سرمقاله ....

 

ارواحی که هوگو چاوز فراخواند

 

منصور امان

 

آقای چاوز زمانی که زنده بود، برای حاکمان ایران یک کارکرد تبلیغاتی مُفید داشت. چنین می نماید که مرگ او نیز تغییری در این جایگاه نداده باشد. آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر منصب ریاست جمهوری، درگُذشت این رهبر ونزوئلایی را به دستاویزی برای تسویه حساب با رُقبای سیاسی اش تبدیل کرد و پیام تسلیت به مُناسبت مرگ وی را به ادعانامه ایدیولوژیک علیه هماوردانش تغییر کاربری داد.

این اما پایان وهن هوگو رافایل چاوز نبود، زیرا رقیبان آقای احمدی نژاد نیز به همان خوبی بلد بودند از جنازه مُتحد سیاسی شان صابون بگیرند. آنها سوگواری مادر آقای چاوز نزد آقای احمدی نژاد را به یک رُسوایی جنسی تبدیل کردند و رسانه های خود را با عکسی از وی در "آغوش" رقیب شان مملو ساختند.

 

آنچه که عوض دارد...

اگر چه مُمکن است دوستان و هواداران آقای چاوز از رفتار چندش آوری که حاکمان ایران در مورد او پیشه کرده اند آزرده شده باشد، اما به نظر می رسد که آنها ابتدا باید از خود بپُرسند که آیا نوع رابطه ی دو حُکومت، اجازه تنظیم مُناسبات در سطحی مُحترمانه و پاکیزه تر را می دهد؟

واقعیت این است که رابطه آقای چاوز با رژیم بدنام جمهوری اسلامی نیز بیشتر از آنکه بر مبنای نیازهای واقعی دو کشور یا علاقه به نزدیکیهای اجتماعی و تاریخی قرار گرفته باشد، توسُط انگیزه های فُرصت طلبانه در سیاست خارجی هدایت می شد. رهبر ونزوئلا در روابط بُحرانی رژیم ایران با غرب و به ویژه آمریکا، شانسی برای کاهش تمرکُز و فشار ایالات مُتحده بر خود و مُتحدانش در آمریکای جُنوبی مُشاهده می کرد. بر اساس این دیدگاه، شکل گیری هر کانون بُحرانی در خارج از قلمرو کشورهای عُضو پیمان "آلبا" (ونزوئلا،بولیوی، اکوادُر، نیکاراگوئه)، امکانات و فضای مانور آمریکا در "حیاط خلوت" ش را محدود ساخته و آن را ضربه پذیر می کند.

البته آقای چاوز، مُبلغ پُر سر وصدای "سوسیالیسم قرن بیست ویکمی"، با انرژی تبلیغاتی مُشابهی، شانه سایی با رژیمهای خشن و فاسدی مانند ایران، کره شمالی، روسیه سفید، سوریه و لیبی را اینگونه آرایش می کرد که گویا همه این کشورها را تلاش برای یافتن بدیلهایی برای سیستم حاکم سرمایه داری و وابستگی به آمریکا و اُروپا به یکدیگر پیوند می دهد.

این واقعیت که در کشورهای نامبُرده، ایده آل و سیاستهای دموکراتیک و سوسیالیستی نقشی بازی نمی کند و مُستبدان عقب مانده ای همچون آقایان خامنه ای، احمدی نژاد، كیم جونگ اون، لوکاشنکو، بشار اسد و قذافی هر ابزاری را برای بقای خود مشروع می شمارند، در دستگاه دوست و دُشمن آقای چاوز سرسختانه نادیده گرفته می شد. و اینگونه، در جست و جوی سرهنگ چاوز برای پیدا کردن مُتحد، در عمل علایق مُشترک نظامی و اقتصادی از وزن بیشتری نسبت به لفاظی در باره "بدیل سوسیالیستی" برخوردار می گردید.

 

هُنرپیشه های چیره دست

اگر چه تصویر مُضحک هم پیمانی سوسیالیستهای کاراکاسی با اسلام گرایان قُمی بسا گُمراه کننده و عجیب می نمود، اما آقای چاوز یک پوپولیست کارآزموده به شمار نمی رفت هرگاه برای دلبری معمول خود از هم سُخنانش، از تعارُفات دیپلُماتیک فراتر نمی رفت. استعداد سینمایی غلغلک احساسات مُخاطبانش را آقای چاوز هنگام بازدید از مشهد و بازدید از مقبره یک امام شیعی به نمایش گذاشت. او در حالی که به گُفته ای از آیت الله خامنه ای، ولی فقیه جمهوری اسلامی، استناد می کرد، با حرارت به تبلیغ عقب مانده ترین خُرافه های مذهبی مُلاها پرداخت و همزمان زیرکانه تلاش کرد، امامزمان* آنها را به استخدام پیشبُرد سیاست خارجی خود درآورد.

برای دریافت اینکه ژستهای مذهبی و آخوند پسند آقای هوگو چاوز از چه عُمقی برخوردار بود، کافی است مُلاقات مشهور او با آقای محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین، به خاطر آورده شود. در این دیدار، آقای چاوز برای ابراز نزدیکی فکری با رهبر سکولار فلسطینی که از کشوری با اکثریت ساکنان سُنی مذهب می آمد، به ابراز احساسات دراماتیک در باره امام غایب شیعیان پرداخت. آقای عباس در حالی که مُتعجب به نظر می رسید، لبخند زنان این تعارُفات بی مُناسبت را همراهی کرد. چنین می نمود که آقای چاوز از وجود گرایشهای اعتقادی مُختلف در آیین اسلام بی خبر است یا دستکم به تفاوت فکری سُنی و شیعه مذهبان آگاهی ندارد. این مُلاقات مُضحک، عُمق سطحی و فُرصت طلبانه بودن همراهی مُدعی "انترناسیونال پنجُم" با تبلیغات ارتجاعی مُتحدانش را به نمایش گذاشت.

بعید به نظر می رسد که دوستان آقای چاوز در تهران از این ویژگی نه چندان خوش آیند ژستهای وی بی اطلاع بوده باشند. بیش از همه به این دلیل که آنها خود در بازی با ترمها و اصطلاحات سیاسی و مذهبی به همان اندازه مُتحد ونزوئلایی شان، هُنرپیشه های چیره دستی هستند. با این وجود، رهبران جمهوری اسلامی اهمیت مُناسبات با این کشور آمریکای لاتینی را از فاکتورهای دیگری فراتر از تعارُفهای دیپلُماتیک کسب می کنند. آقای چاوز فضایی برای خروج از ایزولاسیون بین المللی در اختیار آنها می گذاشت که ارزش واقعی آن بسا فراتر از هر عامل نمادین دیگر بود.

برای رژیمهایی مانند جمهوری اسلامی یا دیکتاتورهای همچون لوکاشنکو و بشار اسد که در میان همسایگان خود نیز مُنزوی هستند و یا در مُحترمانه ترین حالت، مُزاحم طبقه بندی می شوند، مُراوده با ونزوئلا و از این طریق با مُتحدان آمریکای لاتینی آن، امکان مُتواضعانه ای برای چیرگی بر برخی تنگناهای سیاسی، اقتصادی و نظامی برآمده از این وضعیت به حساب می آید که به طبع، جُز حسابگری ناب، هیچ موتور مُحرک دیگری آن را به جلو نمی راند.

 

بوسه و لگدپراکنی به تابوت چاوز به مثابه یک تاکتیک

در این چارچوب بنا شده بر سود و زیان، نمی توان استفاده آقای احمدی نژاد از مرگ مُتحد ونزوئلایی اش برای تحریک حریفان و دُشمنان خود در دستگاه قُدرت جمهوری اسلامی را اقدامی غیرمُنتظره و یا حتی نامُتعارف به حساب آورد. او منطق حاکم بر این مُناسبات را – باید اعتراف کرد – به گونه غیرانسانی و بی شرمانه ای به دوران پس از مرگ آقای چاوز نیز گُسترش داد.

شلیک سُخنگوی فراکسیون نظامی – امنیتی دولت از این دریچه به روی رقیبان با همان ششلولی صورت می گیرد که پیش از این با مضمون نمایش موفقیتهای خارجی "نظام" و تاثیرگُذاری آن در سیاست بین المللی به کمر بسته می شد. بدین سبب، آقای احمدی نژاد با فرستادن آقای هوگو چاوز به آسمان و بازگرداندن او با مسیح و امامزمان و "انسان کامل" به زمین، نوآوری شگرفی نکرده است. این آیت الله خامنه ای بود که به هم پیمان ونزوئلایی اش وعده می داد "اگر با احمدی نژاد قلبا مُتحد باشید، امام مهدی همراه حضرت مسیح ظهور خواهند کرد و دُنیا را به دست خواهند گرفت". (به نقل از چاوز در سفر به مشهد، 15 شهریور 88)

آقای احمدی نژاد مُدتهاست که آموزه های حیله گرانه ای که "آقا" یش به او آموخته را به طور خودمُختار و در کارگاه اختصاصی خویش به کار می بندد. آیت الله خامنه ای زمانی که هنوز در سودای سلطنت بدون شریک بود، برای تضعیف مُلاهای سُنتی که یک منبع ایدیولوژیک "نظام" را تشکیل می دادند، دست به مُصادره و مُشابه سازی اجناس جور فکری آنها زد. تلاش سخت افزاری او برای دولتی کردن پایگاه های مُلاها، حوزه های علمیه، به مُوازات اقدامات نرم افزاری با هدف محدود کردن اختیارات نمایندگی آنها از جانب خُدا صورت می گرفت. برای مثال این که چه کسی مُدیر برنامه های امامزمان در دوران غیبت او است و از حق تفسیر و ترجُمه ی اُمور مربوط به "ظُهور" برخوردار است، یک مساله مرکزی و مشروعیت زا برای آخوندها به شمار می رود.

علت اولیه اشتیاق اغراق آمیز گُماشته مُکلای آقای خامنه ای به این موضوع، کوشش در جهت پی ریزی بُنیانهای جدید مشروعیت برای باند حاکم ولایت و بی نیاز سازی آن از شُرکای قُم و مشهد بود. "رهبر" مسیر را به آقای احمدی نژاد نشان داده بود و او با این پُشتگرمی و حمایت مقامهای مذهبی مانند آیت الله مصباح یزدی، بی محابا از "هاله نور" تا "سید خُراسانی" در مسیر انحصار امامزمان به جلو می تاخت.

آخرین بار در آذر ماه، در یک مراسم مذهبی در بارگاه آقای خامنه ای، حُجت الاسلام پناهیان، عُضو سابق تیم نظامی - امنیتی دولت و عُضو کُنونی "جبهه پایداری"، از "مُحقق شدن قواعد ظُهور" امامزمان خبر داد و نتیجه گرفت: "وقتی از دین صُحبت می شود، دین در آستانه ظُهور باید تعلیم داده شود."

 

تابوت به مثابه خط تمایُز

آنچه که پادوی سابق آقای خامنه ای در فُرصت مرگ آقای چاوز به زبان آورده، هم در شکل و هم در مضمون، ادامه سیاستی است که مُبتکر آن آیت الله خامنه ای است و هم اینک نیز با شدت و ضعف در دست انجام دارد. تنها تفاوُت در کیسه ای است که منافع آن ریخته می شود. همزمان، فراکسیون نظامی - امنیتی دولت به جای وزنه "رهبر" و ولی فقیه که پُشتوانه آن امکان عملی ترسیم مرزبندیهای جدید را می داد، فاکتور اجتماعی را وارد نقشه خود کرده است.

آقای احمدی نژاد و دوستان وی، به خوبی بر دیدگاه و رویکرد اعتراضی و طرد کننده اکثریت جامعه نسبت به آخوندها و دستگاه آنها آگاهند. آنها می دانند که مردُم ریشه مُشکلات اقتصادی و اجتماعی خود و اجبارات فرهنگی را در "رژیم آخوندی" (که یک درک ساده شده از استبداد سیاسی مذهبی ولایت فقیه است) می بینند. بر این اساس، تلاش می کنند از این جبهه گیری بهره برداری کنند و آن را برای تسویه حساب با راست سُنتی و سپس خود آقای خامنه ای به خدمت بگیرند. همانگونه که پیداست، این سیاست تنها هنگامی شانس مُوفقیت دارد که قادر باشد، نخُست، نُقاط تمایُز فراکسیون نظامی - امنیتی از مُلاها و قواعد و آیینهای آنها را ترسیم کند و سپس، این کار را به صورت نمایان و به گونه ای که در دور ترین کُنجهای جامعه نیز دیده شود، پیش ببرد.

صدور فتوای بازگشت آقای چاوز با امامزمان و مسیح، یک گام دیگر در این جهت بود. هدف آقای احمدی نژاد، تحریک مُتولیان دین به موضعگیری علیه خود، به راه انداختن یک جنجال پُر سر و صدا و از این راه، تاکید بر فاصله ای بود که او را از رقیبانش جدا می کند. باند نظامی - امنیتی دولت در این تاکتیک روی دافعه ای که نظرات و مواضع آخوندها در جامعه برمی انگیزد، شرط بندی کرده و وظیفه نشان دادن خُطوط تمایُز را به عُهده آنها گذاشته بود. و آنها با حمله به آقای احمدی نژاد، "دور از شان" خواندن پیامش و "افراطی" و "انحرافی" نامیدن خودش، این دعوت را بی پاسُخ نگذاشتند. همه آنها که مُدت کوتاهی پیش از این در ستایش آقای چاوز با کمبود ویژگی روبرو می شدند، اینک فحاشی می کردند که او "زنباره" و "کوکایینی" بوده است.

 

برآمد

ولی فقیه و دستگاه روحانیون از دست ارواحی که خود فراخوانده اند، خلاصی ندارند. در این خطا آنها با آقای چاوز شریکند.

 

 

* واژه ای الهام گرفته از اصطلاح "فیلمفارسی". همانگونه که اصطلاح "فیلمفارسی" بر موجود سومی تاکید دارد که نه فیلم است و نه فارسی، واژه "امامزمان" نیز به هویت مُستقلی اشاره دارد که توسُط آقایان خامنه ای و احمدی نژاد اختراع شده است.

 

 

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق