بحران زیست محیطی بخش جدایی ناپذیر از بحرانهای نظام سرمایه داری

 

آناهیتا اردوان

 

بحران اخیرِ نظام سرمایه داری که از بعد از جنگ جهانی دوم یکی از وسیع ترین و پیچیده ترین بحرانهای تاریخ آن به شمار می آید، در عصر جهانی سازی سرمایه تمام کنش و واکنشهای اقتصادی و اجتماعی را به طور گسترده ای تحت تاثیر خود گرفته است.

اگرچه سیستم سرمایه داری همواره به دلیل ماهیت متناقض خود بحران زا است و در سراسر تاریخ خویش همواره با بحرانهای ادواری متعددی روبرو بوده که با توسل به مکانیزمها و شیوه های گوناگون اقتصادی کینزی و نو - کینزی و ... قادر شده به طور مقطعی بر آنان فایق آید، اما بحران کنونی سرمایه داری آنچنان تمام حوزه های تجاری، مالی و صنعتی را فراگرفته که حتی حامیان و طرفدارانش در جستجوی رهیافت، به ستوه آمده اند.

همه گیر شدن بحرانهای مالی و اقتصادی نظام سرمایه داری به موازات انقلابهای سیاسی موسوم به "بهار عربی" و تشدید اعتراضات و خیزشهای توده ای، بحران زیست محیطی را تحت الشعاع قرار داده است. این در حالیست که پیش از آغاز بحرانهای اقتصادی اخیر، حتی جناحهایی از سرمایه داری در رابطه با پدیده گرم شدن زمین و دیگر مسایل زیست محیطی، هیاهوی تبلیغاتی به راه انداخته بودند. اکنون، تنها در کنفرانسهای سالانه و یا هنگامی که منطقه ای از جهان با پیامدهای ویران کننده آن روبرو می گردد، پیرامون گرم شدن زمین، آثار مخرب و راههای برون رفت از آن، گفتگوهایی صورت می پذیرد. متاسفانه اگرچه موضوعات مربوط به محیط زیست و طبیعت نه تنها در ثقل اندیشه اندیشمندان مارکسیست از جمله مارکس و انگلس قرار داشته، بلکه از نخستین انگیزه های شکل گیری اسلوب دیالکتیک مارکسیستی به شمار می آید، کنشگران جنبش چپ و سوسیالیستی میهنمان نیز به اندازه کافی به این موضوع نپرداخته اند.

 

این واقعیت به ندرت مطرح شده که یکی از نخستین مطالب مارکس پیرامون اقتصاد سیاسی به نام "مباحث قوانین مربوط به سرقت چوب" در سال 1842، بر موضوعات زیست محیطی تمرکز داشته است. مارکس در دست نوشته های اقتصادی - فلسفی در سال 1844 به روشنی ابراز می دارد: "آدمی به طبیعت زنده است، یعنی طبیعت پیکره اوست. پس چنانچه انسان بخواهد زنده بماند، باید پیوسته با طبیعت گفتگو کند."

این سخن که حیات جسمانی و معنوی انسان با طبیعت پیوند دارد، معنایی جز این نمی‌ دهد که طبیعت با خود پیوند دارد، چه آدمی پاره ‌ای از طبیعت است. مارکس با اشاره به لزوم حفاظت از کره زمین برای نسلهای آینده می نویسد: "از دیدگاه جامعه ‌ای با شکل اقتصادی برتر، مالکیت خصوصی افراد بر کره‌ زمین درست همان قدر نامعقول است که مالکیت خصوصی انسانی بر انسان دیگر. حتی کل یک جامعه، یک ملت، یا همه‌ جوامع موجود روی هم نیز مالک کره زمین نیستند. آنها فقط متصرفان و استفاده‌ کنندگان از آنند که باید هم چون پدران مهربان، زمین را در وضعیتی بهتر به نسلهای پس از خود بسپارند."

در دوران ما به اثبات رسیده که علت گرم شدن زمین، تولید و بازتولید گازهای گلخانه ای مانند دی اکسید کربن است که از مصرف سوخت فسیلی گاز، نفت و زغال سنگ به وجود می آید. گازهای گلخانه ای با تشکیل لایه ای دور اتمسفر، مانع رها شدن گرمای خورشید در فضای اطراف زمین می شوند. در حالت عادی، تاثیر طبیعی فرایند گلخانه ای برای اتمسفر حیاتی می باشد، زیرا با انباشت دی اکسید کربن، متان و دیگر گازهای گلخانه ای در اتمسفر، گرمایی که در فضا منتشر می شود را به دام می اندازد و بدینوسیله، تاثیر طبیعی فرآیند گلخانه ای همراه با اثر حرارت خورشید باعث می شوند تا زمین برای تمام موجودات از جمله انسان قابل سکنی گردد.

اما پدیده گلخانه ای که در حالت طبیعی حافظ حیات موجودات زنده می باشد، به دلیل شیوه تولید سرمایه داری با استفاده بی رویه از سوختهای فسیلی، گسترش پیدا کرده و دمای هوا را بیشتر از حد معمول گرم کرده است. در حال حاضر غلظت دی اکسید کربن در اتمسفر در بالاترین میزان خود در بیست میلیون سال اخیر قرار دارد. بالا رفتن سطح آب دریا، امواج حرارتی، خرابی محصولات، بیشتر و شدید شدن حوادث طبیعی مانند سیل و خشکسالی، گردباد، ذوب شدن یخها، افزایش میزان زمینهای بایر و تغییرات شدید آب و هوایی به طور کلی همگی نتیجه افزایش بیش از حد گرمای زمین است. شایان توجه است که گازهای گلخانه ای قادرند دهه ها و قرنها در اتمسفر باقی بمانند.

شش سال نخست قرن بیست و یکم به عنوان گرمترین سالها در هزاره اخیر به ثبت رسیده است. بر اساس تحقیقات علمی، گرمای زمین به طور متوسط در دهه اخیر هفت دهم سانتیگراد افزایش یافته است. این میزان شاید به نظر بی اهمیت جلوه کند، ولیکن همین رقم اندک سبب شده تا ضخامت یخهای شمالگان، نواحی اطراف قطب شمال، از سال 1950 تا کنون نصف شود. این یخها می تواند تا اواسط قرن کنونی برای همیشه بعد از قدمتی بیش از میلیونها سال از بین برود. بر اساس پیش بینی محققان و دانشمندان، گرمای زمین می تواند بین 1.1 تا 6.4 سانتیگراد افزایش یابد که در این صورت حیات موجودات زمینی با شرایط بسیار خطرناکی روبرو خواهد گردید. بر اساس تحقیقاتِ اخیر مندرج در "اخبار علمی"، مورخ 15 آگوست 2013، تغییرات آب و هوایی ناشی از میزان دی اکسید کربنی که تا کنون در اتمسفر انتشار یافته، بخشهای وسیعی از جهان را در سی سال آینده با موج گرمای مفرط روبرو خواهد ساخت.

از نظر علمی راه حلِ جلوگیری از گسترش و تولید گازهای گلخانه ای کاهش و یا توقف استفاده از سوخت فسیلی است. محققان و دانشمندان متعهد و مستقل، جایگزینی منابع انرژی طبیعی دیگر مانند باد، آب و سوخت گیاهی را به جای انرژی منابع سوخت فسیلی پیشنهاد کرده و می کنند. رهیافت مزبور به نظر بسیار ساده و قابل اجرا می آید، ولی نه در سیستمی که مسایل مربوط به انسانها از جمله نوع و چگونگی استفاده از انرژی نه توسط آنان، بلکه از جانب کمپانیهای فراملیتی و تراستها تصمیم گیری و تعیین می شود. عملکرد نظم سرمایه داری نشان از هویت اصلی ضد زیست محیطی اش دارد و در مجموع، مناسبات پایداری با طبیعت ندارد. ریشه های اصلی بحران زیست محیطی را می بایست در شیوه تولید سرمایه داری جستجو کرد که کالا را جهت سود و سرمایه می خرد و یا تولید می کند و این چرخه را مجددا برای سود بیشتر تکرار می کند. این دوره تناوبی را هیچ پایانی نیست، زیرا هدف سیستم سرمایه داری، سرمایه گذاری دوباره مازاد سرمایه از چرخه پیشین است. رقابت بین صاحبان سرمایه باعث می شود که آنها مسیر سرمایه گذاری مجدد، افزایش تولید کالا و گسترش آن را ادامه دهند. تولید سرمایه داری تا زمانی که با بحرانهایی مانند تورم متوقف گردد، میل به توسعه دارد.

این نیروی محرکه در هسته نظم اقتصادی سرمایه داری است که فشارهای غیرقابل تحملی را به محیط اطراف و طبیعت وارد می سازد. از آن رو که نظام سرمایه داری همیشه انباشت و رشد سرمایه را دنبال می کند، امید به کاهش این رشد و یا رشد قابل تحمل بیهوده است. برای صاحب سرمایه سود و انباشت سرمایه، حرف آخر را می زند، خواه کالایی که خریداری و یا تولید می شود نیاز انسان باشد یا نباشد و یا اصولا برای انسان و محیط اطراف وی مضر تلقی بشود یا نشود. انسان در سیستم سرمایه داری یک مصرف کننده طبیعی نیست، بلکه یک صنعت میلیارد دلاری تبلیغاتی به صورت مداوم با اندیشه اش بازی می کند تا به او بقبولاند که تنها راه خشنودی، خرید و مصرف هر چه بیشتر کالا است. متاسفانه ما با مناسباتی عقلانی سر و کار نداریم، صاحبان سرمایه نه تنها ابزار تولید، بلکه علم و دانش را نیز به اسبهای مالکیت خصوصی بسته اند و دیگران را تهدید می کنند که اگر بخواهند آن را آزاد کنند، زمین و زمان را به آتش خواهند کشید. بهره برداری و تولید انرژیهای کارآمد، پاک و مطمین و زیست محیطی زمانی که هدف نهایی فعالیت اقتصادی "سود" باشد، اهمیت چندانی ندارد. انرژیهایی که به حال محیط زیست مضر نباشد، از دیر باز وجود داشته است، ولی بهره برداری از آن به این دلیل که برای سرمایه داری سودی در بر ندارد، به طور جدی انجام نپذیرفته است.

از آن رو که نیروی محرکه سیستم سرمایه داری نه نیازهای طبیعی و سعادت انسانها بلکه تولید و انباشت هر چه بیشترِ سرمایه است، بنابراین همواره مبلغ رقابت آزاد و بی رویه می باشد. رقابت آزاد، صاحبان ابزار تولید را مجبور می سازد تا بیشترین سود و انباشت سرمایه را نصیب خود سازند. این روند در زمان بحرانهای اقتصادی به مراتب خشن تر جریان می یابد. به بیان دیگر، صاحبان سرمایه می کوشند تا از یکسو سرمایه کمتری برای تولید کالاهای سودآور مصرف کنند و از دیگر سو، کالاها را به بهای بیشتری در بازار به فروش برسانند تا از مهلکه بحران جان سالم به در برده و حیات خویش را تداوم بخشند. از همین رو، سرمایه داران در هنگام رکود اقتصادی به صورت بیرحمانه و خشن تری از سوخت فسیلی که عامل افزایش میزان گازهای گلخانه ای است، استفاده می کنند. در همین روند، وابسته ساختنِ تکنولوژی به منابع محدود مانند سوخت فسیلی و اورانیوم که از خود گازهای گلخانه ای انتشار می دهند، سودآورد تر است و در هنگام بحران اقتصادی با سرعت بیشتری به پیش می رود.

سرمایه داری انحصاری با اعمال سیاستهای نو - لیبرالیستی اقتصادی، به خصوصی سازی هر چه بیشتر فعالیتهای اقتصادی، حذف امکانات رفاهی عمومی، کوچک ساختن نقش دولت، تحمیل سیاستهای ریاضت کشی اقتصادی و بی توجهی به مسایل زیست محیطی می پردازد. اگرچه یکی از دلایل پدید آمدن بحرانهای اخیر، اعمال چنین سیاستهایی است، ولیکن از آنجا که با ذات سرمایه داری انحصاری همخوانی دارد، به شدت از سوی دولتها، شرکتهای سرمایه داری و بازار ترغیب و دنبال می شود.

بحران زیست محیطی به موازات اعمال سیاست نو - لیبرالیزه کردن فعالیتهای اقتصادی و تشدید بحرانهای ساختاری سرمایه داری، بیش از هر چیز وضعیت معیشتی طبقه کارگر، کشاورزان و دیگر گردانهای زحمتکش جهان را تحت تأثیرات ویران کننده خود قرار می دهد. فشارِ بالا رفتن قیمت مواد غذایی به دلیل خشکسالی، کمبود آب، کاهش حاصلخیزی زمین، تغییرات شدید آب و هوایی و فجایع انسانی در نتیجه زلزله، توفان و سیل همگی بر دوش زحمتکشان و تهیدستان سنگینی می کند. خشکسالی و قحطی در فواصل گوناگون که یکی از دلایل آن گرم شدن زمین می باشد، قادر است در آینده تشدید گردد و وضعیت معیشتی زحمتکشان را بیش از پیش به مخاطره اندازد.

 

بدین ترتیب، می توان گفت که بحران زیست محیطی به عنوان بخش جدایی ناپذیر از بحرانهای نظام سرمایه داری، پیش از اینکه علمی و تکنیکی باشد، سیاسی و طبقاتی ست که بررسی و تحلیل از جنبه مارکسیستی می طلبد. تا زمانی که در جهانی زندگی می کنیم که بخش اندکی از جمعیت جهان، مالکیت ابزار تولید را در اختیار خود گرفته و دولتها نیز به مثابه ابزار اعمال قدرت طبقه حاکم از سیاستهای افسارگسیخته نو - لیبرالی دفاع می کنند و حافظ منافع سرمایه داری انحصاری اند، نمی توان راهکارهای صرفا علمی جهت جلوگیری از بحران زیست محیطی را اجرایی ساخت. این مهم، مستلزم لغو مالکیت خصوصی بورژوازی ست که شرط اساسی تداوم و حیات آن محروم سازی اکثریت جامعه از مالکیت است و تنها با یک انقلاب اجتماعی (سوسیالیستی) امکان پذیر است.

مارکسیسم به ما می آموزد که اساس ضرورت یک انقلاب اجتماعی با تکامل سیستم سرمایه داری بر سه پایه استوار است:

1- هرج و مرج فزاینده اقتصادی و ژرفش بحرانهای ساختاری سیستم سرمایه داری

2- اجتماعی کردن تدریجی فرایند تولید

3- سازماندهی و آگاهی طبقاتی رو به رشد پرولتاریا که مهمترین عامل فعال در تحققِ انقلاب اجتماعی می باشد

بدین ترتیب، سیستم سرمایه داری در ذات خود ناهمگون است و به مرور زمان همانطور که مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست اشاره می کنند، شرایطی به وجود می آورد که "گورکن خویشتن" می شود. ولیکن سوسیالیسم به خودی خود و تنها به دلیل تناقضهای ساختاری- اقتصادی و بحرانهای ادواری رو به رشد سرمایه داری به وجود نمی آید، بلکه سوسیالیسم پیامد درک طبقه کارگر از اجتناب ناپذیری حل این تناقضها از طریق دگرگونی اجتماعی است. تضادهای ساختاری نظام سرمایه داری علت اساسی تکامل این آگاهی است و تضاد بین کار و سرمایه، شرط اساسی و مهم تغییر نظام سرمایه داری می باشد. براین اساس، ناگزیر باید بپذیریم که سقوط سیستم سرمایه داری به خودی خود صورت نمی پذیرد. بلکه به درجه آگاهی، سازمانیافتگی و فعالیت پرولتاریا بستگی دارد. مارکس و انگلس در همین رابطه در مانیفست می گویند: "در نزدیک به چهل سال ما بر مبارزه طبقاتی چونان نیروی محرک میانجی تاریخ و به ویژه مبارزه میان بورژوازی و پرولتاریا چونان اهرم بزرگ انقلاب اجتماعی نوین تاکید کرده ایم و به صراحت اعلام می کنیم که رهایی طبقه کارگر به نیروی خود طبقه کارگر میسر است."

با توجه به توضیحات بالا، در شرایط کنونی که دولتها و نهادهای سرمایه داری به عمد در راستای پیشبرد منافع خود از اشاره به بحران زیست محیطی چشم پوشی می کنند، وظیفه مهمی در برابر جنبش سوسیالیستی قرار می گیرد. ایجاد یک جنبش ضد بحران زیست محیطی، فعالیت عملی و ترویج آگاهی پیرامون دلایل گرم شدن زمین و معضلات زیست محیطی و ارتباط آن با دیگر بحرانهای اقتصادی سرمایه داری توسط سوسیالیستها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این مبارزه ای در راستای ارتقا آگاهی طبقه کارگر و تشکیل آلترناتیو سوسیالیستی است و به ناکارا کردن هژمونی سیستم سرمایه داری راه می برد.  

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق