مهندسی کلنگی، انتخابات جینی

 

جعفر پویه

 

ترس از عاقبت روبرو شدن با چالش امنیتی باعث شد تا همه عوامل رژیم ولایت فقیه از چپ تا راست دست به دست هم بدهند و حماسه مورد نظر رهبر را بیافرینند، شاید که اندکی احتمال چیره شدن بر بحرانهای پیش رو را حفظ کنند.

علی خامنه ای که سرمست از حذف حریفان خود و غرق در رویای یکدست شدن رژیم به استقبال انتخابات می رفت، به یکباره زهوارش در رفت و همه رشته های بافته شده او پنبه شد. او مغرور و یکه تاز، سرمست از اینکه یکایک حریفان را وادار به عقب نشینی کرده، ناگهان خود را در بن بستی یافت که راه به هیچ جایی ندارد. این است که از روی ناچاری و با حالی زار مجبور شد تا بخشی از میدان تصاحب کرده را واگذار کند. اما موقعیت دیگر باندها نیز دست کمی از او نداشت. "اصلاح طلبان"ی که پشت سر خاتمی به صف شده بودند، شرایط رنگارنگی را برای شرکت در انتخابات گذاشته بودند. اینها ناتوان از پیشبرد برنامه خود، استراتژی عقب نشینی تا آخرین پله را پیش گرفتند و در نهایت با کله به دیوار پشت سر برخورد کردند. آنان نه تنها همه شرایط خود را پس گرفتند، بلکه به کاندیداتوری رفسنجانی "عالیجناب سرخ پوش" سابق راضی شدند. اما خامنه ای که خود را برای همه احتمالات آماده کرده بود، نه تنها به خواسته آنان گوش نداد، بلکه با رد صلاحیت رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام که مدعی بود با اجازه رهبر کاندید شده، آخرین تیر را نیز به شقیقه شان خالی کرد تا نشان دهد هیچ گونه شرطی را از جانب هیچ شریکی نمی پذیرد.

 

نامزدها، از پادو تا دلقک

خامنه ای پس از سرکوب حریفان و جارو کردن آنان از قدرت، به دست شورای نگهبان یک دوجین کاندیدای گوش به فرمان خود را تایید صلاحیت کرد تا در یک رقابت مسخره، سعید جلیلی، کارگزار و دست نشانده خود در شورای امنیت ملی که در این مدت ثابت کرده موجودی بی بو و خاصیت است را به منصب ریاست جمهوری برگمارد. در این چینش مضحک جینی، کاندیداهای ردیف شده او اینگونه به نمایش گذاشته می شدند که گویا از جناحها و دسته بندیهای مختلف هستند، اما در عمل پادوها و گوش به فرمان خود او بودند.

محسن رضایی که زینت المجالس چندین انتخابات شده، معلوم بود که این بار نیز پاداش گوش به فرمانی دفعه قبل را دریافت کرده و در لیست جا داده شده است. از همان آغاز کار معلوم بود که هیچ شانسی برای او وجود ندارد. ولایتی و حداد عادل از نزدیکان خود او و کفترهای پرقیچی بیت اش بودند. قالیباف ،شهردار منتخب او و حسن روحانی، نماینده سالهای سالش در شورای امنیت ملی بودند. محمد غرضی، باندباز و تفنگچی بازنشسته که سالها به اغما رفته بود، همچون ته کیسه ای بار دیگر بازیافت و به روی صحنه رانده شد. غرضی که خودش نیز باور نداشت که به ریاست جمهوری برگزیده شود، بارها این موضوع را به زبان آورده و می گفت که خودش هم نمی داند چرا شورای نگهبان تایید صلاحیت‌اش کرده است. اما او تا آخرین لحظه در رقابتها ماند و نشان داد که درس خود را برای خوش رقصی هنوز هم می تواند پس بدهد. او که به ژوکر این دوره از انتخابات تبدیل شده بود، موجب خنده و تفریح مردم گردید، هر چند خودش نیز از این نقش چندان ناراضی نبود و درنهایت با فاصله زیادی به آرای باطله باخت.

وجود او و امثال او نشان دادند که خامنه ای برای جور کردن جنس برای این نمایش مضحک تا چه حد سقوط کرده و از کاندیداهای حراف و اندکی سیاستمدار و باند باز به دلقکهایی همچون غرضی راضی شده است. این حضیض ذلت او را یاوه های پوچ و فریادهای عصبی غرضی کاملن عیان کرد.

خامنه ای با چنین چینشی که به ظاهر خیالش را راحت می کرد، همچنان بر حرف خود پای می فشرد و شمشیر از رو بسته با فریاد و عربده به تهدید می پرداخت. او رای به کاندیداهای دستچین شده خود را رای به نظام و ولایت خودش می دانست و خیالش راحت بود که با مهندسی انتخابات، رای کافی برای این نمایش تدارک خواهد کرد. با چنین پشتوانه ای بود که او با قلدری میدانداری می کرد.

 

تغییر صحنه

خامنه ای تا آخرین لحظات نشان می داد که در مقابل رقبا مقاومت می کند و همچنان بر حرف خود مانده است. اما پس از آخرین دور مناظره تلویزیونی به ناگهان با واقعیت سختی مواجه شد و گوشه چشم ولایتی، مشاور امور بین الملل او به روحانی و پچ پچ و در گوشی آن دو هنگام موضعگیری انتقادی جلیلی علیه سیاستهای اتمی روحانی و همدستی آنان علیه وی را دید. جلیلی، گماشته و مذاکره کننده ارشد هسته ای رژیم است که او را نزدیک ترین فرد به رهبر و کاندیدای مورد نظر او (با توجه به شرایطی که خامنه ای برای فرد اصلح بر می شمرد) قلمداد می کردند. حداد عادل و ولایتی حتی در ابتدای کار تا آستان کناره گیری به نفع جلیلی نیز پیش رفتند. اما در آخرین مناظره، ایستادگی تمام قد ولایتی در مقابل جلیلی از یک طرف و برخورد سیاسی حداد عادل که به نفع جلیلی نبود، به خامنه ای نشان داد که چنددستگی در بیت خود او نیز وجود دارد. برآمد اینان در مقابل جلیلی و برخورد منتقدانه با سیاستهای دیکته شده رهبر در مذاکرات اتمی، به یکباره موجی از تعجب را برانگیخت.

از سوی دیگر، نزدیکی قالیباف، شهردار منتخب او برای تهران به نیروهای سپاه و سرشاخ شدن اش با روحانی که به وضع فجیعی بازنده این میدان بود، زنگ خطر را برای خامنه ای به صدا در آورد. بازیگرانی که باید نمایش "انتخابات در کشور ولایت فقیه آزاد است" را اجرا می کردند، یک مرتبه چیز دیگری را نشان دادند و به مقام معظم حالی کردند که در زیر خاکستر، آتش گداخته ای در انتظار اوست. به این سیاهه باید اعمال عجیب و غریب بعضی از نهادهای به ظاهر گوش به فرمان او را نیز اضافه کرد. مجلس آخوندی که به قول یکی از نمایندگان آن به شعبه ای از بیت رهبری تبدیل شده، نمایندگانش با 160 امضا از ولایتی حمایت کردند، همینها نامه ای با 140 امضا نیز به حمایت از قالیباف منتشر کردند و حدود 160 امضا نیز برای حمایت از جلیلی جمع آوری شد. این در حالی است که تعداد نمایندگان مجلس 285 نفر است! حال اینکه چگونه می شود از مجلس 285 نفری 460 امضا در حمایت از کاندیداهای ریاست جمهوری بیرون آید، خود گواه بی پرنسیپی و امضا فله ای اینگونه نامه هاست، بدون اینکه پروای آبروریزی پس از آن را داشته باشند. علی لاریجانی که ریاست فراکسیون بزرگی از این موجودات را به عهده دارد، چنین مجلسی را قوه مقننه می داند و می خواست در مقابل احمدی نژاد ایستادگی کند.

 

نهادهای اسم و رسم دار معروف به "اصولگرا" به اغما رفتند و میداندار عده ای بودند که با تندروی و هتاکی ترس را در نهادهای نزدیک به رهبر نیز مستولی کرده بودند. جریان موسوم به "رهپویان" که در مقابل مصباح یزدی زانو می زنند، کاندیدای خود را با جلیلی تاخت زدند و مصباح را وادار کردند تا از این ادعا که زیر آسمان فرد بهتری از لنکرانی وجود ندارد، کوتاه آمده و به جای او جلیلی را در آسمانها نشان دهد. وحشت افکنی این موجودات علیه خامنه ای عمل کرد و نشان داد که تنها شانس ممکن، مهندسی و رای فله ای مثل دور قبل است و گرنه امام زاده ای که او ساخته، برای متولی اش هم معجزه ندارد، چه برسد به دیگران! به جز اینها، صداهای مختلفی که از اطراف به گوش می رسید، نشان می داد که رژیم همچون لحاف صد تکه، هر گوشه اش رنگی دارد و هرکس به شیوه ای به موضوعات و مشکلات آن می پردازد و به جستجوی مقصر مشغول است.

 

چرخش اوضاع

اینگونه 22 خرداد، دو روز مانده به هنگام رای گیری، ناگهان خامنه ای تغییر موضع داد. او که 14 خرداد گفته بود "رای به هر نامزدی در انتخابات، رای به جمهوری اسلامی است، رای اعتماد به نظام و ساز و کار انتخابات است" و فریاد دشمن دشمن اش گوشها را کر کرده بود؛ یکباره مخالفان رژیم و کسانی که آنها را بارها همدست و عوامل دشمن نامیده بود را به کمک طلبید و گفت: "ممکن است بعضی به دلیلی نخواهند از نظام اسلامی حمایت کنند، اما از کشورشان که می‌خواهند حمایت کنند" و از آنها درخواست کرد که آلوده مضحکه انتخابات شوند تا در مقابل دشمن به یاری او بیایند. وارد عمل شدن رفسنجانی و خاتمی هم نشان از اتفاقی داشت که به احتمال در پشت پرده وعده سست کردن قلاده ها را گرفته اند. اینها عارف را تشویق به کناره گیری کرده و یک صدا تلاش کردند تا حسن روحانی، نماینده "رهبر" در شورای امنیت ملی و رییس تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را به ریاست جمهوری برسانند. همه به سرعت دست به کار شدند و در عرض 48 ساعت همه ورقها برگشت و سعید جلیلی که خودش را برای ریاست جمهوری آماده می کرد، به پستو رانده شد. از این به بعد، همه نشانه های یک ائتلاف نانوشته و یا نوشته شده بین رهبر، رفسنجانی و خاتمی هویدا بود. رفتارها تغییر کرد و فشار پلیسی کاهش یافت. اجتماعات رنگی شدند و عوامل خارج و داخل رژیم، اصولگرا، اصلاح طلب، سبز و ... بنفش شدند و یکصدا بر بوق صندوق دمیدند.

 

قبل از اینکه موج حمایت از روحانی آغاز به کار کند، به گواه همه گزارشها، هیچ بو و سوی انتخاباتی در شهرها و مراکز استانها وجود نداشت، چه برسد به شهرهای کوچک و روستاها. هرچند برای نقشه علی خامنه ای یعنی گذر از چالش امنیتی انتخابات با حداقل هزینه، چنین شرایطی ایده‌آل بود، اما سوت کور بودن حوزه ها نمی توانست رای سازی و نمایش قدرت او برای به رخ کشیدن در مجامع بین المللی را فراهم کند. همچنین، هرچند او می توانست به سلامت از این گردنه عبور کند، بعد از آن باید برای برخورد با بحران بین المللی و مشکلات عدیده داخلی چه راهی را در پیش می گرفت؟ پچپچه ها و حرفهای درگوشی نشان می داد که اختلاف در بین باقیمانده های در قدرت بیش از آنی است که تصور می رفت و با چنین ریش نتوان رفت به تجریش! این بود که او در آخرین لحظات، دستمال اش را به داخل رینگ انداخت و بیرق سفید بالا برد. عقب نشینی او در این نمایش انتخاباتی هرچند تاکتیکی و موقت باشد، اما عواقبی دارد که او نخواهد توانست از زیر بار آن به آسانی شانه خالی کند.

 

عقب نشینی خامنه ای برابر با شکست اوست

مهندسی انتخابات در دوره های گذشته نشان داده که آرای بیرون آمده از صندوق هیچگونه ارزشی ندارد و به احتمال نزدیک به یقین دستکاری شده است. رژیم ولایت فقیه اثبات کرده  که در صورت لزوم هیچگونه اعتنایی به اتهاماتی همچون تقلب و رای سازی نمی کند و خودش به مهندسی انتخابات یا تقلب سازماندهی شده افتخار می کند. همچنین ولی فقیه نشان داده که در مورد قدرت مطلقه اش با کسی تعارف ندارد و در صورت لزوم با گسیل عوامل سازماندهی شده سرکوب خود، به هر اعتراضی از جانب هرکس که باشد، به شدیدترین شکل ممکن پاسخ خواهد داد.

او با بی حیثیت کردن رفسنجانی، وی را از ریاست مجلس خبرگان اخراج کرد و خلع ید از دانشگاه آزاد را به آن افزود، حتا به نماز جمعه نیز راهش نداد. خاتمی در همه این سالها از ترس اش حتا قاچاقی نفس کشید. او در برابر توهین و اتهامات رنگارنگ باند خامنه ای کوچکترین واکنشی از خود نشان نداد. همچنین بعد از اعتراض گسترده 88 همه نزدیکان رژیم و عناصری که سالها برای استقرار آن کار کرده بودند اما در باند خامنه ای نبودند را سرکوب کرد. برگزاری دادگاههای نمایشی دست جمعی، کشاندن آنان به تلویزیون و وادار کردنشان به خودزنی و بازداشتهای فله ای و زندانهای طولانی مدت، عملکرد او در مقابل دیگر جناحهای رژیم است. اینکه چند آخوند و آیت الله را از قم تا شیراز به ضرب چوب و چماق خانه نشین کرد، حکایت دیگری است از این مجموعه یکه تازیها. حال با همه این عربده جوییها و میدانداریها، چه شد که یکباره او عقب می نشیند و ائتلافی نامریی با رفسنجانی و خاتمی و دیگر باندهای مغضوب را می پذیرد؟

 

اینکه او در مهندسی انتخابات و رای سازی ناتوان بود، بسیار دور از واقعیت است. خامنه ای در گذشته نشان داده که در این کار ید طولایی دارد. حضور جمعیت در انتخابات و استقبال گسترده آرزوی او بود نه محدود کننده اش. یکصدا شدن جریانهای دیگر و وارد شدن به موضوع انتخابات کمک زیادی به عمر ولایت او کرده است. شل شدن بگیر و ببندهای آن روزها و بعد از انتخابات، جشن و پایکوبی در خیابانها حتا تا آنجا که بعضی از زنان کشف حجاب کرده و چادر و روسری از سر برداشتند بدون اینکه مورد اذیت و آزار سرکوبگرانی که تا روز قبل تسمه از گرده مردم می کشیدند قرار گیرند، همه اینها یعنی عقب نشینی، اما به چه دلیل؟ چه چیز باعث این کار شد؟ حسن روحانی، رفسنجانی، خاتمی، باندهای دومی خردادی یا سبزهای متوهم و بازگشته به دامان قاتل دیروزشان؟

 

با قاطعیت می توان گفت هیچکدام. بدون اجازه رهبر و ولی فقیه رژیم چنین چیزی ممکن نیست. اگر ادعا کنیم که او در انتخابات بازنده شده باید گفته شود که مهار از دست او خارج شده که اینگونه نیست. پس بدون ادعای وجود کاسه ای در زیر نیم کاسه، باید گفت که علی خامنه ای رهبر و ولی فقیه رژیم در سیاست یکدست سازی قدرت و ادعای برقراری خلافت اسلامی فعلن اگر نه تمام عیار شکست خورده باشد، بلکه ناتوان از پیشبرد برنامه های خود وادار به عقب نشینی شده است. این عقب نشینی هر چقدر که اندک باشد، برای حاکم مستبد به معنی شکستی وحشتناک است.

احمدی نژاد، گماشته ای که برگماردن او در مسند ریاست جمهوری به قیمت خونین کردن خیابانهای شهرهای کشور و قتل بسیاری از جوانان مردم ایران انجامید، کار را به جایی رساند که اکنون او قرار دارد. این سیاست تند روی و یکجانبه گرایی به شکست انجامیده و سیاستهای بین المللی او کاملن به بن بست رسیده است. حتا ولایتی، مشاور بین المللی او نیز این موضوع را بیان می کند. در منطقه، سیاستهای او با اینکه بار مالی بسیار زیاد به همراه داشته، نه تنها رو به جلو نیست، بلکه موجی از تنفر را علیه رژیم برانگیخته است. در میدانهای بین المللی یکی پس از دیگری شکست خورده و قطعنامه هایی که "کاغذپاره" های بی ارزش خوانده می شد، اکنون کارکرد خود را نشان می دهد. وضعیت اقتصادی به جایی رسیده که رژیم قادر به گذران امور خود نیز نیست. تحریم گریبانش را گرفته و نفس اش را به شماره انداخته است. آن کس و کسانی که تحریمها را علیه مردم ایران برآورد می کردند، الان سوار بر برآمد کارکرد آن علیه اش شعار می دهند تا در گرد و خاک به پا شده، چیزی را پنهان کنند. اگر فضایی باز شده و اندکی ولی فقیه مستبد و سرکوبگر را به عقب رانده، همین تحریمها باعث شده اند. فشار بر مردم باعث گردیده است تا علی خامنه ای در وحشت از موج انزجار مردمی که می رود تا برای احقاق خود برپای خیزند و بساط این بی شرمی را بر سر او خراب کنند، به دامن رفسنجانی و خاتمی پناه ببرد و حسن روحانی را به عنوان رییس جمهور بپذیرد؛ شاید که در یک زد و بند بین المللی بتواند برای رژیم خود عمری دست و پا کند.

 

برنامه هسته ای رژیم تا کنون ثروت عظیمی از مردم ایران را به باد داده است. همین برنامه و سیاستهای خامنه ای وضعیت معیشت مردم را به اینجا کشانده است. کل رژیم از یک طرف و علی خامنه ای به خصوص، خسارات بسیاری با این برنامه به کشور وارد کرده اند. آنها نمی توانند به راحتی و پس از این خسارات از برنامه ساخت بمب اتم که برای بیمه کردن رژیم آنرا پیش گرفته اند، دست بردارند. جهان امروز نیز می داند که هرگونه قول و قرار عوامل رژیم بر پایه توافق دوجانبه سست بنیاد است و هر آن ممکن است زیر آن بزند. بنابراین زمینه سیاست کنونی، همانی نیست که سالها قبل حسن روحانی می توانست با جک استراو انگلیسی، دو ویل پَن فرانسوی و فیشر آلمانی گفتگو کند. نزدیکان دیروز روحانی اکنون یا با رژیم در قطع رابطه اند یا رابطه آنان در بدترین حالت قرار داد. در منطقه وضعیت بدتر از آنی است که روحانی یا رفسنجانی بتوانند به راحتی آنرا بهسازی یا بازسازی کنند. کشورهای منطقه تا کنون خسارت زیادی به دلیل سیاستهای رژیم پرداخته اند. آنان اکنون کار را به اینجا رسانده اند و خوب می دانند نباید بگذارند مار زخمی به این راحتی از چنگ شان بگریزد. آمریکا و کشورهای 1+5 قدم به قدم و آهسته آمده اند تا به اینجایی رسیده اند که اکنون قرار دارند. اگر رفسنجانی یا روحانی تصور می کنند که می توانند با نشان دادن در باغ سبز کاری از پیش ببرند، فکر بیهوده ای می کنند.

علی خامنه ای بیهوده روی رقبای دیروزش که هرآنچه می توانست بر سر آنان آورده، حساب باز می کند. جهان شاهد به بن بست رسیدن رژیم و عقب نشینی اجباری علی خامنه ای است، آنها بخشی از وادارکنندگان او به این عقب نشینی هستند. حال این گوی و این میدان! علی خامنه ای فکر می کند با رها کردن بندهای محدودیت، ثمره مهندسی واقعی انتخابات را در جای دیگر به دست می آورد، زهی خیال باطل! او در این کار راه به جایی نخواهد برد و کاری اساسی توسط باندهای رقیب به پیش نخواهد رفت. به همین دلیل، گلوله شلیک شده از دهانه صندوق رای خرداد 92 به سوی گیجگاه خود او کمانه خواهد کرد. او باید خود را آماده پس دادن حساب به باندهای رقیب کند. آنها او را وادار به عقب نشینی کرده اند. توصیه های خارج نشینها و برحذر داشتن از اینکه از او توقع آزادی زیاد نداشته باشید، یا نگذارید دوباره فضا بسته شود، دقیقن کمک به خامنه ای برای فرار از بازخواست است. او اکنون باید بداند که پاسخ شراب خوردنهای بی حساب، مخمور میان مستان نشستن است.

عقب نشینی خامنه ای در انتخابات 92 از ترس فروپاشی رژیم است. باید این وضعیت را به وضعیت انقلابی فرا رویاند و علی خامنه ای و باندهای رژیم را با یکدیگر به زباله تاریخ سپرد تا هم خیال مردم ایران راحت شود هم خیال مردم منطقه و جهان.

 بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق