جهان در آیینه مرور

 

سازماندهی جنبشهای عصر جدید پس از جنگ سرد (31)

انتخابات پارلمانی اروپا، گریز از مرکز

لیلا جدیدی

 

در این شماره می خوانید:

- تحولی بزرگ، یونان حزب چپ سیریزا را برگزید

- پبروزی و امتیازات چشمگیر برای جنبش "بر آشوبید" در اسپانیا

 

انتخابات در نظام پارلمانی اروپا به روال معمول با رقابت بین دو حزب مسلط، راست میانه و چپ میانه پیش می رود. این دو اگرچه اختلافاتی با هم دارند، اما در واقع سیاستهای مشابهی را نیز پیش گرفته و در نهایت حول مرکز، رویکردهای خود را آرایش می دهند. در انتخابات ماه مه سال جاری، رای دهندگان، مردم جوامعی که عاصی از سیاستهای ریاضت اقتصادی در اروپا هستند، با رویگردانی از مرکز و تمایل به راست افراطی یا چپ رادیکال از این مرکز فاصله گرفتند.

نزدیک به 400 میلیون نفر واجد شرایط رای در این انتخابات بودند که تنها 43 درصد از این فرصت استفاده کردند. جنبش "رای نه" را می شود برنده اصلی در سراسر اروپا به شمار آورد. مردمی که هیچیک از گزینه های موجود را مدافع حقوق خود نمی دانستند، به پای صندوقهای رای نرفتند.

رای دهندگان در بیشتر کشورهای اروپایی با فرستادن نمایندگان بسیار متفاوتی به پارلمان اروپا، دولتهای وقت را که از سیاستهای بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی پول پیروی می کنند، تنبیه کردند. این انتخابات را بیشتر می توان رای منفی به اروپای ضد دمکراتیک و سرمایه داری که از مطالبات و نیازهای مردم روی برگردانده، به حساب آورد.

در بخشی از اروپا، سیاستهای ریاضت اقتصادی و آنچه که بانکداران و سرمایه داران در دستور کار خود قرارداده اند، راه را برای احزاب دست راستی باز کرد تا در انتخابات پارلمان اروپا اکثریت آرا را به دست بیاورند. برای نمونه، بیشترین رای در بریتانیا نصیب "حزب مستقل بریتانیا" (UKIP)، حزبی نژاد پرست، ضد مهاجران و مخالف اتحادیه اروپا شد. در نتیجه، این حزب اولین حزبی بود که در بیش از یک قرن توانست دو حزب اصلی، "کارگر" و "محافظه کار" را به گوشه براند.

در فرانسه نیز "جبهه ملی" (NF)، راست افراطی، بیشترین رای را نصیب خود کرد. جبهه ملی یک سوم کرسیهای سهم فرانسه در پارلمان اروپا را اشغال خواهد کرد. در دانمارک و اتریش نیز احزاب راست اکثریت آرا را بدست آوردند.

پیروزی "جبهه ملی" در فرانسه نشاندهنده بحران سیاسی و نارضایتی مردم از سیاستهای حکومتهایی است که به طور متناوب صندلیهای شان را باهم عوض کرده اند و سیاستهای کمابیش یکسانی داشته اند. این بار، حزب حاکم سوسیالیست در فرانسه با شکست در این انتخابات بهای سیاستهای مدافع کارفرمایان در دو سال اخیر را پرداخت. این در حالیست که حزب پیروز نیز راه حل مناسبی برای حل مشکلات ندارد و از گزینه راهگشایی برخوردار نیست. از همین رو می توان وخامت بیشتر شرایط موجود را پیش بینی کرد.

با این حال در یونان، "سیریزا" که ائتلافی از چپهای رادیکال است، به پیروزی چشمگیری دست یافت. آنها که در دو انتخابات پیشین به دومین قدرت در صحنه سیاسی یونان تبدیل شده بودند، این بار پیروزی حتمی و بدون شبهه ای را به دست آوردند. "الکسی زیپراس"، رهبر سیریزا پس از این موفقیت خواستار برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمان یونان شد و گفت که ترکیب فعلی قدرت سیاسی به رهبری راست میانه، " دمکراسی نو"، هر گونه مشروعیت خود را از دست داده است.

در این نوشتار به انتخابات در دو کشور اسپانیا و یونان پرداخته می شود. در این دو کشور نیروهای چپ و رادیکال با سازماندهی، تلاشها و مبارزات پیاپی و پیگیر علیه سیاستهای ریاضت اقتصادی، به پیروزیهای چشمگیری دست یافتند.

 

تحولی بزرگ، یونان ائتلاف چپ سیریزا را برگزید

پیروزی سیریزا می تواند به معنی پایان دولت ائتلافی یونان به رهبری جریان میانه راست "دمکراسی نو" و نخست وزیر آن "انتونیس ساماراس" و شریک کوچکترش "پازوک" از حزب میانه چپ به رهبری "اوانجلوس ونیزولوس" که زمانی نیروی سیاسی مسلط در یونان بود، است.

وخامت بحران اقتصادی یونان در سال 2008، به چنان شدتی بود که توجه جهان را به سوی خود جلب کرد. سیاستهای ریاضتی کمرشکنی از سوی "ترویکا" (اتحادیه اروپا، بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی پول) بر مردم این کشور تحمیل شد. در مقابل، نیروی کار بزرگ و قدرتمند یونان در برابر این بی عدالتی به مبارزات سختی دست زد. مبارزه علیه ریاضت اقتصادی، شکلی از جنگ طبقاتی است که طبقه حاکمه از آن گریزی ندارد. این جنبش کارگری است که نتیجه این نبرد را تعیین خواهد کرد. در یونان، طبقه کارگر با پایداری و تصمیمات رادیکال آمادگی خود را برای مبارزه نشان داد.

سیریزا با سازماندهی اعتصابات عمومی، ترک محل کار و اشغال مراکز عمومی با گردهماییهای توده ای که به نام "جنبش میدانها" شهرت یافت، توانست این مبارزات را سازماندهی کند. در بهار سال 2012 سیریزا با کسب جایگاه دومین قدرت سیاسی یونان، سراسر اروپا را شوکه کرد.

سیریزا از ائتلاف 13 گروه شامل گروههای سوسیال دمکرات، سبزهای چپ، مائوییست و تروتسکیست، تعدادی از سیاستمداران مستقل و سازمانهای کمونیست اروپایی و تعدادی از سیاستمداران مستقل تشکیل شده است.

در انتخابات سال جاری، انتخابات محلی و همچنین پارلمانی اروپا، سیریزا به بزرگترین اپوزیسیون در پارلمان یونان تبدیل شد. این حزب با به دست آوردن 5/26درصد آرا، از دمکراسی نو که 7/22درصد آرا را به دست آورده بود، پیشی گرفت. در انتخابات محلی بیشترین آرای سیریزا با 8/50 درصد در "اتیکا" بود و کمترین آرا در آتن برای انتخاب شهردار این شهر با 6/48 درصد آرا در برابر 4/51 درصد رقیب بود.

اهمیت پیروزی سیریزا بیشتر در این است که یک دولت چپ که به طور جدی تلاش کند روند سیاستهای ریاضتی را معکوس کند، جرقه ای می شود که می تواند آتشی در سراسر اروپا بر پا کند. "سورتیریز مارتالیز"، یکی از کاندیداهای سیریزا برای انتخابات پارلمانی اروپا که از گروه "کارگران چپ بین الملل" و همچنین یکی از بنیانگذاران سیریزا است، در این زمینه می گوید: "رخنه جنبش و پیروزی ما به سراسر اروپا به دو پیش شرط بستگی دارد. نخست آنکه ما به طور جدی بتوانیم روند سیاست ریاضت اقتصادی را در یونان را معکوس کنیم. چپ میانه در ایتالیا و فرانسه چنین قصدی داشتند، اما نتوانستند آن را به چالش بکشاند زیرا کارگران در سراسر اروپا متوجه شدند که آلترناتیو ارایه شده از سوی آنها کارایی نخواهد داشت. دوم اینکه، رهبری سیریزا این توانایی را داشته باشد که بی درنگ سیاستهای اروپا را با برنامه ها و اهداف چپ خود به چالش بکشد."

وی می افزاید: "سیاستهای وحشیانه نو - لیبرالیسم تمامی نهادهای اروپایی را زیر سلطه گرفته است. قراردادهایی که به تازگی بسته شده نشان می دهد که اعضای اتحادیه اروپا هر چه بیشتر به سمت رسمیت بخشیدن به استانداردهای نو - لیبرال حرکت می کنند. این به ما ثابت می کند که اتحادیه اروپا نمی تواند با اصلاحات آرام و نرم تغییر کند."

مارتالیز تاکید می کند: "چپ باید خود را متعهد به مبارزه علیه سیاستهای ریاضت اقتصادی در تمام کشورها، هر جا که جنبشی است با هر وسیله ممکن کند. شعاری که ما از آن حمایت می کنیم این است: "حتی یک نفر هم نباید در اروپا رنج بکشد". من بعد از حوادث رخ داده کاملا به مبارزه "به هر شکل و با همه ابزارها" معتقدم و باید مبارزات مان را گسترش دهیم. البته نه اینکه اولین انتخابمان گسستن از منطقه اتحادیه اروپا باشد. ما قصد نداریم پاسخ ناسیونالیستی به بحران بدهیم، آنچه که بر آن پا می فشاریم، معکوس شدن روند ریاضت اقتصادی است. تعهد ما به رهایی و جامعه سوسیالیستی باید تردید ناپذیر باشد."

وی در پاسخ به این سوال که بحثها و اختلافات درونی در سیریزا چه هستند، می گوید: "رفقای ما در "شبکه سرخ" و "پلاتفرم چپ" معتقدند که در سیریزا باید موج تازه ای از رادیکالیسم به وجود آورده شود. ما بر اینکه در اتحادمان سیاست روشنی داشته باشیم پافشاری می کنیم. ما خواهان بیانیه ای مشترک، روشن و مشخص در شرح تشکیل دولت چپ هستیم که با هرگونه ائتلافهای بورژوازی متفاوت باشد. در مناظره پیرامون بیانیه انتخاباتی سیریزا، ما از بخشهای چپ و رادیکال حمایت کردیم و خواهان پلمیک روشن علیه اتحادیه اروپا و سیاستهای آن شدیم. در پروسه انتخاب کاندیداهای سیریزا ما تا آنجا که می توانستیم برای دمکراسی بیشتر و کاربست روشهای جمعی پافشاری کردیم.

در میان نیروهای سیریزا اختلاف نظرهای بسیاری وجود دارد، اما همه ما برای انتخابات متحد هستیم، زیرا پیروزی در انتخابات نخستین هدف ماست. بی شک بحثهای درونی بیشتر در راه خواهد بود. البته که دشمن طبقاتی ما در برابر مقاومت اجتماعی قوی و گذار از ریاضت اقتصادی شرایط خطرناکی را به وجود خواهد آورد، اما برای چپ اکنون یک فرصت تاریخی به وجود آمده است."

اگرچه سیریزا در این انتخابات به پیروزی چشمگیری دست یافت، اما تامین این شرط که زیر فشارهای بورژوازی کمر خم نکند و بتواند یک دولت چپ و انقلابی با برنامه های سوسیالیستی و دمکراتیک به عنوان تضمینی برای بیرون رفتن از منجلاب اقتصادی تشکیل دهد، کلید پیروزی واقعی خواهد بود. اشتغال، دستمزد مناسب و بهبود شرایط عمومی مردم از جمله خدمات درمانی، نخستین گامهایی است که بایستی برداشته شود.

 

پیروزی و امتیازات چشمگیر برای جنبش "بر آشوبید" در اسپانیا

نتایج انتخابات سراسری به پیروزی "حزب مردم"، حزب راست میانه محافظه کار به رهبری "ماریانو راخوی" انجامید. از این رو پس از هفت سال تکیه زدن بر کرسی قدرت، دولت سوسیالیست "خوزه لوئیز زاپاترو" به پایان راه رسیده و صحنه سیاسی این کشور دگرگون گشت.

اگرچه این دو حزب در انتخابات سال ٢٠٠٩ بیش از ٨٠ درصد آرا را به دست آورده بودند، اما این رویداد فصل جدیدی را در این کشور گشود، زیرا آرای این دو در جمع به نصف تعداد دارندگان حق رای هم نمی ‌رسد. در واقع سیاستهای هر دو حزب و عدم توانایی در برآوردن مطالبات مردم سبب شد حزب مردم با 1/26 درصد رای (از دست دادن 6/2میلیون رای) و 16 کرسی که 8 کرسی کمتر از دور قبل است و "حزب کارگران سوسیالیست" با 14 کرسی، 9 کرسی کمتر از انتخابات پیشین (از دست دادن 5/2 میلیون رای) به پس رانده شوند. در مقابل، احزاب کوچک مخالف از هر 5 رای، 2 رای را به خود اختصاص دادند.

بدین ترتیب دو حزب اصلی این کشور، حزب حاکم محافظه کار و حزب اپوزیسیون سوسیالیست تسلط مطلق خود را از دست دادند. رسانه ها این رویداد را "تنبیه" دو حزبی که سالها قدرت را قبضه کرده بودند، خواندند.

احزاب کوچکتر، به ویژه احزاب چپی که علیه سیاستهای ریاضت اقتصادی مبارزه می کردند، به جلو رانده شدند. ائتلاف اتحاد چپ، که ریشه ‌هایی در حزب کمونیست سابق اسپانیا دارد، با ١٠درصد آرا سوم شده و کرسیهای خود را از 2 به 6 عدد و" توسعه و دمکراسی" از 1 به 4 کرسی رساند.

نکته قابل توجه این است که حزب "پودموس" (ما می‌ توانیم) که تنها سه ماه پیش از انتخابات بنیان گذاری شده و ریشه در جنبش "بر آشوبید" دارد، 5 کرسی (2/1 میلیون رای) به دست آورد.

حزب پومودس با اتحادیه اروپا مخالف نیست، اما با شیوه سازماندهی ساختار سیاسی آن مخالفت می ورزد. "پابلو ایگلسیاس" که رهبر این حزب است، می گوید، اسپانیا دیگر نباید "مستعمره" آلمان باشد و تروییکای اروپایی (آلمان، فرانسه و بریتانیا) آن را کنترل کنند. پودموس در واقع شرایط مالی تحمیل شده از جانب آنان را نمی پذیرد. در سراسر کشورهای عضو اتحادیه اروپا، اسپانیا با نرخ بیکاری 21 تا 26 درصد دارای بیشترین میزان بیکاری است.

نخست ‌وزیر آینده، ماریانو راخوی در پیام خود پس از انتخابات به مردم گفت، "بر هیچکس پوشیده نیست که ما قرار است در خاص ‌ترین وضعیت اسپانیا در 30 سال اخیر حکومت کنیم. از نظر من هیچ دشمنی وجود ندارد جز بیکاری، قرضهای زیاد، کسری بودجه، رکود اقتصادی و هر چیز دیگری که کشورمان را در این شرایط بحرانی قرار داده."

او به کاهش مالیات برای شرکتهای کوچک و متوسط که 90درصد کل شرکتهای اسپانیا را دربرمی گیرند، اشاره کرد، اما برنامه ای برای رهایی مردم از کابوس بیکاری در این کشور ارایه نداد.

در مقابل، رهبر پودموس می گوید: "این شروع یک پایان است؛ پایان حکومت دو حزب. این دو حزب کشور ما را نابود کرده اند."

 

در باره پودموس، جنبش میدانها

 بیش از یک میلیون نفر رای خود را به حزبی دادند که تنها سه ماه پیش با شعار "آری ما می توانیم" تشکیل شد. نامزدهای پودموس برای پارلمان، خود از کارورزان کم درآمد جامعه، یک معلم مدرسه، یک دانشمند و یک مدرس دانشگاه بودند.

آنها معتقدند که همه شهروندان این کشور باید از حداقل دستمزدی که بتواند فقر را کاهش دهد، برخوردار شوند، معتقدند افراد پردرآمدی که از پرداخت مالیات فرار کرده اند، مجازات شوند و سیاستهای ریاضتی کنار گذاشته شود که این به معنی عدم پرداخت بدهی به بانکها است. لازم به ذکر است که سه نماینده این حزب در پارلمان قول داده اند هرگز حقوقی بیش از سه برابر حداقل دستمزد نداشته باشند.

سازماندهی این حزب مانند "جنبش وال ستریت" و دیگر جنبشهای میدانی از طریق فعالان جنبش و با تجمع در میدانها صورت می گیرد. همین امر پودموس را از دیگر احزاب متمایز کرده است. آنها اعلام می کنند که مرکز فعالیتهایشان همه میدانهای شهرها و روستاها خواهد بود و "پایان ریاضت" مطالبه اصلی باقی خواهد ماند. نمایندگان این حزب می گویند که هرگز مانند سیاستمدارانی که حرف می زنند و عمل نمی کنند، نخواهند بود.

تلاشهای آنان موفقیتهای چشمگیری نیز تاکنون داشته است. برای نمونه، در مادرید خصوصی سازی بیمارستانها را متوقف کردند، از تخلیه اجباری خانه های مستاجران بدهکار به بانکها جلوگیری کرده اند. آنها با سازماندهی اعتصاب معلمان، مانع اجرایی شدن اصلاحات سیستم آموزشی که خلاف منافع آنان بود شده اند و توانسته اند دست بوروکراسی اتحادیه های فرمایشی را کوتاه کنند.

یکی از نمایندگان پودموس در پارلمان به نام "جیسوی گاستیلو" می گوید: "طبقه حاکم تلاش می کند چهره جدیدی به دولت اسپانیا بدهد. پادشاه را عوض کند، سیستم فدرالی ایجاد کند، اما آنها خواهند دید که اوضاع برایشان خیلی فرق کرده، زیرا هم مردم سازمان یافته اند و هم بحران بسیار عمیق است."

وی در ادامه می گوید: "تا همین اواخر تصور می شد جنبش "بومیها" سوخته، اما روز انتخابات یک حزب از زیر خاکستر گرم سر بیرون آورد و نشان داد که این تصوری بیهوده بوده است.

گاستیلو زمانی که از آماجهای حزب حرف می زند می گوید که هدف آنها بسیار بزرگ تر از به دست آوردن رای است: "ما نمی خواهیم فقط بخشی از سیستم سیاسی این کشور که متلاشی می شود باشیم. اسپانیا کمبود احزاب سیاسی ندارد، آنچه که کم دارد، دخالت شهروندان در سیاست است و ما می خواهیم ابزاری برای رسیدن به این هدف باشیم."

 

پیروزی چشمگیر پودوموس و سیریزا بار دیگر ضرورت تشکل و سازماندهی از پایین برای پیشبرد خواستهای جامعه را یادآوری می کند. این موفقیتها تاکید دوباره ای است بر ضرورت پرداختن زحمتکشان، مزدبگیران و سازمانهای چپ به بازسازی و سازماندهی تشکلهای خود که رو به منافع مزدبگیران و علیه سیاستهای راست آرایش بگیرد و به توده ناراضی و عصیان زده آلترناتیوی کارا و عینی برای شرایط موجود ارایه کند.

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق