کابوس گذر از چالش امنیتی

 

جعفر پویه

 

هنوز صدای وحشت زده خامنه ای که گفت "انتخابات همیشه در کشور ما یک حادثه‌ چالش ‌برانگیز است"، در فضای سیاسی رژیم جمهوری اسلامی طنین انداز است. هرچند او به منبرداران و ایادی خودش هشدار داد که "مراقب باشید این چالش به امنیت کشور صدمه نزند"، اما این چالش صدمه خود را زده و ته مانده مشروعیت آن را نیز به باد داده است. اکنون خامنه ای بیش از همیشه نگران این چالش امنیتی است. پراکندگی و چند دستگی در داخل رژیم هیچ وقت به اندازه کنونی نبوده است. رژیم همچون لشکری شکست خورده، عناصرش به هر طرف پراکنده شده اند، در فضای یاس و نومیدی حاکم، هر چند نفر از آنها برای خود دار و دسته ای تشکیل داده و عزم را جزم کرده اند تا از نمد این شرایط کلاهی برای خود دست و پا کنند.

 

ظرفی که در آن انتخابات برگزار می شود

بحران بین المللی که حاصل سیاست بی دنده و ترمز اتمی خامنه ای است، گلوی اقتصاد رژیم را آنچنان می فشارد که نفس اش به شماره افتاده است. از نظر سیاسی هیچ زمانی به اندازه اکنون، رژیم در منطقه و عرصه بین المللی منزوی نبوده است. حاصل همه بریز و بپاشهای مالی به گِل نشسته و آنانی که با پول حاصل از فروش نفت هورا کِش رژیم بودند، به راه خود رفته اند. بعضی نیز بعد از تغییر توازن در منطقه با بهار عربی، به سوی کفه سنگین تر میل کرده و از رژیم ولایت فقیه روی گردانده اند. سیاستهای تروریستی و دخالتهای ماجراجویانه تیغ اش آنچنان کند است که دیگر کسی به آن دلخوش نیست. دخالت و آدم کشی در سوریه وضع را به گونه ای کرده که ام القرا مسلمانان مانده و سید علی و دار و دسته ای که در کار خود نیز درمانده اند.

به جز اینها، وضعیت اقتصاد داخلی آنچنان آشفته است که نظریه پردازان مدعی و پر هیاهوی رژیم نیز آرد به دهن گرفته و سکوت پیشه کرده اند. این بحران ساختاری ناشی از سیاستهای غلط و به غایت ضد انسانی دیکته شده بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، کشور را در وضعیتی قرار داده که امکان برون رفت از آن به آسانی متصور نیست. طرح قطع سوبسید کالاهای اساسی، زندگی را برای اکثریت مردم ایران غیر قابل تحمل کرده است. بیکاری ای که روز به روز گسترش می یابد به کنار، همانهایی که شغل و یا کاری دارند، دستمزدشان کفاف چند روز اول ماه را نمی دهد.

به زیر خط فلاکت رفتن اکثریت مردم حاصل سیاست اقتصادی رهبر و دخالت او در امور جاری است و اکنون که انتخابات ریاست جمهوری در پیش است، ترس و نگرانی خامنه ای از مردمی که مترصد هر فرصتی هستند تا صدای اعتراض خود را به وضعیت غیر قابل تحمل بلند کنند، بیش از همیشه است. اکنون چالش امنیتی شدن انتخابات به خوبی با پژواکی بلند صدا می کند و نگرانی نهادهای امنیتی و شبه نظامی را معنا می بخشد. برای رویارویی با این چالش امنیتی خامنه ای چه می تواند بکند و چه تمهیداتی اندیشیده است، سووالی است که این روزها بیش از همیشه شنیده می شود و پاسخی که کمتر کسی با قاطعیت می تواند به سراغ آن رود.

 

حذف پلکانی سنتیها

تاثیر بحران اقتصادی و سیاسی در داخل کشور بر مردم اظهر من الشمس است. این بحران باعث می شود که مردم فشار را بر دستگاه حاکمیت افزایش دهند و حاصل این فشار چیزی نیست جز چند شقه شدن رژیم و بالا گرفتن اختلافات در راس نظام.

منهای شکاف نهادینه شده ای که بین نهادهای انتخابی با نهاد انتصابی ولی فقیه وجود دارد -که خامنه ای آنرا چالش برانگیز و امنیتی می نامد-، در بین باندهای سازنده رژیم نیز این اختلافات اکنون در بالاترین حد خود قرار دارد. سیاست خامنه ای برای پرهیز از این چند صدایی، یکدست کردن رژیم است. او با مهندسی انتخابات و سازماندهی ارگانهایی همچون اتاق تجمیع آرا تلاش می کند تا آنجا که می تواند این چالش امنیتی را مهار و یا به قول خود مهندسی کند، اما بازهم با همه تمهیدات، عنصری همچون احمدی نژاد که همه امید خامنه ای به او بود نیز سر به یاغیگری و نافرمانی بر می دارد و این چالش را پر رنگ تر به چشم می کشد. سیاست هشت سال گذشته با همدستی احمدی نژاد و خامنه ای توانست دوم خردادیها یا همان خط امامیهای سابق را از حاکمیت جارو کند. بعد از آن با اخراج رفسنجانی از قدرت، بخشی دیگر از صاحبان قدرت کنار زده شدند، اما اکنون که برای تعویض پادوی خود نیاز به یک شبه انتخابات مهندسی شده دارد، با کوهی از صداهای گوناگون از داخل رژیم و اطرافیانش روبروست.

 

در بین کسانیکه خود را برنده انتخابات یا به دست آورنده بخش انتخابی قدرت می دانند، درگیری و کشاکش به شدت در جریان است. آنها انتخابات دور گذشته و برخورد با موسوی و کروبی یا به زبان دیگر خط امامیهای سابق و بوروکراتها و تکنوکراتها، سرمایه داران نوکیسه همراه با همدستان سنتی شان را دیده و سرکوب و لگد مال شدن آنهایی که خود مدعی نجات رژیم و گذر آن از گردنه صعب کنونی هستند را شاهد بوده اند، اکنون دیگر هرچند به ظاهر با لغاتی همچون "فتنه" بازی می کنند، اما همین سرنوشت را برای خود نیز ممکن می دانند. به همین دلیل آنها نه تنها حاضر به واگذار کردن میدان نیستند، بلکه به فکر چاره اند که چگونه باید از این وضعیت عبور کرد.

در انتخابات گذشته مجلس، پادرمیانی کسانی همچون عسگر اولادی و پس از او، مهدوی کنی و سازماندهی و رفت آمدهای فراوان برای سر و سامان دادن به آنچه خودشان "وحدت اصولگرایان" می نامند به جایی نرسید. "جبهه متحد اصولگرایی" شکل درست و حسابی به خود نگرفت و حتی حمایت جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه که به آنها "جامعتین" می گویند نیز راه به جایی نبرد. همینها در انتخابات سال 84 با کاندیداتوری علی لاریجانی وارد کارزار شدند و با به دست آوردن کمترین آرا شکست سختی خوردند. در اصل این بخش از قدرت رژیم همان سال در عمل از قدرت جارو شدند؛ اما چون بی حیایی ذاتی این جماعت است، از رو نرفتند و در دور بعد بخشی از آنها با گرد آمدن حول احمدی نژاد و اظهار سرسپردگی به خامنه ای سعی کردند تا خود را بخشی از دار و دسته او نشان دهند.

آنها که به خوبی جارو شدن خود از قدرت را دریافته اند، با سازمان دادن اعتصاب بازار (طلا فروشان، آهن فروشان) و سپس حمایت از تظاهرات علیه گرانی ارز و بی سر و سامانی بازار، نارضایتی خود را نشان دادند، هرچند از جانب مردم مورد اقبال قرار نگرفتند و از کنش آنان حمایت عملی صورت نگرفت و به همین دلیل نتوانستند به حداقلی از خواسته های خود جامه عمل بپوشانند.

شرکای سنتی قدرت در مورد آنچه دار و دسته خامنه ای "فتنه" و سران آن می نامند هم حساب شده گام بر می دارند و تا کنون چندین بار از زبان عسگر اولادی و امثال او در این مورد موضعگیری کرده اند. به زبان دیگر، اگر جارو شدن دوم خردادیها و خط امامیها از قدرت بسیار چشمگیر بود، اما حذف آنچه خود رژیم آنها را "اصولگرا" می نامد و به زبان دیگر، راست سنتی و بازاریها و بخش اعظمی از آخوندهای کله گنده و آیت الله های حوزه، بی سر و صدا انجام گرفت. به همین دلیل خامنه ای کسانی را تحت نام اصولگرایی و یا دار ودسته حوزه علمیه قم سازمان داده که به خودش نزدیک تر هستند و آنان را به جای اصل غالب می کند. اما صدای اعتراض بلند آنهایی که سهم خود از قدرت را می خواهند و حاضر به حذف نیستند، همچنان بلند است. اینان بخشی از کسانی هستند که انتخابات پیش روی خامنه ای را تبدیل به چالش امنیتی می کنند.

 

انشعاب اجباری، گروهبندی تازه

هرچند احمدی نژاد توانست در سال 84 در مقابل رفسنجانی به پیروزی برسد، اما در دور بعدی در مقابل میرحسین موسوی از همان اول کار مشخص بود که بازی را باخته است، زیرا او در دور قبل سوار بر موج نفرت مردم از رفسنجانی بود، اما این بار او پادوی خامنه ای بودن خود را به اثبات رسانیده بود و باید اکنون در مقابل موج نفرت مردم از خامنه ای تاب تحمل می داشت. این موج نفرت نه تنها احمدی نژاد را با خود برد، بلکه می رفت تا بساط شیادی علی خامنه ای را نیز بروبد. به همین دلیل خامنه ای قبل از اعلام رسمی پیروزی احمدی نژاد به او تبریک گفت و در عمل همه را در مقابل عمل انجام شده قرار داد. سخنرانی او در نماز جمعه علیه رفسنجانی و حمایت از احمدی نژاد و گفتن اینکه "نظر او به نظر من نزدیک تر است"، جای هرگونه شک و شبهه را بر طرف کرد.

سرکوب معترضان که کامل شد، احمدی نژاد نیز سر به شورش برداشت و شروع به یاغیگری کرد. او درمقابل رهبر در دولت که چندین وزارتخانه را سهم خود می داند، ایستادگی کرد و روز به روز این آشفته بازار داخل رژیم را بیشتر دامن زد. در مقابل، آنهایی که خود را "رویش سوم تیر" می نامیدند و مدعی ساماندهی جبهه اصولگرایی واقعی بودند، بعد از چموشیهای احمدی نژاد و خانه نشینی او در دهن کجی به رهبر، تلاش به بازسازی خود کردند و نام "جبهه پایداری" بر خود گذاشتند. آخوند خوشبخت، از اذناب خامنه ای که قبل از آن فتوای ترور صادر می کرد، رهبر معنوی این دار و دسته بود. اما او خیلی زود مرد و این جبهه بلاتکلیف شد.

در بین جبهه پایداریها، اخراجیهای دولت احمدی نژاد از همه پر رنگ تر بودند و تعدادی که سابقه امنیتی و جنجال سازیهای داخل مجلس را نیز یدک می کشیدند، داعیه رهبری داشته و دارند. اینان گفتمان احمدی نژاد بدون مشایی را پیش گرفتند، اما خیلی زود طشت شان از بام به زیر افتاد و خالی بودن چنته خود را ثابت کردند. رو نشان ندادن آخوندهای حوزه به آنان مجبورشان کرد بعد از مرگ آخوند خوشبخت، دور آخوند مصباح یزدی گرد آیند تا کمبود رهبر معنوی خود را جبران کرده باشند. تا اینجا تیر خامنه ای برای سر و سامان دادن به یک جبهه اصولگرایی به سنگ می خورد و ناموفق می شود.

حذف جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم همراه با جریانات همسویی همچون موتلفه و ... اینگونه شکل عملی به خود گرفت. اما موضعگیری بسیاری از آخوندهای معروف در مقابل عملکرد دار و دسته جبهه پایداری به خوبی نشان دهنده اختلاف این مدعیان قدرت با بزرگان قوم خود است.

سُنبه این دار و دسته تازه شکل گرفته به دستور خامنه ای آنقدر قوی است که سخنرانی علی لاریجانی در قم را بهم زده و او را با کتک از صحن قم اخراج کردند. در حالی که مجلس آخوندها یک کمیسیون تحقیق در مورد این اتفاق تشکیل داد و مدتها از پایان کار آن می گذرد، اما از انتشار گزارش کارشان خبری نیست. اینکه چه چیزی مانع انتشار گزارش مجلس از آن رویداد می شود و موضوع از چه قرار است را می شود با حدس و گمان و کنار هم چیدن پازل چند تکه کشاکش حذف داخل رژیم دریافت. عدم کاندیداتوری علی لاریجانی در انتخابات پیش رو نیز از همین زاویه قابل دیدن است.

 

تصفیه و تلاشی باقیمانده ها

اکنون در دور جدید بحران امنیتی رژیم در انتخابات ریاست جمهوری، کار از همیشه بر خامنه ای برای مهندسی آن سخت تر شده است. روز 21 اردیبهشت پس از یک دوره بازی با افکار عمومی و تعارف با رهبر و جریان سازی، رفسنجانی وارد گود شد و ثبت نام کرد. همزمان با رفسنجانی، مشایی کاندید مغضوب رهبر و یار گرمابه و گلستان احمدی نژاد نیز به همراه او به وزارت کشور رفت، این درحالی بود که سعید جلیلی نیز همپای آنان برای ثبت نام آمده بود. اما در غوغای به وجود آمده در وزارت کشور، سعید جلیلی در سایه رفسنجانی و مشایی گم و ناپیدا شد. همین جا زنگ خطر ناچیز بودن جلیلی در برابر دو گزینه دیگر برای خامنه ای به صدا در آمد. جلیلی را بسیاری کاندید بیت رهبر می دانند. با وارد شدن او و رفسنجانی، جبهه چند پاره اطراف رهبر که خواب ریاست جمهوری می دیدند، متلاشی و از آنچه که بود، بهم ریخته تر شد.

قالیباف، ولایتی و حداد عادل مدتها بود که یک شرکت سهامی تحت نام "ائتلاف پیشرفت" یا 2+1 تشکیل داده و مدعی بودند که یک نفر از آنان کاندید نهایی ریاست جمهوری و دو نفر دیگر شریک دولت او هستند. با ثبت نام سعید جلیلی، ابتدا حداد عادل او را کاندید اصلح دانست و احتمال انصراف به نفع او را به میان آورد و سپس ولایتی نیز همین کار را تکرار کرد. قالیباف که از این حرکت همپالکیهای خود برآشفته شده بود، پایان کار "ائتلاف پیشرفت" را اعلام و ارتباط خود با دو نفر دیگر را قطع کرده و با صدای بلند گفت به نفع هیچ کسی کنار نخواهد رفت. حداد عادل و ولایتی که انتظار چنین واکنشی را نداشتند، بلافاصله حرف خود را پس گرفتند اما کار از کار گذشته بود. این موضوع نشان داد که کاندیداهایی از جنس حداد عادل و ولایتی تا چه اندازه متکی به خود هستند. اینان به محض ورود جلیلی و شک گزینه بودن او توسط رهبر، کنار کشیده و آمادگی خود را برای انصراف به نفع وی اعلام کردند. حال اگر خامنه ای به آنها پیغام یا پسغامی می داد و یا اشاره ای می کرد، چه می کردند!

 

پس از این اتفاق، ائتلاف حداکثری اصولگرایی که به ائتلاف 3+2 نیز معروف است نیز از هم پاشید. هرچند این ائتلاف نیز همچون ارکستر ناکوکی که هر کس سازی برای خودش می نوازد، از پیش نیز بی سرانجام بود. خروجی این جمع نا هماهنگ تشکیل شده از بخشی از جامعه روحانیت، جامعه اسلامی مهندسان و نماینده ای از موتلفه و منوچهر متکی "مستقل"، آخوند ابوترابی فرد، نایب رییس مجلس آخوندی شد. پس از اعلام نام ابوترابی فرد که بعضیها آنرا به اشاره مهدوی کنی می دانند، منوچهر متکی مثل قالیباف سر و صدایش بلند شد، زیرا او خود را مستحق چنین موقعیتی می دانست. متکی می گفت در همه نظر سنجیها نفر اول بوده و دیگران بر خلاف توافق عمل کرده اند. به همین دلیل او اقدام به ثبت نام کرده و از تصمیم جمع پیروی نکرد. همچنین دبیر کمیته اطلاع رسانی ستاد باهنر در این مورد گفت: "آنچه اعلام شده خارج از فرآیند دموکراتیک، توافقات از پیش تعیین شده و در تعارض با نظرسنجیهای موجود است."

بعد تر ابوترابی فرد هم انصراف داد تا اینگونه فاتحه "جبهه بزرگ اصولگرایی" نیز خوانده شود. نامه تعدادی از نمایندگان مجلس به او برای انصراف پوشش مناسبی بود تا رد صلاحیت خود را مخفی کند؛ زیرا از قرار معلوم به ابوترابی فرد عدم صلاحیت اش اعلام شده بود و او برای جلوگیری از آبرو ریزی دست به اقدام پیش دستانه زد. منوچهر متکی نیز صلاحیت اش از جانب شورای نگهبان رد و از دور اخراج شد. به ظاهر اینان نمی خواهند بپذیرند که جارو شدن از قدرت چه معنایی دارد.

کسانیکه تحت نام اصولگرایی خود را تعریف می کنند و به ظاهر جناح راست رژیم را سازمان می دهند، جریاناتی همچون جامعتین که تا کنون شیخوخیت این بخش را به عهده داشت و موتلفه که سالهاست بخشی از دولت سایه بوده، اکنون بر سر دو راهی گیر کرده اند. اینها می دانند که مدتهاست که در عمل توسط خامنه ای از قدرت حذف شده اند. حال باید تصمیم گیری کنند و از بین دو گزینه اطاعت از ولی فقیه و فصل الخطاب دانستن او و کشف نظرش که به چه کسی نزدیک تر است بپردازند و یا در صدد چاره جویی برای حذف خود از قدرت برآیند. پر بدیهی است که این تصمیم از هم اکنون یک سر آن خامنه ای و ولایت اوست. کناره گیری جامعتین و عدم موضعگیری و دخالت در پروسه انتخابات نشان می دهد که اینان مترصد یک فرصت هستند. همزمان با کاندیداتوری رفسنجانی، از داخل موتلفه کسانی از او حمایت کردند. هرچند تشکیلات موتلفه می گوید در انتظار نظر جامعتین است تا از آن پیروی کند، اما سکوت جامعتین و آیت الله های قم که با لاریجانی به اغما رفته اند، در حال حاضر خود معمایی شده است که نیازمند سیاست سازی دستگاه رهبری رژیم جمهوری اسلامی است.

 

علاج واقعه قبل از وقوع

اما حضور رفسنجانی در این انتخابات و ثبت نام او معمایی چند وجهی برای دستگاه ولایت علی خامنه ای ساخته است. بدیهی است که بخش زیادی از سنتیها و آنهایی که خود را حذف شده از قدرت می بینند، از آنچه "جبهه اصولگرایی" نامیده می شود، کنده و مستقل و یا سازمان یافته از او حمایت کنند. در بین اینان کسانی که برای نزدیکی به رهبر از رفسنجانی بد گفته اند، وضعیتی بدتر از همه دارند. آنها از یکسو رفسنجانی را منجی خود می یابند و از سوی دیگر سابقه بد زبانی خود را یدک می کشند؛ اوضاعی که تنها در رژیم جمهوری اسلامی می توان با آن روبرو شد. در چنین حالتی حداقل گمانه این است که پیرامونیهای رهبر و ولی فقیه رژیم بیش از همیشه در تنش و تشتت بسر می برند.

از سوی دیگر، بازگشت رفسنجانی، خامنه ای را با مشکلی اساسی روبرو خواهد کرد. "بی بصیرت" سابق و کسی که با نقشه حساب شده خامنه ای و پادویی احمدی نژاد از قدرت حذف شده، اگر به قدرت باز گردد، این به معنی بی بصیرتی رهبر و نا اهل بودن خود او در شناخت سره از ناسره است. به غیر از آن، پروژه یکدست سازی او کاملن به گل می نشیند. همچنین با رفسنجانی نه تنها خط امامی و دوم خردادیها، بلکه بخش سنتی ای که بدون سر وصدا حذف شده بود نیز به صحنه قدرت باز می گردد. این یعنی کابوسی عظیم برای خامنه ای است که به طور کامل صدارت و ولایت او را به زیر سووال می کشد.

از سوی دیگر اگر خامنه ای، رفسنجانی را با رای سازی و مهندسی انتخابات حذف کند، جلیلی، گزینه رهبر، کسی نیست که بتواند در چنین رقابتی موقعیتی یک حریف را یدک بکشد. بنابراین می ماند تنها مشایی که حداقل در تبلیغاتی از چنین موقعیتی برخوردار است. این یعنی بر خلاف همه تبلیغات تا کنونی، خامنه ای به رییس جمهور شدن مشایی از ترس رفسنجانی رضایت دهد و به قول معروف، از ترس گرگ به سگ پناه ببرد. در چنین حالتی او باید همه خسارتهایی که احمدی نژاد به اقتصاد و سیاست کشور وارد کرده را بپذیرد و مسوولیت آن را بدوش کشد. آنوقت است که همه آنانی که تا کنون علیه مشایی شعار می دادند و او را راس انحراف می دانستند و مقصر چموشیهای احمدی نژاد معرفی می کردند، باید فکری به حال خود بکنند. از طرف دیگر ادامه ریاست جمهوری به شیوه احمدی نژاد مشکلی اساسی برای خامنه ای به وجود خواهد آورد. منهای اسلام ایرانی و تیوری پایان اسلام گرایی مشایی، ناسازگاری این دار و دسته با خامنه ای و عدم اطاعت از او برای سیاستهای خلق الساعه خود، داخل رژیم را با تشتتی بزرگ روبرو خواهد کرد که امکان هر اتفاقی در آن ممکن خواهد بود.

 

پس باید علاج واقعه را قبل از وقوع کرد. رد صلاحیت رفسنجانی و مشایی با همه مشکلاتی که دارد، کم هزینه تر از ورود آنان به پروسه انتخابات است. زیرا در آن صورت بار دیگر دستگاه کنترل خامنه ای مجبور به مهندسی یا رای سازی و بیرون کشیدن فرد مورد نظر خود است. در چنین حالتی بار دیگر همچون سال 88، اعتراض به اینگونه بازی با صندوق رای و رییس جمهور سازی می تواند بحرانی غیرقابل کنترل را دامن زند. هر گونه که رهبر و ایادی او حساب و کتاب کنند، حذف دو رقیب دردسر ساز به دست شورای نگهبان کم هزینه تر از کشاکش بعدی آن است. این است که می شود گفت این بار منجی خامنه ای، شورای نگهبان و جنتی هستند که بار مسوولیت حذف کاندیداها را به دوش می کشند. اما کیست که نداند این خامنه ای است که با اهرم شورای نگهبان رقبای خود را حذف و مهندسی انتخابات را پیشاپیش آغاز کرده است.

حضور فردی ناشناخته و تازه از راه رسیده ای همچون جلیلی و عقب نشینی یکی پس از دیگری افرادی که تبعیت از بیت رهبری را سرلوحه خود کرده اند از انتخابات و کناره گیری آنان به نفع او، بازی ای از نوع احمدی نژاد در سال 84 را در نظر مجسم می کند؛ احمدی نژادی که بی عقبه بود و خامنه ای فکر می کرد همان طور که بالا کشانده شده، به زیر خواهد آمد اما اینگونه نشد. اکنون جلیلی هم فردی تازه کار، بدون عقبه و غیر وابسته به جناحهای رژیم است. او همچون احمدی نژاد پشتوانه خانوادگی که وابسته به آخوندهای گردن کلفت باشد، ندارد. بیرون کشیدن او از صندوق رای با مهندسی دستگاه خامنه ای شدنی به نظر می رسد، اما بحرانی که پس از این اتفاق پیش خواهد آمد و نافرمانیهایی که دار و دسته رانده شده از قدرت ممکن است صورت دهند را چگونه جمع خواهند کرد؟

سووال مهم تر این است، زیرا بلافاصله بعد از انتخابات مهندسی شده و ریاست جمهوری جلیلی، تازه کشاکش شروع خواهد شد. از آن به بعد یا باید خامنه ای هر روز حکم حکومتی صادر کند و دیگران را وادار به سکوت نماید، یا حکومتی نظامی و حاکمیت تمام عیار امنیتیها را گردن گذارد. در چنین صورتی نیز خروج مهار قدرت از دست او توسط نظامیهای تازه به آلاف الوف رسیده و نوکیسه بعدی و دستجات مافیایی امنیتیها، احتمالی بزرگ است. منهای آن، باندهای ناراضی رژیم نیز آتش بیار چنین معرکه ای خواهند بود، زیرا آنها از مدتها پیش نشان داده اند که دیگی که برای آنها نمی جوشد، پروای چپه کردنش را نیز نخواهند داشت. اگر در انتخابات گذشته پس از یک دوره تظاهرات و کشاکش خیابانی نیروهای سرکوبگر موفق از میدان بدر آمدند. اما اینبار بحران از جنس دیگری رو خواهد نمود؛ جنسی که برای مهار آن خامنه ای و دار و دسته اش باید تمهیدات جدیدی اندیشیده باشند، وگرنه حفظ قدرت لرزان همراه با بحران کار بسیار مشکلی است.

می ماند حل و فصل مشکلات کشور که با به قدرت رسیدن و یا رساندن باندهای تند رو نه تنها امیدی به آن نیست، بلکه اوضاع بدتری را در چشم انداز متصور می کند. اینکه رژیم چگونه می تواند از زیر بحران بین المللی و منطقه ای سالم بیرون آید و پاسخ مردمی که برای لقمه ای نان سر به شورش برخواهند داشت را چگونه خواهد داد، از موضوعاتی است که از هم اکنون باید به عنوان سووالهایی مهم مطرح شده باشد.

 

در پایان

یک سر و هزار سودای خامنه ای و بحران داخلی قدرت با انتخاباتی که بیش از همیشه بحران امنیتی است، کابوسی می سازد که برون رفتن از آن به آسانی ممکن نخواهد بود. آیا همچون 4 سال گذشته بار دیگر خامنه ای مجبور خواهد شد به ضرب گلوله و چماق انتخابات رژیم را به کرسی بنشاند یا اینکه در زیر موج بحران آن خود و رژیم را به گور خواهد سپرد؟ آنچه در چشم انداز پیداست، بحرانی است عظیم که نفسها را در سینه حبس کرده است.

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق