جهان در آیینه مرور

 

اوکراین قربانی روسیه، آمریکا و اروپا

 

لیلا جدیدی

 

بهترین توصیف از وضعیت کنونی اوکراین را یک شهروند عادی این کشور هنگامی که خبرنگاری نظر او را در باره رویدادهای بحرانی اوکراین پرسید می دهد. او می گوید، "روسها منافع خودشان را دارند و آمریکاییها هم منافع خودشان. هیچکس به فکر مردم نیست" و سپس بر زمین تف می اندازد.

ناآرامیها در اوکراین در ماه نوامبر پس از آنکه "ویکتور یانوکوویچ"، رییس جمهور وقت این کشور معامله ای با اتحادیه اروپا را به نفع کمک گرفتن از روسیه رد کرد آغاز شد.

آتش یک کودتای یکشبه که آمریکا و متحدان اروپایی آن با بی تدبیری، طمع ورزی، بی مسوولیتی و فقدان درک واقعی در اوکراین دامن زدند، به فرار ویکتور یانوکویچ که در یک انتخابات سراسری به ریاست جمهوری برگزیده شده بود، انجامید. پس از وی، احزاب سیاسی راست، ناسیونالیستهای تند رو و فاشیستها قدرت را به دست گرفتند و اشراف طبقه ممتاز منصبهای کلیدی را تصاحب کردند.

روسیه در واکنش بدین رویداد از فرصت استفاده کرده و نیروهای نظامی خود را با همدستی رهبران سیاسی و محلی به شبه جزیره کریمه گسیل داشت و برگزاری یک رفراندوم جهت جدا سازی آن از اوکراین و پیوستن به روسیه را تشویق کرده و مجاز خواند.

در همین راستا پارلمان جمهوری خودمختار کریمه اعلام کرد که یکشنبه ۱۶ مارس (25 اسفند)، رفراندومی برگزار می‌ کند که در آن درباره پیوستن کریمه به روسیه یا باقی ماندن در اوکراین تصمیم ‌گیری خواهد شد. روز دوشنبه 17 مارس، منابع روس از شرکت 83 درصد دارندگان حق رای در انتخابات خبر داده و موافقت نزدیک به 97 درصد آنها با پیوستن کریمه به روسیه را اعلام کردند.  

شبه‌جزیره کریمه یک جمهوری خودمختار در جنوب اوکراین است. حکومت اتحاد جماهیر شوروی به رهبری "نیکیتا خروشچف" که خود اوکراینی بود، در سال ۱۹۵۴ این شبه جزیره را به اوکراین هدیه داد.

پس از استقلال اوکراین در سال ۱۹۹۱، بوریس یلتسین، رییس جمهور وقت روسیه موافقت کرد که کریمه به عنوان بخشی از خاک اوکراین باقی بماند و ناوگان دریای سیاه نیروی دریایی روسیه نیز به صورت اجاره از بندر "سباستوپول" در کریمه استفاده کند.

منافع کمپانیهای بزرگ نفتی، دریای سیاه را از اهمیت خاصی برخوردار کرده و به چنگ آوردن کریمه از سوی روسیه پرسشهای تازه ای را در این باره مطرح می کند. شرکتهای بزرگ خریدار گاز که شامل "بریتیش پترولیم"، "اکزان- موبیل"، "شوران" و "پتروبراس" می شوند، بیش از 2 میلیارد دلار در آنجا سرمایه گذاری کرده اند. بنابراین افتادن کریمه به دست روسیه تغییر و تحولات بزرگی در موقعیت جغرافیایی- سیاسی دریای سیاه به وجود خواهد آورد.

وقتی غرب به پیشبرد منافع خود در اوکراین و حمایت از نو - فاشیستها دست می زد، شاید فکر نمی کرد که روسیه چنین واکنشی نشان خواهد داد و یا ریسکی که می کند را ناچیز انگاشته بود.

 

برای ناسیونالیستهای دولت جدید اوکراین اشغال کریمه نعمتی بود که موضوع مقاومت در برابر تجاوز خارجی را برجسته کند. در عین حال روی کارآمدن یک دولت ارتجاعی به "ولادیمیر پوتین" این بهانه را داد که به مردم اوکراین را از تهدید خطر فاشیستها به وحشت بیندازد.

از این رو می توان گفت که بحران و تضادهای جاری کنونی در اوکراین، حاصل سیاستهای استثمارگرانه، ستمگری و جنگ طلبی تمامی طرفهای خارجی است.

از یک سو، ولادیمیر پوتین، رییس جمهور روسیه که به "قصاب چچنی" مشهور است و در آزار همجنس گرایان و سرکوب مخالفان سیاسی آوازه جهانی دارد، ادعا می کند که نگران حقوق دمکراتیک مردم اوکراین است. اما قصد نهایی او تسلط و قدرت یابی روسیه بر این کشور است. پوتین با برانگیختن تمایلات ناسیونالیستی و شووینیستی، خطر سوق دادن اوکراین به یک جنگ داخلی را مهیا کرده؛ جنگی که تمام قدرتهای بزرگ را درگیر ساخته و جهان را در برابر خطری بزرگ قرار خواهد داد.

از سوی دیگر، واشنگتن به وادار کردن متحدان خود به آوردن فشار بر روسیه ادامه می دهد. گفتگوهای "اوباما" نه تنها با "آنجلا مرکل" و "دیوید کامرون" و "فرانسوا اولاند" و "ماتئو رنزی" برقرار است، بلکه با رووسای جمهور کشورهای عضو سابق اتحاد جماهیر شوروی نیز کنفرانسهای تلفنی داشته است.

سخنگوی کاخ سفید به "ضرورت عقب نشینی نیروهای روسیه و دخالت ناظران بین المللی و حقوق بشری در کریمه" پافشاری می کند. "جان کری" تهدید می کند که عدم همکاری پوتین به "بسته شدن راه دیپلماسی" خواهد انجامید.

آمادگی "بستن راه دیپلماسی" را آمریکا با تلاش برای ایزوله کردن روسیه آغاز کرده و در عین حال به فرستادن نیروهای نظامی به این منطقه نیز دست زده است. بدین وسیله فرصتی برای آمریکا به وجود آمده تا به توان نظامی خود در منطقه افزوده و حضوری دایمی و گسترده تر داشته باشد.

ناتو قرار است برای زیر نظر گرفتن مرزهای اوکراین، هواپیماهای تجسسی اش را در لهستان و رومانی مستقر کند. آمریکا با اعزام شش جنگنده اف 15 دیگر به حمایت از ماموریت گشت زنی ناتو در جمهوریهای بالتیک کوشیده است تا به متحدانش در اروپا اطمینان خاطر دهد. همچنین دوازده جنگنده اف 16 برای آموزشهای نظامی به لهستان فرستاده است.

این درحالیست که مرزبانی اوکراین تعداد سربازان روسی در مرز را 30 هزار نفر گزارش کرده است که بیش از دو برابر تعدادی است که دولت قبلا تخمین زده بود.

کشورهای اروپای شرقی نیز در هراس از اینکه روسیه هدف کشور گشایی دارد، جلساتی برای مطرح کردن خواستهای خود در ناتو ترتیب می دهند. لهستان نیاز افزایش 45 میلیارد دلاری بودجه نظامی خود را مطرح می کند و وزیر دفاع لیتوانی می گوید اکنون لزوم افزایش هزینه نظامی را بهتر می تواند برای مردم کشورش توجیه کند. نخست وزیر سوئد نیز به تغییر سیاست نظامی کشورش اشاره می کند و اینکه بهتر می تواند "ورود کامل به ناتو را به مردم بقبولاند".

با این حال، خصومت بین واشنگتن و مسکو و اتهام دو رویی زدن به یکدیگر پیرامون احترام به حاکمیت ملی و قوانین بین المللی، برای هر دو طرف ریسک سیاسی دارد.

ریسک سیاسی برای پوتین همان خواست استقلال و جدایی طلبی دیرینه جمهوریهای خود مختار مانند چچنی و داغستان است.

غرب نیز که اصرار دارد مردم اوکراین حق دارند آینده خودشان را بدون دخالت روسیه انتخاب کنند، باید بپذیرد که مردم کریمه هم حق انتخاب داشته باشند.

 

واکنش دو طرف به رفراندوم در کریمه

بنا به گزارش کاخ سفید، اوباما بعد از برگزاری رفراندوم در یک مکالمه تلفنی به پوتین گفت که رفراندوم مزبور ناقض قانون اساسی اوکراین و نتیجه دخالت نظامی روسیه است. وی تاکید کرد که "آمریکا و جامعه جهانی هرگز آن را به رسمیت نخواهند شناخت".

اتحادیه اروپا نیز اعلام کرد که نتیجه همه پرسی در شبه جزیره کریمه را به رسمیت نمی شناسد. "هرمان فان رمپوی"، رییس اتحادیه اروپا و "خوزه مانوئل بارورسو"، رییس کمیسیون اتحادیه اروپا در یک بیانیه مشترک تاکید کردند، رفراندوم در کریمه مغایر با قانون اساسی اوکراین و قوانین بین المللی بر گراز شده است و از روسیه خواستند نیروهای خود را از کریمه بیرون ببرد.

ولادیمیر پوتین در واکنش به موضع آمریکا و اروپا، همه پرسی کریمه را "قانونی، دموکراتیک و برابر با قوانین بین المللی" خواند. او سپس به رفتار آمریکا در موارد مشابه استناد کرد و گفت که این کشور با بمباران بلگراد در سال 1999 زمینه جدایی کوزوو از صربستان را فراهم آورد و در لیبی نیز بدون مجوز بین المللی دخالت نظامی کرد.

پوتین مدعی شد روس تباران کریمه زیر فشار دولت جدید اوکراین بودند و حقوق آنها پایمال می شد. او افزود که در پی تجزیه اوکراین نیست اما شبه جزیره کریمه دارای اهمیت استراتژیک زیادی برای منطقه است و از این رو نیازمند ثبات می باشد و روسیه تنها کشوری است که قادر به چنین کاری است.   

پیشتر یک قانونگذار روس گفته بود، اگر کریمه در رفراندوم ۱۶ مارس به جدایی از اوکراین و پیوستن به روسیه رای دهد، کرملین ۱ میلیارد و ۱۰۰ میلیون دلار برای بازسازی تاسیسات زیربنایی صنعتی کریمه هزینه می کند.

 

آیا رفراندوم در کریمه خلاف قوانین بین المللی است؟

بهمن آقایی دیبا، نویسنده و کارشناس حقوق بین‌الملل می گوید: "از لحاظ حقوق بین الملل عمومی با توجه به اینکه شبه جزیره کریمه بخشی از کشور اوکراین است، این بخش هیچ حقی برای درخواست الحاق به کشوری دیگر و یا درخواست برگزاری همه پرسی برای تعیین وضعیت حقوقی این منطقه ندارد."

وی می گوید، تحت برخی شرایط، سازمانهای بزرگ بین‌المللی مثل سازمان ملل دارای مکانیزمهایی برای ارجاع تصمیم گیری درباره وضعیت حقوقی یک منطقه به همه پرسی هستند. اما این روش مستلزم عبور از همه مراحلی است که در این سازمانها پیش بینی شده است.

اما در این باره، خانم "میلنا ستری" Milena Steri، پروفسور در دانشگاه ایالتی کلیولند این نظریه را نمایندگی می کند که یک جدایی موفقیت آمیز بیشتر از آنکه به اعمال پرنسیبهای حقوق بین الملل وابسته باشد، به موافقت قدرتهای بزرگ منطقه ای یا جهانی مشروط است.

حق تعیین سرنوشت ملتها در اولین اصل منشور سازمان ملل، به مثابه عالی ترین پرنسیب ملل متحد تضمین شده است. با این همه، از نظر حقوقی به موازات حقوق بین المللی در باره ملتها، به طبع باید قانون اساسی اوکراین و کریمه نیز در محاسبات منظور شود. از این نظر مساله ساده است، چون قانونی اساسی فعلی و معتبر کریمه که در سال 1988 مصوب شده، اجازه تصمیم گیری در باره جدایی را نمی دهد و صرف نظر از این، خود نیز اعتبارش را از قانون اساسی اوکراین (مصوب 1996) می گیرد. در اصل هفتاد و سوم این قانون، برگزاری رفراندوم در باره جدایی یک بخش از قلمرو کشور تنها هنگامی مجاز شناخته شده که مجموع مردم اوکراین در این باره نظر دهند. با این حال جدایی طلبان کریمه این اصل روشن را با استناد به "عالی تر" بودن حقوق بین المللی در باره حق تعیین سرنوشت دور می زنند.

با هر بحثی در باره جزییات، جوهر مساله اینجا به حق خودمختاری برمی گردد. تعریف سازمان ملل ناظر بر این است که هر جدا شدن بخشی از یک کشور فقط زمانی مشروع است که به یک وضعیت اضطراری خاتمه دهد. یک بخش از جمعیت می تواند زمانی که به گونه وحشیانه تحت ستم قرار می گیرد، وحدت نژادی اش خدشه دار می شود و یک راه حل مسالمت آمیز بین دولتی غیرممکن به نظر می رسد، از کشور خود جدا شود.

از وجود چنین شرایطی در اوکراین نمی تواند سخنی در میان باشد. نه دولت یانوکوویچ و نه دولت موقت جانشین آن، حقوق، سنتها و فرهنگ ساکنان روس کریمه را لگدمال نکرده اند. اعمال خشونت مستقیم علیه آنها که نه در دوره قبل از سرنگونی یانوکوویچ و نه بعد از آن ابدا وجود نداشته است. صرف نظر از به رسمیت نشناخته شدن زبان روسی در کنار زبان اوکراینی به عنوان زبان اداری، به کریمه یک خودمختاری قضایی و اجرایی کامل داده شده که رعایت هم شده. این خودمختاری بدانگونه کامل بوده که زمینه قانونی تکه پاره شده خشونت بار ملت اوکراین را از بین ببرد.

 

ادعاهای آمریکا

واشنگتن ادعا می کند که روسیه در پی "توسعه طلبی" در منطقه است. این در حالیست که از زمان انحلال اتحاد جماهیر شوروی، بخش قابل توجهی از قلمرو آن و تمامی بلوک شرق وارد مدار امپریالیستی آمریکا و اروپا شده اند.

ایالات متحده در دو دهه گذشته تلاش کرده است تا موقعیت اوکراین به عنوان یک منطقه استراتژیک بین روسیه و غرب را به نفع خود تغییر دهد. برای نمونه، حمایت از "انقلاب نارنجی" در سال 2004 تلاش در نهایت نافرجامی بود که برای نصب یک دولت کاملا طرفدار غرب صورت گرفت. واشنگتن و متحدان آن به همین منوال در دیگر بخشهای اتحاد جماهیر شوری سابق عمل کرده اند. آنها تلاش کرده اند این کشورها را در ساختار ناتو و اتحادیه اروپا ادغام کنند. به ویژه تلاش شده است که گرجستان و دیگر جمهوریهای سابق شوروی در آسیای مرکزی به راه استونی، لتونی و لیتوانی کشیده شوند. واشنگتن که برای سالها پول بدین منطقه سرازیر کرده، این بار سر کیسه را به تمامی شل کرده است. بنا به گفته "ویکتوریا نولند"، معاون وزیر امور خارجه در امور اروپا و اروپا- آسیا، آمریکا مبلغ 5 میلیارد برای "اطمینان خاطر از اینکه اوکراین امن و موفق و دمکراتیک باشد" هزینه کرده است.

وزیر خارجه آمریکا، جان کری ادعا می کند که رفتار پوتین، رفتار قرن بیست و یکمی نیست. در این باره باید گفت، البته این درست است که تهاجم به آمریکا به گرانادا و به بهانه تهدید جان دانشجویان در قرن بیستم اتفاق افتاد، جنگ ویتنام هم در همین قرن بود، حمله به پاناما در سال 1989 و درگیریهای خلیج فارس 1990-1991 که در آن کشتار سربازان و شهروندان عراقی حتی پس از موافقت دولت عراق برای خروج از کویت صورت گرفت نیز در همین قرن صورت گرفت، اما صحبت از این است که اعضای "جی 8" هم که شامل آمریکا و اتحادیه اروپا می شود، در لیست مرتکبین به اعمال خلاف پرنسیبهای قرن بیست و یکمی حضور دارند. پرونده آمریکا در افغانستان، عراق، پاکستان، یمن، لیبی و ... و فرانسه و بریتانیا دو عضو دیگر جی 8 در مالی و دیگر کشورهای آفریقایی را در این رابطه می توان ورق زد.

 

دیدگاهها

امپریالیستهای آمریکا و اروپا از رژیم فاسدی زیر کنترل طبقه ممتاز که بخش زیادی از ثروت هنگفت خود را در بانکهای آمریکا و اروپا انباشته، حمایت می کنند. پوتین و دولت سرمایه داری ضعیف او نیز با استفاده از مکانیزمهای ارتجاعی همچون اقدام نظامی و تکیه بر شووینیسم روسی بدون داشتن یک استراتژی مناسب و با رفتاری که خارج از مرزهای روسیه از آن حمایتی نمی شود، مقابله به مثل می کند.

اما در آمریکا، لیبرالها از اقدامات اوباما دفاع می کنند. آنها رفتار تجاوزگرانه این کشور را فراموش کرده و فریاد احترام گذاشتن به قوانین بین المللی و حاکمیت ملی یک کشور سر داده اند.

از جانب دیگر، برخی از نیروهای چپ در آمریکا و اروپا با یکجانبه نگری و به این بهانه که دشمن اصلی امپریالیسم است، به دفاع از روسیه برخواسته اند. یک نمونه از آن تحریفی است از "رابرت پری".

وی که در سال 1980 در اسوشیتدپرس ماجرای "ایران - کنترا" را افشا کرد و چند کتاب در باره سیاستهای آمریکا نوشته، در دفاع از روسیه خدمات پوتین به صلح جهانی را برشمرده و می گوید که پوتین از حمله آمریکا به سوریه به بهانه استفاده اسد از سلاح شیمیایی جلوگیری کرد و همچنین این روسیه بود که ایران را به پای مذاکره آورد و مانع جنگ با آن شد. پرسش این است که چگونه جدا کردن کریمه از اوکراین با سرنیزه روسیه برای وی سووال برانگیز نیست، اما هنگامی که میلیونها نفر از مردم سوریه حکومت دیکتاتوری اسد را نمی خواهند، پوتین نه تنها به یاری آنان نمی آید، بلکه برای حفظ دیکتاتوری اسد، با همدستی جمهوری اسلامی این کشور را به خاک و خون می کشد. آیا وی حاضر است از برگزاری یک رفراندوم آزاد در سوریه حمایت کند؟ و مهم تر اینکه، آیا آواره شدن دو میلیون سوری و کشتار بیش از 100 هزار نفر به دست اسد و مقاومت و جانبازی مردم سوریه نشان خواست مردم این کشور به برکناری اسد نیست؟

عدم اعتراض به رفتار تجاوزگرانه هر دو طرف در واقع نه تنها به حل مشکل کمک نمی کند، بلکه آن را پیچیده تر نیز می کند. هر گونه پذیرش و پرده پوشی از بی عدالتی و بهانه تراشیدن در دفاع از یک طرف در واقع دست طرف دیگر را برای تهاجم بیشتر باز می کند. از سوی دیگر، به گفته تحلیلگران، در صورت ضمیمه شدن کریمه به روسیه و تحریم مقامهای این کشور از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا، تضمینی برای ادامه همکاری میان کرملین و کاخ ‌سفید بر سر مسایل بین‌المللی وجود نخواهد داشت.

این یک واقعیت است که دولت تازه رسیده اوکراین آلوده به ناسیونالیسم راست و مورد حمایت آمریکا است، اما آیا محاصره نظامی روسیه و جدا کردن بخشی از اوکراین به نفع خود، آلترناتیو آن است؟

"زولتن گروسمن" در مقاله ای که روزنامه "پورت ساید"، یک نشریه برای دیدگاههای چپ جهانی می گوید: "دشمن دشمن تو همیشه دوست تو نیست. در رویارویی اوکراین و روسیه و ناسیونالیستها ما مجبور نیستیم یک طرف را انتخاب کنیم. ما می توانیم صلح و حق دمکراتیک شهروندان و همه اقلیتها در هر دو طرف را حمایت کنیم، بدون آن که به قطبی شدن شرایط و توانبخشی فاشیسم کمک کنیم."

و سرانجام مردم اوکراین بدین می اندیشند که همچنان که رویدادها در صحنه بین المللی و دیپلماتیک در جریان هستند و قدرتهای بزرگ، آمریکا، اتحادیه اروپا و روسیه در حال رویارویی با یکدیگر برای به دست آوردن منافع خود هستند، منافع مردم اوکراین فراموش شده است.

تنها امیدی که می توان به توقف این وضعیت داشت، اگر چه چشم اندازی نزدیکی را برای آن نمی توان متصور شد، ایجاد جبهه متحد زحمتکشان اوکراین مستقل از غرب و شرق برای همبستگی ملی و مقاومت در برابر متجاوزان در هر دو سو است.

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق