خصوصی سازی متکی بر رانت و تحکیم استبداد (6)

شهره صابری

 

هر پدیده ی اجتماعی پدیده ای تاریخی نیز هست. هر تحلیلی از انقلاب 1357 در ایران وقتی از نظر علمی قابل قبول است که بر پویش واقعی تکامل تاریخی صراحت بخشد. شیوه ی تولید که اساس پویش تاریخ است دارای دو جنبه ی اساسی است: جنبه ی اجتماعی و جنبه ی مادی پویش تولید که محرک دگرگونیهای اجتماعی هستند و هر انتزاعی از شرایط تاریخی باید با توجه به ابزار کار و موضوع کار که به وسیله ی آن ارزشهای مادی تولید می شود و نیز انسانهایی که به کمک این وسایل بر اساس تجربه و شناخت خاصی کار می کنند صورت پذیرد. چگونگی رابطه ی انسان با ابزار تولید و مالکان آنهاست که روبنای جامعه را تشکیل می دهد. انقلاب و یا هر گونه تحول یا دگرگونی را باید در چارچوب مادی آن و چگونگی تحرک را باید با توجه به عامل اصلیش یعنی شیوه ی تولید که زیربنای هر گونه روابط اجتماعی است سنجید. عدم توجه به این عامل و شرایط مادی جامعه ی ایران در آستانه انقلاب 1357 سبب سردرگمی بسیاری از نظریه پردازان و اقرار آنها به این سردرگمی شده است.

ازمتن گفتگویی میان میشل فوکو، خانم کلربری یر و پیر بلانشه که خبرنگار روزنامه ی لیبراسیون در ایران بودند از زبان میشل فوکو این گونه آمده است:" ما در صورتی یک انقلاب را به رسمیت می شناسیم که دو دینامیک را در آن مشاهده کنیم؛ یکی دینامیک مبارزه ی طبقاتی یا رویاروییهای بزرگ اجتماعی و دیگری دینامیک سیاسی یعنی حضور یک پیشگام، یک طبقه، یک حزب یا ایدئولوژی سیاسی و خلاصه نیروی پیشتازی که همه ی ملت را به دنبال خود می کشد اما به نظرم می رسد که در آنچه  در ایران روی می دهد نمی توان هیچ یک از این دو دینامیک را که برای ما نشانه های بارز و علامتهای روشن پدیده ی انقلابی اند تشخیص داد. جنبش انقلابی که نتوان جایگاه مبارزه ی طبقاتی  و تضاد های درونی جامعه و یک پیشگام را در آن مشخص کرد از نظرما چه می تواند باشد؟"

 

چنانکه می بینیم تلاش فوکو  برای تبیین پدیده ی اجتماعی  در ایران 1357 که از آن به عنوان انقلاب یاد می شود از آنجایی منتهی به سردرگمی می شود  که او و همکارانش در نشریه ی لیبراسیون به شیوه ی تولید که زیر بنای اصلی هر جامعه ای از جمله جامعه ی ایران است توجه نکرده اند. از آنجایی که دیسپاتیسم در ایران سابقه ای طولانی دارد نمی توان انتظار داشت که دو دینامیک مورد نظر فوکو که خصایص اصلی انقلاب هستنند از پدیده ی اجتماعی سال 1357 انتزاع شود. در ادامه این گفتگو کلربری یر می گوید:"واکنشی که اغلب در مورد ایران شنیدم این که آن را نمی فهمیم. وقتی جنبشی را انقلابی می خوانند برداشت مردم در غرب از جمله خود ما نوعی پیشرفت و ترقی است، یعنی دگرگونی در راستای پیشرفت و ترقی. همه ی اینها با پدیده ی مذهبی زیر سوال می رود. در واقع، موج اعتراضهای مذهبی برای مبارزه و مخالفت با شاه به انگاره هایی استناد می کند که به 13 سده ی پیش باز می گردند و در عین حال خواسته ای در زمینه ی عدالت اجتماعی و غیره را مطرح می کنند که به نظرم می رسد در راستای اندیشه یا کنشی ترقی خواهانه حرکت می کنند. نمی دانم شما در ایران موفق شدید که امنیت این اعتراض بزرگ مذهبی را تعیین و مشخص کنید یا نه؛ من که این کار را بسیار دشوار می بینم..."

 

انقلابهای بزرگ جهانی در اروپای غربی که هر یک سحرگاه روزگاری نو است انقلابهایی بودند که در آنها فرد سرور قائم به ذات زندگی خود شد و باعث گسستگی انسان از هر گونه اقتدار خارجی بودند. جایگاه انسان در جهان به فعالیت آزاد و معقول او متکی شد. انقلابهای بزرگ علی الخصوص در اروپا قرین عصر تسلط انسان بر طبیعت و خلاصی از نیروهای موهوم بود. گرچه پس از آن تضاد های انسان با طبیعت  و سرانجام تسلط طبیعت بر انسان منجر به از خود بیگانگی انسانها شد، اما این انقلابها به طور معقول و هدفدار رو به سوی برچیدن تضادهای تاریخی در شکل انسان از بند خودکامگی و استبداد بردند. این انقلابها از خصلت طبقاتی جوامع اروپایی ناشی می شود که در آن عقاید و ایسمهای اعتقادی منفک شده  از هم در اثر منافع طبقاتی متضاد به نبردهای طبقاتی  و تکوین ایدئولوژی پیشگام نهایتا به انقلاب گرویدند.

 

بدون شک حالت رایج انسان نتیجه ی یک فرآیند تاریخی دراز آهنگ است که طی آن تمامی ارزشهای معنوی از بسترمادی اجتماعی برخاسته اند. پس روحیه ی جامعه ی ایران ر ا نباید جدا از فرآیند تاریخی دراز آهنگش و جدا از پویش تاریخی اش دانست. استبداد آسیایی همان  چگونگی رابطه ای که انسانها در جامعه ی ایرانی با ابزار تولید و مالکان آن داشته اند، سازنده ی روحیه ی آنان بوده است. جامعه ی ایرانی بدون داشتن تجربه ی مبارزات طبقاتی و بدون داشتن هر گونه منافع طبقاتی شخص به فتح دژ استبدادی و بازسازی آن به صورتی دیگر دست زد. تحریف آگاهی راستین علیه تسلط امپریالیسم و تضاد های درونی جامعه به وسیله ی تفاسیر دروغین مفسران دروغ پرداز از اسلام مگر به بازسازی دوباره ی استبداد به صورتی دیگر منجر شد. این نگرش در مورد پدیده ی اجتماعی 1357 که آن را انقلاب نامیده اند، که انقلاب ایران انقلابی مذهبی است، اما این مهم نیست مذهب فقط یک پوشش است پس می توان از آنان بدون مشکل پشتیبانی کرد و این یک مبارزه ی ضد امپریالیستی است که رهبری آن یک نفر مذهبی ( آیت الله خمینی) است. خمینی یک نماد است و هر کس با هر گرایشی فریاد می زد درود بر خمینی! جز بدویت جامعه ی ایران را به نمایش نمی گذارد باید گفت؛ نماد وقتی به وجود می آید که ذهن آدمی وسیله ی کافی برای میان اندیشه های خود نمی یابد و ماده هنوز بر معنا مسلط است و روح هنوز در ماده زندانی است، آدمی هنوز به جایگاه سنتزی (هم نهاد) نرسیده است هنوز در ساخت طبقاتی زندانی است، در برابر آن قد علم کرده است چنانکه در جنبش سبز 1388 نیز موسوی یک نماد بود!

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق