کدام شکست، کدام پیروزی

 

شهره صابری

 

وقایع سال 1388 که از آن به عنوان شکست و وقایع انتخابات اخیر که از آن به عنوان پیروزی یاد می کنند را نمی توان غیر از جریانهایی دانست که در تطور تاریخ وقوع و شکست آنها امری طبیعی است.

آگاهی انقلابی توده ها جز با سرکوب و از پا در آمدن نیروهای غیر اصلی انقلاب حاصل نمی شود. پس از انتخابات سال 1388 مردمی که عموماً خواهان «تغییر» بودند، پس از این که از مرزهای اصلی ساختارهای رژیم عبور کرده و پا به میدان مبارزه با استبداد مذهبی و به تبع آن اصل نظام گذاشتند، طولی نکشید که از سوی اصلاح طلبان حکومتی طرد شده و توسط ارتجاع به طور وحشیانه ای سرکوب شدند.

 

عقب راندن توده ی مردم از مبارزه با کلیت نظام با کمک اصلاح طلبان، مردمی که حد آگاهی آنها به آگاهی طبقاتی نرسیده بود، از میدان مبارزه عقب رانده شدند. بعد از سرکوب وحشیانه و شدید، حرکتهای رادیکال در شورشهای سال 1388 عمر زیادی نداشت و به خاموشی گروید.

پس از انتخاب کاندیدای ظاهراً اصلاح طلبِ میانه رو! در انتخابات اخیر، به علت فشارهای شدیدی که به دنبال تحریم و چپاول به مردم ایران وارد شده، کاسه ی شکیبایی مردم در تَحَمُل خود رایی رژیم ولایت فقیه، لبریز شد و مردم در خیابانها به بهانه ی این انتخاب به رقص و ابراز شعف پرداختند و شعارهایی رادیکال طرح کردند و این بار از همان ابتدا به ضربه زدن به کلیت نظام پرداختند. این تفاوت عمیقی است که بین شورشهای 1388 و حرکتهای اخیر، با وجود این که هر دو از یک جنس بودند، وجود داشت. آنچه باعث برخورد توده ی مردم با مرزهای اصلی ساختار حکومت در حرکتهای اخیر شد، نشانگر نا امیدی از بهبود اوضاع کشور توسط اصلاحات به دست عوامل رژیم است. اگر به طور واقع بینانه و به دور از داستان پردازی و روایتگری بنگریم، بخشی از مردم هنوز از اشخاص و تصورات و طرحهای اصلاحی به طور کامل رها نشده اند. رهایی از رهبری اشخاص و اسطوره سازی یکی از مهمترین نشانه های بلوغ آگاهی به سطح آگاهی انقلابی راستین در شرایط امروز است. اما تعداد شرکت کنندگان در انتخابات و طرح شعار ها پرتوی است از روزنه باز شده به سوی آگاهی انقلابی و آزادی.

 

روشن است که اصلاحات این بار هم شکست می خورد (بهتر است آن را شکست خورده بدانیم) و نمی تواند تغییری اساسی در حاکمیت و جامعه پدید آورد؛ اما به آگاهی انقلابی نمی توان رسید مگر به بهای یک رشته شکستها و در پی آن حذف جریانهای غیر اصلی، آموختن از این شکستها و رفع امیدواری از آنها.

به گفته ی مارکس شکست شورشها نه شکست انقلاب بلکه از پا در آمدن جریانهای فرعی ِ مرسومِ پیش انقلابی است که نتیجه ی شرایط اجتماعی معینی هستند که حدت آنها هنوز به حدی نرسیده که به آگاهی انقلابی تبدیل شوند. به گفته ی مارکس در مورد انقلاب فرانسه:"انقلاب با پیروزیهای غم انگیز-خنده دار فوری اش نیست که پیش رفته و راهی برای خود گشوده است؛ کاملا به عکس، با ایجاد یک ضد انقلاب انبوه،نیرومند، با پدید آوردن حریفی که باید با آن به مبارزه برخاست،حزبی که حزب شورش بود به یک حزب به راستی انقلابی تبدیل شده است.»

 

گرچه شورشهای 88 مهار شد، اما پیشروی به سوی تغییرات ریشه ای در شورشهای اخیر نشاندهنده ی قطع امید از اصلاحات است. همچنین آغاز این حرکتها بلافاصله بعد از حرکتهای اعتراضی در ترکیه و رادیکال بودن آن به ویژه در کردستان، ارتباط بسیار معناداری است که حرکت مردم ایران به سوی آزادی و آگاهی راستین را نشان می دهد.این حرکتها با وجود این که مایه شعف است، باید با هوشمندی هر چه بیشتر نسبت به دخالتهای خارجی و منفعت طلبیهای هسته ی نظام سرمایه داری همراه باشد.

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق