کشتزار زد و بند با خون اپوزیسیون آبیاری می شود

 

جعفر پویه

 

تغییر چهره و دکوراسیون داخلی رژیم برای نمایش در مجامع بین المللی بسیار زود رویه ی پنهان خود را به نمایش گذاشت. بیرقهای رنگی که این سالها دست به دست می شود و برای فریب توده مردم افراشته می گردد، چیزی بیش از یک شامورتی بازی نیست، زیرا واقعیت رژیم جمهوری اسلامی در قانون اساسی آن نهفته که ولایت مطلقه فقیه را رکن اساسی قرار داده است. با این حساب، هر هو و جنجالی با دستمایه تغییر یا اصلاح در چهارچوب قانون اساسی چنین رژیمی چیزی جز یک دروغ بزرگ برای کلاهبرداری یا خاک به چشم دیگران پاشیدن نخواهد بود.

تعویض ریاست دولت از محمود احمدی نژاد به شیخ حسن فریدون، معروف به روحانی، یکی از همین بازیها با محمل تغییر است. حسن روحانی از پایوران سیاسی کهنه کار رژیم و از افراد مورد اعتماد سید علی خامنه ای است. هرچند او در کار اجرایی نزدیک به رفسنجانی و در شعاع حوزه استحفاظی او سازماندهی شده بود، اما همزمان اعتماد رهبر رژیم را نیز در کیسه داشت. در انتخابات دور جدید اگر چه خامنه ای می پسندید که فردی نزدیک تر به خود را بر اریکه دولت بنشاند، اما بهم ریختگی اوضاع سیاسی و اقتصادی داخلی از یکسو و بحرانی که در منطقه خاورمیانه درگیر است و تحریم و فشارهای بین المللی از سوی دیگر، او را ناچار به یک سازش هرچند موقتی نمود. به همین دلیل، حسن روحانی سکاندار دولت شد تا مگر راه چاره ای برای برون رفت از مخمصه ای که رژیم گرفتار آن شده، پیدا شود.

وعده های حسن روحانی برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رای و موج سازی او و پیمانکاران رنگین کار داخلی و خارجی، اکنون دیگر رنگ باخته اند و واقعیت دولت جدید را افشا می کنند. این رنگ باختگی را در چینش کابینه و اجرایی شدن قولهای حسن روحانی می شود به خوبی دید.

 

تشدید فشار برای اجتماعی کردن سرکوب

علی جنتی، وزیر ارشاد دولت حسن روحانی که در ابتدا قولهای دهن پرکنی می داد و بسیاری را امیدوار کرده بود، به سرعت راه عقب نشینی را پیش گرفت و اکثر وعده های خود را پس گرفت. او در مورد ممیزی کتاب در گفتگو با نشریه "آسمان" گفته بود: "ما بايد مميزی قبل از چاپ را برداريم. بايد چارچوبهای قانونی را به طور شفاف بيان کنيم و در اختيار ناشران قرار دهيم تا آنها به نوعی، خود تنظيمی داشته باشند."

چند روز بعد از اظهارات جنتی که سعی می کرد تا تیغ سانسور را به دست ناشران بدهد و آنها را طرف حساب نویسندگان و صاحبان قلم کند، دبیر اتحادیه ناشران و کتابفروشان در واکنش به وی گفت: "ناشران نمی خواهند مسوول سانسور کتابها باشند."

پس از اینکه تیر جنتی به سوی خودش کمانه کرد، رودربایستی را کنار گذاشت و گفت: "بارها گفته ام ممیزی یک اصل حاکمیتی است که به عهده دولت است ... نمی توانیم ممیزی قبل چاپ را حذف کنیم."

بدینگونه تا اینجای کار حساب اهل قلم با دولت تسویه شد و مشخص گردید که وعده های دار و دسته جدید برای اهل قلم حرف مفتی بیش نبوده که به مقتضای روز بیان شده و حالا که دیگر خرشان از پل گذشته، نیازی به تکرار آن ندارند. غیر از این، جنتی همه معاونتهای فرهنگی خود را از بین مرتجع ترین نیروهای حکومتی انتخاب کرد تا مشخص کند تغییر در رژیم ولایت فقیه به چه معناست.

در همین حال، در هفته های گذشته از سراسر کشور خبر می رسد که گشتهای اوباش حکومتی مزاحمتهایشان را برای زنان و دختران با افزایشی چند برابر در خیابانها از سر گرفته اند. محمدرضا مقدسی، جانشین اجرایی "ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر" در مورد این اردو کشی خیابانی به "خبرگزاری فارس" گفته است: "امسال بر اساس برنامه ریزیهای صورت گرفته قرار شده است طرح جدید تذکر شفاهی با رویکرد اجتماعی محور در ۲۰۰ شهر ایران اسلامی به اجرا گذاشته شود. این طرح صورت اجرایی به خود می ‌گیرد تا فریضه مهم امر به معروف و نهی از منکر به خوبی در جامعه ترویج و نهادینه شود."

مقدسی همچنین به این خبرگزاری نزدیک به سپاه پاسداران گفته است: "همه مولفه ‌ها برای حمایت از تذکردهندگان به افرادی که خارج از شوون اسلامی در جامعه رفتار و عمل می‌کنند، مهیا شده و آمران به معروف و ناهیان از منکر می ‌توانند در کشور با فراغ بال به وظیفه دینی و انسانی خود عمل کنند."

این سردسته گزمه های حکومتی به خوبی آشکار می کند که اردو کشی اوباش به خیابانهای 200 شهر کشور با برنامه ریزی قبلی صورت گرفته و خلق الساعه نبوده است. مقصود مقدسی از "همه مولفه ها برای حمایت از تذکر دهندگان مهیا شده"، اشاره به محافظان و گردن کلفتهایی است که وظیفه حمایت از این مزاحمان خیابانی را به عهده دارند، زیرا در موارد بسیاری مردم در مقابل این اوباش مقاومت کرده و کار به گوشمالی دادن آنها کشیده شده است. اکنون برای پرهیز از چنین اتفاقاتی و همچنین پشتگرمی دادن به آمران به معروف و ناهیان از منکری که به ظاهر وظیفه مذهبی خود را انجام می دهند، مجبور به همراه کردن اوباش گردن کلفت با آنها شده اند که وظیفه حفاظت از اینان در برابر مردم را به عهده گرفته اند. چنین نهی از منکری نشان دهنده اسلام ورشکسته ولایت فقیهی است که خود را نماینده خدا در روی زمین جار می زند و شاهدی است از انزجار مردم از آن بدانگونه که بدون چماق و گردن کلفت کار ناهیان از منکرش پیش نمی رود.

این همه زیر نگاه دولتی اتفاق می افتد که رییس اش در وعده های انتخاباتی می گفت: "اگر بار مسوولیت بر دوش من قرار گرفت، کرامت را به دانشگاه و دانشجو برمی ‌گردانم و همچنین منزلت را هم به زنان برخواهم گرداند" یا "من نخواهم گذاشت ماموری بی نام و نشان از کسی سووال کند. دختران جامعه ما خود حافظ حجاب و عفاف هستند".

با این حساب، حسن روحانی نه تنها اجازه می دهد که ماموران بی نام و نشان مزاحم زنان و دختران کشور شوند، بلکه برایشان محافظ نیز گذاشته تا هرکس به آنها اعتراض کرد، همانجا رافت اسلامی را در جلو چشم دیگران شامل حالش کنند تا بقیه حساب کار دست شان بیاید. به همین علت، پاسخ کسانی که به روحانی اعتراض کرده و به او وعده های انتخاباتی اش را گوشزد کرده بودند را اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی رژیم داد و گفت: "طرح چنین موضوعهایی شعار انتخاباتی است. اساسا طرح این مسایل بدون اطلاع از ملاحظات قانونی به مصلحت نیست و ما قصد نداریم پاسخ بدهیم. همچنین نیروی انتظامی مجری قانون است، سیاست‌ گذار نیست."

حال مگر "ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر" سیاست گذار است که جانشین اجرایی آن فرمان اردوکشی به 200 شهر کشور را صادر می کند؟ و یا سرکوب و مزاحمت برای زنان و دختران کشور چند متولی بی نام و نشان دارد که هر کسی به فراخور حال خود وارد عمل می شود و امریه صادر می کند؟

گوشه ای از تصمیم گیریها و لفاظیها را می شود در گردهمایی امامان جمعه سراسر کشور در روز سه شنبه 19 شهریور دید که برادران لاریجانی در آن عمامه به زمین می کوبند و یقه جر می دهند. صادق لاریجانی، قاضی القضات برکشیده رهبر جمهوری اسلامی می گوید: "کشورهای غربی عامدانه در حال گسترش اندیشه های مدرنیته به مشرق زمین هستند و اگر ما گمان کنیم که آنها هیچ تعمدی در این کار ندارند، دچار خطا شده ایم. یکی از این مرتبه ها ظاهر است که ما مظاهر آن را در پوشش مردم، رفتار جوانها و فرهنگ آپارتمان نشینی مشاهده می کنیم." به زبان ساده، آخوند لاریجانی پس از گذشت بیش از یک قرن از انقلاب مشروطیت، مدرنیته را همچنان محصول غرب می داند که کشورهای غربی عامدانه در حال گسترش آن هستند. جالب اینکه او به جز پوشش مردم که مزاحمت برای زنان و دختران را توجیه می کند، فرهنگ آپارتمان نشینی را هم قابل پیگرد می داند. معلوم نیست که آخوند لاریجانی در آن روز در چه حال و روزی قرار داشت که چنین افاضاتی کرده است؛ یعنی در کلان شهری همچون تهران یا تبریز و شیراز یا مشهد باید همان فرهنگ بیابان گردی و بادیه نشینی را تبلیغ کرد؟ مردمی که در آپارتمانها و برجهای بلند این شهرها زندگی می کنند، باید چگونه فرهنگ بیابان گردی که همانا آداب دوشیدن بز و شتر یا آب کشیدن از چاه و سر گذاشتن در پی حیوانهای یله شده در بیابان را رعایت کنند؟ این تناقض نهادینه شده در این آخوند یاوه گو را چگونه باید حل کرد؟

به غیر از آخوند صادق لاریجانی، برادر او علی لاریجانی، رییس مجلس آخوندی نیز در این روز یقه درانیده و فرمایش کرد: "متاسفانه وضع فعلی ما در سبک زندگی معجونی از سبک زندگی اسلامی در حیات غربی است و باید با توجه به فلسفه حیات اسلامی آن را اصلاح نمود."

با توسل به چنین یاوه ها و لاطائلاتی است که گله های اوباش به خیابانها سرازیر می شوند و آنچنان به آزار و اذیت زنان و دختران می پردازند که از دوره دولت احمدی نژاد نیز پا فراتر گذاشته می شود. و اینگونه حسن روحانی که شعار انتخاباتی خود را از یاد برده و یا تاریخ مصرف آنرا پایان یافته تلقی می کند، گوشش بدهکار نیست.

 

شایعاتی در مورد سپاه که روحانی قورت می دهد

تا اینجای کار در حوزه آزادیهای اجتماعی و رسانه ای نه تنها چیزی به دست نیامد، بلکه اوضاع وخیم تر نیز شد. روز 25 شهریور روحانی در جمع فرماندهان ارشد سپاه پاسداران سخنرانی کرد. او تاکید کرد که دشمنان رژیم از "تحقق حماسه سیاسی" ضربه خورده اند و اکنون باید ضربه دوم که همان "حماسه اقتصادی" مورد نظر رهبر رژیم است را اجرایی کرد. اما این حماسه اقتصادی چگونه حاصل می شود؟

روحانی که تصمیم دارد از همکاری سپاه پاسداران، این کارتل عظیم نظامی – مالی، بهره ببرد، می گوید: "شایعاتی را که راجع به سپاه مطرح می‌شود، اصلا قبول ندارم".

این کدام شایعات است که روحانی قبول ندارد؟ قاچاقچی گری سپاه را؟ اسکله های بی نام و نشان را؟ دست گذاشتن روی پروژه های بزرگ نان و آب دار و مال خود کردن آنها؟ به دست گرفتن پروژه های دولتی بدون برگزاری تشریفات قانونی؟ عدم اجازه حسابسری از عملکرد مالی یا استفاده از ابزارهای امنیتی و تحت فشار قرار دادن رقبا با آن؟ و یا چنگ انداختن روی بانکها و مووسسات مالی و پولی، در اختیار گرفتن شرکتهای نفتی و مخابرات؟ کدامیک شایعه است و از واقعیت به دور که روحانی یکجا آنها را قبول نمی کند؟

در ادامه او می گوید: "سپاه باید آستین را بالا بزند و بخشی از بار دولت را بر دوش بگیرد که البته بار نظام و مردم است و دولت هم خادم مردم است."

اگر دولت احمدی نژاد در خفا و پوشیده کار سپاه را راه می انداخت، روحانی آشکارا آنها را دعوت به این سفره گشوده می کند و اینگونه در عمل سپاه را در دولت شریک می گرداند. روحانی بدون تعارف می گوید: "سپاه باید وارد عمل شود و سه - چهار پروژه بزرگ ملی را برعهده بگیرد."

با این حساب، در حوزه اقتصاد نیز نهادهای نظامی و امنیتی همچنان حرف اول را می زنند. این نهادها بدون اینکه پروای حسابرسی داشته باشند و یا اینکه در مورد قراردادهای خود به کسی حساب پس بدهند، همچنان شریانهای اقتصادی کشور را در چنگال خود داشته و به تاخت و تاز شان ادامه خواهند داد. کارگران شاغل در نهادهای وابسته به این کارتل نظامی به شدیدترین وجه ممکن سرکوب خواهند شد و اینگونه هیچ احدالناسی پروا نخواهد کرد از آنها در مورد عملکردشان چون و چرا کند. این یعنی، گرانی همچنان گلوی مردم را خواهد فشرد و حسابهای بانکی نهادهای نظامی و امنیتی، از گذشته پر تر خواهد شد.

 

راهی برای عبور از گردنه سخت

با همین چند نمونه مشخص می شود در داخل هیچ تغییر حداقلی به نفع مردم اتفاق نیافته و در بر همان پاشنه سابق خواهد چرخید. اما این همه هیاهو و سر و صدا برای چه بود و چرا این تغییر دکوراسیون با جار و جنجال چشمگیری همراه بود؟

آنچه عیان است دیگر نیاز به بیان ندارد. تحریمهای بین المللی آنچنان گلوی رژیم را می فشارد که دیگر از مرز تحمل آن فراتر رفته است. صادرات نفت به کمترین حد ممکن رسیده و پول ملی ارزش خود را هرچه بیشتر از دست می دهد. رشد اقتصادی به حدود منفی 5 درصد رسیده و اقتصاد کشور به کلی ورشکسته است. خزانه از دلارهای نفتی خالی شده و در صورت عدم صدور نفت و انتقال پول آن به کشور، امکان بقای رژیم روز به روز کمتر می شود. بنابراین باید تدبیری اندیشید و کاری کرد تا رژیم را از گرداب هلاکت بار نجات داد.

این آن وظیفه ای است که حسن روحانی و آنانی که بیرق رنگین بنفش را عَلَم کردند، قصد دارند به انجام برسانند. یعنی، همه ‌ی تغییر دکور رو به خارج دارد و در داخل برای مردم ایران اتفاقی نیفتاده است، اما در خارج کشور تدارکاچیهای رژیم مشغول رفت و آمد و زد و بند هستند تا مگر راه فراری برای رژیم باز کنند. این است که شعارهای دهن پرکن باید توجه جامعه جهانی را به خود جلب کند و نهادهای اقتصادی سیاسی و قضایی رژیم با توجه به این موقعیت، عملکرد خود را تنظیم کنند. اعمالی که این روزها از نهادهای سرکوبگر و تریبونهای درشت و ریز سر می زند، در جهت این نیاز تنظیم شده اند.

حسن روحانی در تبلیغات انتخاباتی "تعامل با جهان را از جمله مهم ‌ترین سیاستهای خود" عنوان کرده است. این تعامل موقتی فقط برای عبور رژیم از گردنه‌ سختی است که با آن روبروست و گرنه هیچ تغییر عمده و اساسی ای در نظریه های رژیم اتفاق نیفتاده که این تعامل نتیجه آن باشد.

 

اشرف

در رفت و آمدهای دیپلماتیک مقامهای کشورهای مختلف به داخل کشور از جمله سلطان قابوس که نقش پادویی آمریکا را به عهده داشته، اکنون مشخص می شود که او حامل پیام اوباما به روحانی بوده است. در حالی که محمد جواد ظریف هر گونه ارتباط بین طرفین را حاشا می کرد، روز 24 شهریور اوباما اقرار کرد که به روحانی نامه نوشته و او به این نامه پاسخ هم داده است. یعنی در پس پرده خبرهای زیادی است که تعداد کمی از آن خبر دارند. اما از عجایب، بار دیگر در روند یک آشتی و بله و برون بین رژیم و آمریکا، اپوزیسیون ایرانی قربانی می شود.

در حالیکه در پس پرده، رژیم و آمریکا در حال زد و بند هستند، پاسداران به پادگان اشرف حمله می برند و 52 عضو بلند پایه سازمان مجاهدین خلق ایران را به قتل می رسانند. این در حالی است که در دور قبلی اصلاح طلبی رژیم به سردستگی محمد خاتمی و پادوهای آنها در قالب اپوزیسیون در خارج کشور نیز سازمان مجاهدین خلق به درخواست رژیم در لیست تروریستی قرار گرفت و تعدادی از اعضا و هواداران آنها در خارج کشور یا توسط پلیس دستگیر شدند و یا تحت پیگرد قرار گرفتند.

به بیان دیگر، تاوان بحران آفرینیهای رژیم را اپوزیسیون می پردازد و در پیش پای زد و بند آنها و در یک معامله ننگین، تعدادی از اعضای ارشد مجاهدین خلق به قتل می رسند تا جدی بودن آمریکاییها در مذاکره با رژیم را ثابت کند. معیار رژیم برای نزدیکی به خود و یکی از شرایط اولیه او، سرکوب، قتل و از میان برداشتن اپوزیسیون سازمانیافته اش است. این نتیجه عملکرد همه آن کسانی است که با موج بنفش همراه شدند و مقابل سفارتخانه های رژیم صف کشیدند تا حکم قتل و تیرباران اعضای اپوزیسیون را امضا کنند.

 

سوریه و زیگ زاگ خامنه ای

همزمان با این اعمال تروریستی که دو طرف ماجرا "آمریکا و رژیم" در یک صف قرار گرفته اند، خامنه ای در این روزها دزدان و دغل بازان سپاه را نصیحت می کند "لزومی ندارد سپاه در عرصه سياسی پاسداری کند". روحانی نیز در ازای باج دادن اقتصادی توقع دارد تا سپاه گفته خمینی را بیاد بیاورد و "از بازیهای سیاسی به دور باشد". اما این نصایح به دلیل ترس از قدرت نظامی سپاه در داخل نیست، بلکه مکافاتی است که این روزها در منطقه گریبان رژیم را گرفته که سپاه باعث و بانی آن است. موضوع سوریه این روزها روی میز قرار دارد و رژیم اسد زیر ضربات توپخانه سیاستمداران جهانی به دست و پا افتاده است. موضوع به کارگیری سلاح شیمیایی توسط رژیم اسد از یک طرف و همکاری جمهوری اسلامی با این رژیم در کشتار مردم از طرف دیگر، در عمل رژیم را در یک بازی بزرگ بین المللی، طرف حساب جامعه جهانی کرده است. سپاه که به فرمان علی خامنه ای به سوریه اردو کشی کرده و گردانهای متفاوتی از آن در این کشور درگیر است، اکنون زیر ذره بین جامعه جهانی قرار دارد و می رود که به پای میز حساب فرا خوانده شود. این است که از یکطرف رفسنجانی با مقصر دانستن رژیم اسد و نصیحت به سپاه تلاش می کند تا رژیم را از این گرداب بیرون بکشد و از طرف دیگر، بعضی از فرماندهان سپاه و آخوندهایی که منافع خود را در دشمن تراشی جامعه بین الملل و غرب می دانند، به شدت علیه او موضعگیری کرده و کشاکش بین آنها بالا گرفته است. تند زدن نبض رژیم را می شود در زیگزاگ رفتنهای خامنه ای در چند سخنرانی او در یک ماه گذشته به خوبی اندازه گرفت.

در روزهایی که مناطقی از سوریه هدف حملات شیمیایی قرار گرفت، آمریکا و بسیاری از کشورها رژیم اسد را مقصر دانستند و می رفت تا سوریه مورد حمله نظامی قرار گیرد. به همین سبب، علی خامنه ای روز ششم شهریور در حالی که می شد ترس را در صدایش شنید، سخنرانی کرد و دخالت آمریکا در بحران سوریه را "یک فاجعه خواند" و گفت: "اين آتش افروزی همچون جرقه‌ای در انبار باروت است که ابعاد و پيامدهای آن نامشخص خواهد بود."

بعد از اینکه سازمان ملل در موضوع دخالت کرد و با پادرمیانی روسیه و چین بنا شد تا بازرسان سازمان ملل از منطقه دیدن کنند و گزارش خود را به شورای امنیت بدهند، بار دیگر علی خامنه ای جان گرفت و با پررویی در روز 18 شهریور در دیدار با امام جمعه های کشور گفت: "باید در مقابل دنیای غرب مقتدر بود، زیرا آنها نشان داده ‌اند که به هیچ کس رحم نمی‌کنند."

او همچنین به حسن روحانی و رفسنجانی هشدار داد و گفت: "دولت و مسوولان باید تحرکات غرب را در چارچوب رویارویی عمیق و مبنایی غرب با اسلام تحلیل کنند."

اما او روز 26 شهریور باز حرف خود را عوض کرد و در دیدار با فرماندهان سپاه گفت: "من مخالف حرکتهای صحیح دیپلماسی نیستم، بنده معتقدم به همان چیزی که سالها پیش نامگذاری شد به نرمش قهرمانانه."

بالا و پایین پریدن رهبر خود خوانده مسلمانان جهان و ولی فقیه رژیم جمهوری اسلامی، با موضعگیریهای قدرتمند جامعه جهانی تنظیم می شود. خامنه ای وقتی که چند دستگی در عرصه بین المللی وجود دارد و احتمال بیرون رفتن از زیر ضرب را در می یابد، شروع به عربده کشی می کند. اما همینکه احتمال تهدید نظامی و لشگر کشی به منطقه بالاتر می رود و یا پیامها قدرتمند تر می شوند، ماست را کیسه کرده و به یاد امام حسن و صلح و دیپلماسی و نرمش می افتد. این یک بام و چند هوای موضع گیری سیاسی، تنها از موجودی به نام آخوند ساخته است و بس.

اما با همه این احوال، آنچنانکه از ظاهر قضایا بر می آید، امید ولی فقیه ارتجاع ناامید شده و از بحران آفرینی طرفی نخواهد بست، به همین علت، حسن روحانی ادعا می کند که از طرف او "اختيار تام دارد تا درباره پرونده هسته‌ای تهران با غرب به توافق برسد". اگر چنین چیزی درست باشد و علی خامنه ای حاضر به عقب نشینی شده باشد، باید آنرا آغاز یک پایان برآورد کرد، زیرا هیچ مستبدی نخواهد توانست وقتی که شروع به عقب نشینی می کند، گام بعدی پس از اولین حرکت خود را تنظیم کند. او با این حساب مجبور به عقب نشینیهای بیشتر خواهد شد و جام زهر را بد مزه تر و کشنده تر از همیشه خواهد چشید.

روحانی روز دوشنبه 25 شهریور به خوبی ترس خود از بحران سوریه را بیان کرد و گفت: "ماجرای سوریه برای کل منطقه بسیار مهم است و شاید آثار جهانی داشته باشد، سوریه در منطقه حساسی است و دعوا بر سر یک فرد نیست که چه کسی رییس‌ جمهور شود، همچنین دعوا بر سر یک طایفه هم نیست، بلکه دعوا بر سر این است که غرب می خواهد برای کل منطقه تصمیمی بگیرد و منطقه ما را به صورت کنونی نمی‌ پسندد."

همچنین رفسنجانی نیز هشدار می دهد که "ممکن است جنگ به سوریه محدود نباشد. جمهوری اسلامی ايران باید در مقابل ماجراجوییهای آمريكا كه مانند ابر سياهی كل منطقه را فرا می ‌گيرد، هوشيارانه و آگاهانه برخورد كند."

با این حساب یک پای عقب نشینی علی خامنه ای نه فقط بحران داخلی، ورشکستگی اقتصادی و بحران اتمی، بلکه ترس از سر ریز شدن بحران سوریه در داخل کشور است. او به همین علت لحن خود را تغییر داده و به التماس افتاده است، زیرا اوباما نیز در گفتگوی رسانه ای خود در 24 شهریور گفت: "ایرانیان می‌ دانند که برنامه هسته‌ ای آنها در مقایسه با تسلیحات شیمیایی سوریه، مساله بسیار بزرگتری برای آمریکا است."

به زبان ساده، معلوم می شود که چوب به این بزرگی برداشته شده که سید علی حساب کار را خود را کرده و به حسن روحانی "اختیار تام" داده است و صحبت از "نرمش قهرمانانه" می کند.

 

در انتها

باید ادامه این روند را پی گرفت و شاهد فرو ریختن تدریجی کاخ تیوریها و لفاظیهای علی خامنه ای شد؛ کاخی که او تمام تلاشش را برای یک پایه کردن آن کرد و اکنون با ریزش آن، بساط رژیم استبدادی ولایت فقیه نیز برهم خواهد خورد. اما در این هیاهو و جنجال نباید یاد همه آنانی که قربانی این زد و بند شدند و در پیش پای چنین بده بستانی، خونشان بر زمین ریخته شد را از یاد برد؛ خونی که دامنگیر همه مستبدان و آدمکشان خواهد شد و مردم ایران روزی مسببان آن را به پای میز محاکمه خواهد کشاند. با امید به آن روز!

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق