شماتت قرار داد. او گفت که آمریکا بی دلیل و بدون پدید آوردن ساز و کارهای لازم و تامین امنیت اروپا و پیشبرد غیر نظامی گری در عرصه سیاسی اروپا، خود را پیروز جنگ سرد اعلام کرده است. وی متذکر شد که رهبران غربی با بهره برداری از ضعف روسیه و عدم توازن قوا، خود را بطور انحصاری در جایگاه رهبری و تسلط برجهان شناختند.

باید یادآور شد که اگر چه گورباچف پیشتر از منتقدان ولادیمیر پوتین بود، اما پیرامون حوادث اوکراین اکنون از رویکرد او در اوکراین حمایت می کند . وی همچنین مدعی شد که پوتین همواره برای کاهش تنشها تلاش کرده است.

 

فرو ریختن دیوار برلین

ابراز رضایت آمریکا و آلمان از فرو ریختن دیوار برلین در واقع بهانه ای بیش برای تخریب چهره سوسیالیسم نبود. اکنون غرب و سرمایه داری تصور می کردند می توانند بر فجایعی که سرمایه داری برای کارگران و زحمتکشان به ارمغان آورده سرپوش بگذارند.

دیوار برلین درحالی سمبل تمایز دو سیستم کاملا متضاد، یکی سرمایه داری و دیگری سوسیالیسم بود که پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا صدمات زیادی متحمل نشده بود. آمریکا در آن زمان به عنوان قوی ترین قدرت اقتصادی حضور داشت و از این رو میلیاردها دلار برای بازسازی ویرانیهای جنگ به بازار اروپای غربی ریخت، اما در همان حال اتحاد جماهیر شوروی در اثر تهاجمات هیتلر با از دست دادن نزدیک به 30 میلیون انسان و بخش بزرگی از صنعت خود، توان کمک کافی به اروپای شرقی را نداشت.

از همین رو بود که صدها هزار تن که با هزینه دولت آلمان شرقی آموزش و تعلیم دیده بودند، برای به دست آوردن شغل و زندگی بهتر به غرب می رفتند و در مقابل از همان راه عده ای از جاسوسها و اخلالگران به شرق می آمدند. با این حال نباید فراموش کرد که جمهوری دمکراتیک آلمان در دوران جنگ سرد، به بسیاری از مبارزات وقت یاری می رساند، از جمله به نبرد رهایی بخش مردم ویتنام، مبارزان جنوب آفریقا و اقداماتی برای حفظ حقوق کارگران در آلمان شرقی و در بیشتر نقاط اروپا.

نباید نادیده گرفت که افزون بر اهدافی که غرب برای تخریب سوسیالیسم داشت، مسوولیت بخش زیادی از شرایط به وجود آمده نیز به دوش استالین است. استالین با مانور بر اجساد انقلابیون اکتبر 1917 و نابود کردن حزب بلشویک و تبدیل کردن آن به دستگاه بوروکراسی ممتاز، تمامی نسل انقلابی سوسیالیست را از بین برد.

اگر چه امتیاز سرنگونی استالین به زحمتکشان باید داده شود، اما عده ای دیگری از تنفر مردم نسبت به استالین بهره برداری کردند. آنها بوروکراسی استالینیستی را با سرمایه جهانی بورژوازی کمپرادور (واسطهها و دلالان سرمایه خارجی) جایگزین کردند.

در حالیکه بوروکراسی استالین برای حفظ بقا مجبور شد برخی از دستاوردهای انقلاب اکتبر از جمله ملی کردن ابزار تولید را حفظ کند، بورژوازی تازه به دوران رسیده به نابودی هر آنچه از صنعت ملی باقی مانده بود دست زد و کارگران را به گرسنگان بدون حق تبدیل کرد.

در این زمینه، رییس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی را "بزرگترین فاجعه قرن بیستم" توصیف کرده است.

"یوری پیوارو"، عضو آکادمی علوم در مسکو می گوید: "روسها فرو ریختن دیوار برلین را به دو شکل می دیدند، عده ای شوق پرسترویکا و انتظار رفرمهای بزرگ دمکراتیک را داشتند و عده ای دیگر حامیان حزب کمونیست بودند که به شدت ناراضی بودند. فروریختن دیوار برای آنها این پیام را داشت که اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشیده خواهد شد و چنین نیز شد."

 

پس از پایان جنگ سرد

بی اعتباری فرضیه "پایان تاریخ" فوکویاما

فرانسیس فوکویاما در مقاله ای در سال 1989 "پایان تاریخ" را اعلام کرد. او با ذکر تحولات در اتحاد جماهیر شوروی سابق و بلوک وابسته به آن، لیبرال دمکراسی را نظریه پیروز در مقایسه با نظامهای موجود اعلام کرد. وی سه سال بعد در سال 1992، در کتاب " پایان تاریخ و آخرین انسان" در بسط نظریه خود بدین نتیجه رسید که تاریخ به پایان رسیده و پس از این لیبرال دمکراسی بدون هیچگونه بدیلی مسلط بر جهان خواهد بود.

این نظریه حاکی از آن است که "در دوران پس از جنگ جهانی دوم نظام لیبرال دمکراسی به ویژه پس از فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی به صورت یک جریان غالب و مسلط درآمده است که همه کشورها و جوامع باید در برابر آن تسلیم شوند، آخرین حد تلاشها و مبارزات ایدیولوژیهای مختلف در نهایت در قالب ایدیولوژی لیبرال دمکراسی سر برآورده است. بنابراین تصور این که نظام سیاسی بهتر و مناسب تری به عنوان آلترناتیو و یا بدیل جایگزین این نظام شود، باطل است." (2)

اما اکنون پس از 25 سال با شواهدی از قبیل ابقای سلاحهای هسته ای، انباشت نامحدود سرمایه و تصاحب سود، جنگهای ویرانگر، تروریسم سازمان یافته و رو به گسترش با ابعادی مانند 11 سپتامبر 2001، افزایش بیماریهایی مانند ایدز، گرم شدن زمین، بی آبی، بحران اقتصادی، قحطی و گرسنگی و مانند آن به این نتیجه می توان رسید که کره زمین و ساکنان آن با تهدیدهای جدی روبه رو هستند و باید برای دفع این خطرات به فکر راه حل دیگری بود، زیرا لیبرال دمکراسی آقای فوکویاما تو زرد از آب در آمده است.

قابل توجه اینکه فوکویاما که پیشتر جزو نظریه پردازان نو - محافظه کار به شمار می آمد، در سال 2003 با اشغال عراق مخالفت کرد، در سال ۲۰۰۴ علیه بوش رای داد و در سال ۲۰۰۶ با انتشار مقاله ای بلند در نیویورکتایمز ضمن مقایسه نو – محافظه کاری با لنینیسم، پایان عصر نو - محافظه کاری را اعلام کرد." (3)

 

پایان جنگ سرد و ادعاهای مرکل

در 25مین سالگرد فرو ریختن دیوار برلین مراسم رسمی که در پایتخت آلمان برگزار شد، هیچ نشانی از درس آموزی از گذشته وجود نداشت. این در حالیست که گرامیداشت سالروزها برای یادآوری و درس آموزی از آنهاست.

خانم انگلا مرکل در سخنرانی خود بارها از واژه آزادی استفاده کرد و ادعا کرد که مساله اصلی فرو پاشی دیوار موضوع آزادی بود. اما این آزادی چه معنایی دارد و براستی چگونه گسترش یافته و از آن پاسداری شده است؟

اگر منظور او از واژه آزادی، مطالبات مادی باشد، در آلمان کنونی پس از بهم پیوستن شرق و غرب از هر 5 نفر یک نفر زیر خط رسمی فقر یعنی 870 یورو در ماه زندگی می کند. در لهستان و جمهوری چک مزد متوسط در ساعت حتی به اندازه یک سوم آلمان نیست و در بلغارستان و رومانی کمتر از یک ششم آن است.

بحران اقتصادی در سراسر اتحادیه اروپا همچنان در حال شدت یافتن است و آثار آن بر کشورهای بلوک شرق سابق به مراتب دهشتناک تر بوده است. بنا به گزارش "بیزنس بلومبرگ" در 7 نوامبر سال جاری، کشورهای مزبور بدترین وضعیت اقتصادی را داشته اند و رشد نابرابری، ظهور فقر، فساد و جنایت و بهره برداری جنسی از زنان در شرق سرسام آور بوده است.

امکان دارد که منظور صدراعظم آلمان از آزادی، امنیت و عدم هراس از جنگ باشد. اما در اوایل همین سال جنگ علیه اوکراین به اعلام "پایان محدودیتهای نظامی" و خاتمه رسمی سیاست پاسیفیستی آلمان انجامید. چنین تغییر سیاستی در جنگ جهانی اول و دوم نیز اتفاق افتاد.

"فرانک والترز اشتاین مایر"، وزیر خارجه آلمان در هفته نامه آلمانی "دی سایت" نوشته است: "متاسفانه ما باید خود را برای بحرانهایی که در سالهای پیش رو رخ خواهد داد و واقعیت زندگی هستند، آماده کنیم."

باید متذکر شد که آلمان غربی پیش از سال 1989 از حرکتهای نظامی خود را کنار می کشید، اما بعد از آن در بمباران یوگسلاوی و افغانستان مشارکت کرد و اوکراین را نیز آماج تهدیدات خود قرار داد.

 

آغاز جنگ سرد دیگر و نظریه گورباچف

همانطور که گفته شد، در 25مین سالگرد ریزش دیوار برلین، میخاییل گورباچف در یک سخنرانی در برلین هشدار داد که غرب و روسیه در آستانه یک جنگ سرد دیگر هستند. برخی حتی می گویند جنگ سرد دیگری شروع شده است.

گزارش "شبکه گزارشگر رهبری اروپا" (European Leadership Network report) تاییدی بر نظریه گورباچف است:" در 8 ماه گذشته 40 رویداد بسیار حساس به وقوع پیوسته است. تا ماه اکتبر سال جاری اعضای ناتو بیش از 100 نقض حریم هوایی توسط هواپیمای روسی را خنثی کرده اند. این میزان 3 برابر تمام سال 2013 است."

این گزارش متذکر شده است که حملات مزبور نشانده نقض نگران کننده حریم هوایی است. همچنین در حریم دریایی نیز رخنه های خطرناکی در مسیر گسترده جغرافیایی رواج داشته است. سه نویسنده این گزارش می گویند: "اگر چه بسیاری از این حوادث در دریای بالتیک اتفاق افتاده، اما در اطراف دریای سیاه و نزدیک مرزهای آمریکای شمالی و کانادا نیز گسترش داشته است."

آنها نتیجه می گیرند: "این اقدامات در واقع برای نشان دادن توانایی روسیه در تهدید و فشار بر دیگران و به ویژه بر کشورهای همسایه است. روسیه می خواهد سطح همکاری اعضا ناتو را نیز در این میان بسنجد."

در گزارش یاد شده آمده است که به نظر می آید برخی از تحریکات همزمان با رویدادهای دیپلماتیک ترتیب داده شده است، مانند سفر اوباما به اروپای مرکزی، سفر رییس جمهور اوکراین به آمریکا و کانادا، یا نشست ناتو در ولز.

 

در خاتمه:

چنانچه بخواهیم به جنبه های مثبت ریزش دیوار برلین و پایان جنگ سرد بنگریم، رهایی از جنگ سرد بین دو ابرقدرت، پایان یافتن سلطه سرمایه داری دولتی بر اروپای شرقی، متلاشی شدن پیمان ورشو و رها شدن سوسیالیسم کارگری از بورژوازی دولتی و رویزیونیسم ارتجاعی که بر اتحاد جماهیر شوری سلطه افکنده بود و سوسیالیسم رهایی بخش مارکس را بدنام و بی چهره می کرد را بیاد می آوریم. با این همه می بینیم که روی این ویرانه، حکومت فاسد یلتسین و سپس جنگ در دوران بوش، ظهور جریانهای وابسته به آمریکا در لهستان و چک و برخی دیگر از کشورهای بلوک شرق، ظهور نظریه های راست و افراطی از فوکویاما گرفته تا هانتینگتون، تهاجم مالی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و ... ساخته شد.

دنیای اقتصاد سرمایه داری در عمیق ترین بحران خود از دهه 30 تاکنون قرار دارد و از سال 2008 که سیستم بین المللی پول به آستان فروپاشی رسید، هیچ مشکلی حل نشده است.

طبقه حاکمه در واکنش به سقوط اقتصادی، به میلیتاریسم و تهاجم به حقوق دمکراتیک کارگران و زحمتکشان روی آورده است.

اکنون سرمایه داری هیچ راهی برای بیرون آمدن از بحرانهای موجود ندارد. در سالهای گذشته ما شاهد مبارزات و رویارویی زحمتکشان در سراسر جهان علیه ستم طبقه حاکمه بوده ایم. بدیهی است که اکنون ما برای مبارزه و پیروزی نیاز به برنامه هایی برای ساختن سوسیالیسم رهایی بخش از پایین به بالا داریم.

 

پانویس:

(1) صدای امریکا بخش انگلیسی Differing Feelings 25 Years After Berlin Wall

(2) ویکی پیدیا

(3) همانجا 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق