سازماندهی جنبشهای عصر جدید پس از جنگ سرد (28)

انتخابات ایتالیا/ چپ در سوریه

 

لیلا جدیدی

 

* پیام انتخابات ایتالیا

* نگاهی کلی به موضوعات قابل توجه پیرامون مقاومت سوریه

 

* پیام انتخابات ایتالیا

انتخابات اواخر ماه فوریه سال جاری در ایتالیا، سومین اقتصاد بزرگ در ناحیه یورو، بازارهای مالی جهانی را به لرزه در آورد. در سال 2011، بحرانهای مالی، 17 کشور عضو اتحادیه اروپا را به شدت متاثر کرد، به طوری که آثار آن هنوز از بین نرفته است. کشورهای اتحادیه اروپا که چهارچشمی انتخابات ایتالیا را پیگیری می کردند، هراس داشتند که پیروز نشدن قاطع هیچیک از احزاب، این کشور را به انسداد سیاسی مشابه یونان بکشاند. همچنین شرکای اروپایی ایتالیا و بازارهای مالی اروپا امیدوار بودند که انتخابات مزبور به تشکیل دولتی با ثبات و دولتی که به ادامه سیاستهای ریاضتی و کاهش بدهیها پایبند باشد، بیانجامد. اما این آرزو برآورده نشد. انتخابات، پارلمان را به سه فراکسیون تقسیم کرد:

1- "ائتلاف حزب دمکراتیک چپ میانه" به رهبری پیئر لویجی برسانی که در مجلس نمایندگان با تفاوت کمی، اکثریت را به دست آورد.

2- "ائتلاف راست میانه" به رهبری سیلویو برلوسکونی که اکثریت مجلس سنا را از آن خود کرد.

3- جنبش 5 ستاره که تنها چهار سال عمر دارد و رهبری آن را هنرپیشه کمدین، بپه گریلو، در دست دارد، یک چهارم آرا را نصیب خود کرد.

 

نتیجه انتخابات دو پیام داشت: نخست، مخالفت مردم با سیاستهای ریاضتی و "اصلاحات" بازار آزاد که توسط اتحادیه اروپا و بازارهای مالی دیکته می شود و زندگی میلیونها ایتالیایی طبقه متوسط و پایین را به فلاکت کشانده و سپس اینکه، احزاب رقابت کننده با برنامه ها و سیاست ضد ریاضتی وارد کارزار انتخاباتی شده بودند و این نشانگر اعتراض مردم به  سیاست حاکم است.

کسب آرای قابل توجه توسط "5 ستاره" که رای دهندگان احزاب دیگر را به سمت خود جذب کرد، بهترین دلیل اثبات این ادعا است.

 

اما بزرگترین بازنده، ماریو مونتی است که 13 ماه بر صندلی نخست وزیری ایتالیا نشست. او بعد از استعفای برلوسکونی به خاطر افشای فساد، بر سر کار آمده بود. جورجو ناپولیتانو، رییس جمهور ایتالیا، مونتی و دولتی از تکنوکراتهای غیر منتخب را بر سر کار گذاشته بود تا سیاستهای ریاضتی اتحادیه اروپا را به مردم تحمیل کنند. دولت او مالیاتها را افزایش داد و افزون بر سری دیگری از "رفورمها"، اخراج کارگران از سوی کارفرمایان را نیز آسان کرد.

در این انتخابات، ماریو مونتی که برنامه های ریاضتی را پیش می برد، اعلام کرد که یک حزب "میانه" تشکیل داده که به اهداف اتحادیه اروپا رویکردی میانه دارد. طبقه حاکمه اتحادیه اروپا معتقد شده بود که مونتی از آنها حمایت می کند و در ضمن کلیسای کاتولیک را حامی خود دارد و از این رو موقعیت بسیار خوبی در انتخابات خواهد داشت.

در چنین شرایطی، رای دهندگان ایتالیایی، مونتی را به زباله دانی تاریخ انداختند. او و ائتلافش با احزاب میانه تقریبا 10 درصد رای آورد. این در مقایسه با هر یک از احزاب ائتلاف چپ میانه و راست میانه که 30 درصد و حزب گریلو که 25 درصد را به دست آوردند، می باشد.

دست رد به مونتی همان الگویی است که رای دهندگان در فنلاند، اسپانیا، یونان و بسیاری از کشورهای اروپایی از آن پیروی کرده بودند. در این کشورها نیز رای دهندگان به حامیان سیاستهای ریاضتی پاسخ منفی دادند.

در کنار و پس از ماریو مونتی (میانه ها)، بزرگترین بازنده ائتلاف چپ میانه، حزب دمکرات (DP) و حزب "آزادی اکولوژی" (SEL)، همان فرزندان حزب کمونیست ایتالیا که زمانی چپ میانه را در دست داشتند و "نو - لیبرالیسم با چهره انسانی" را نمایندگی می کردند، بودند.

ائتلاف چپ میانه به رهبری پیئر لویجی برسانی با تنها 125 هزار رای بیشتر در مجلس نمایندگان دست بالا را کسب کرد اما در مجلس سنا نتوانست اکثریت را به دست آورد و در نتیجه سنا به راست میانه به رهبری برلوسکونی که با وعده مخالفت با سیاستهای ریاضت اقتصادی وارد کارزار انتخاباتی شده بود و حزب "5 ستاره" واگذار شد. بدین ترتیب، تشکیل دولت که نیازمند برتری یک حزب در هر دو مجلس است، در ابهام باقی ماند. از آنجا که بپه گریلو از حزب "پنج ستاره" پیشتر اعلام کرده بود، حزب تحت رهبری وی ائتلاف با احزاب دیگر را نخواهد پذیرفت، این احتمال تقویت شده است که تشکیل دولت ممکن نباشد و از هم اکنون زمزمه ‌هایی مبنی بر انتخابات مجدد به گوش می ‌رسد.

 

جنبش 5 ستاره

افت جریانهای اصلی سیاسی که چندین دهه امور را در دست داشتند، با موفقیت "جنبش 5 ستاره" از چند زاویه بازتاب یافت. نخست آنکه در کشوری که معمولا 80 درصد رای دهندگان به پای صندوقهای رای می روند، این تعداد به 75 درصد کاهش یافت. دوم آنکه در ساختار سیاسی که به "حکومت سالخوردگان" معروف است و سیاستمداران حرفه ای به جمع آوری ثروت و قدرت می پردازند، رای دهندگان جوان از جنبش 5 ستاره حمایت کردند. آنها با استفاده از شبکه های اجتماعی کمپین براه انداخته بودند. نزدیک به 60 درصد جوانان به وی رای دادند. گریلو ماهرانه از احساسی که آنها نسبت به سیستم فاسد سیاسی داشتند، سود برد. وی که برنامه های متضادی دارد، سیاستهای مرکزی راست با مطالبات چپ و جنبش محیط زیست را تبلیغ می کرد. آنها اعلام می کردند که به ملی کردن بانکها، مخالفت با سیاستهای چندین سال اخیر ریاضتی اتحادیه اروپا، مالکیت عمومی بر آب و دیگر منابع طبیعی و پرداخت مزد به همه شهروندان ایتالیایی اقدام خواهند کرد. همزمان، "5 ستاره" تنها نیرویی بود که باعث بر انگیختن هیجان در جامعه شده بود و همچنین تایید علنی یک نمایشنامه نویس چپ محبوب به نام "داریو فو" را نیز به دست آورده بود.

نتایج انتخابات نشان داد که نه تنها جوانان بلکه، مناطقی که رای دهندگان بیشتر طرفدار چپها بودند و همچنین مناطق کارگری که پیشتر و به طور سنتی کمونیستها در آنجا دست بالا را داشتند و بسیاری از اتحادیه ها از گریلو حمایت کردند. این تا حدی بود که برخی به اصطلاح می گفتند: "5 ستاره پیراهن را از تن چپها در آورد."

با این حال این بدان معنی نیست که رای به "5 ستاره" و پیروزی گریلو پیروزی چپها است. گریلو به هیچوجه شبیه چپ رادیکال در یونان (سیریزا) نیست. او یک کمدین میلیونر است که از تاختن به چپها کوتاهی نمی کند و حتی نظرات او نسبت به مهاجران به نظرات فاشیستها نزدیک است. برنامه های او اگر به ظاهر به نفع مردم است، اما از طرف دیگر برای آنان مضر نیز هست. حتی گفته می شود علت اینکه ایتالیا تجربه جنبشهای "اشغال وال ستریت" در آمریکا یا بومیان و "برآشفتگان" اسپانیا و "جنبشهای میدانی" یونان را ندارد، این است که "جنبش 5 ستاره" انرژی اعتراضی را از مردم گرفته است که این خود شرح مفصلی دارد.

با این حال و در نهایت این امکان وجود دارد که گریلو نقش لاستیک زاپاس را بازی کند و در این صورت باید قولهایی از راست میانه و یا چپ میانه بگیرد تا با پیوستن به یکی، موقعیت آن را در هر دو مجلس بالا ببرد. تاکنون گریلو با این امر مخالف کرده است. او پشت خود را به برسانی که وی را "مرده متحرک" خوانده بود، نشان داده است.

 

نمایندگان تا 15 آوریل برای تشکیل دولت وقت دارند. فشار خارجی برای تشکیل دولتی که شبیه دولت ماریو مونتی باشد و سیاستهای ریاضتی را که رای دهندگان بدان رای منفی داده اند پیش گیرد، افزایش یافته است. اگر احزاب سیاسی نتوانند با هم به توافق برسند، احتمال دارد یک دولت "تکنوکرات" دیگر بر سر کار بیاید و یا انتخابات دیگری صورت بگیرد.

در هر دو صورت، تضاد در گفتار و رفتار حزب "5 ستاره" بیشتر مشخص می شود. این حزب ناچار خواهد شد به شرایطی تن دهد که خلاف خواست و مطالبات رای دهندگان به آن است.

برای چپ در ایتالیا یک فرصت مفید به وجود آمده است. " 5 ستاره"، پرده ار روی سیستم بسته سیاسی ایتالیا که توانسته نو - لیبرالیسم و سیاستهای اقتصادی ریاضتی را حاکم کند، کشیده است. با این حال پاسخی برای بهبود زندگی میلیونها ایتالیایی ندارد. از این رو چپ باید برای ایجاد یک آلترناتیو سیاسی سازماندهی کند.

 

 

* نگاهی کلی به موضوعات قابل توجه پیرامون مقاومت سوریه

اسفند ماه سال جاری دو سال است که از قیام مردم سوریه می گذرد. رژیم اسد با گلوله، تانک و هواپیماهای جنگی به سرکوب این قیام پرداخته، اما مقاومت در سوریه همچنان ادامه دارد. دو ماه پیش بشار اسد قول تشکیل دولت جدید، عفو عمومی و همزمان فراخوان مقابله با آنچه که او "تروریستهای القاعده" خواند را داد. این اقدام البته بلافاصله پس از آن صورت گرفت که قدرتهای بین المللی دست به مانورهای دیپلماتیک زدند، به ویژه پس از ملاقات نمایندگان آمریکا و روسیه در ژنو با اخضر ابراهیمی، نماینده بین المللی در سوریه. در چنین شرایطی بود که وی تصمیم گرفت به خیال خود گام بلندی بردارد و در عین حال اعلام کند از قدرت دست بردار نیست. او مقاومت در سوریه را "تجاوز خارجی" و مردم را "دارو دسته قاتلان و جنایتکاران" خواند و بدینوسیله به طرفداران خود نیز امیدواری داد تا مایوس نشوند.

مخالفان اسد قولهای وی را جدی نگرفتند و گفتند حکومت او اصلاح پذیر نیست و باید سرنگون شود. در این نوشته نگاهی کلی به موضوعات قابل توجه در باره مقاومت سوریه می اندازیم.

 

مساله دخالت نظامی خارجی

از همان آغاز قیام در سوریه مساله دخالت نظامی خارجی موضوع بحث و مجادله نیروهای سیاسی در این کشور بود. نیروهای انقلابی چپ مخالف دخالت نظامی بودند اما "شورای ملی سوریه" از آن حمایت می کرد. دیگران که شامل حزب کمونیست نیز می شدند، هراس از آینده آن را تبلیغ می کردند.

در این باره یک فعال "موج چپ انقلابی" بنام غیاث نعیسه* یادآوری می کند که این عده این واقعیت را فراموش می کنند که در واقع دخالت نظامی از جانب روسیه و ایران در حمایت از رژیم اسد در جریان است. این در حالیست که عربستان سعودی و قطر حمایتهای نظامی محدودی از گروههای نزدیک به خود مانند اسلامگراها و سلفیها می کنند. قدرتهای بزرگ امپریالیستی با مطرح کردن "انتقال آرام" تنها از تغییراتی در ساختار رژیم اسد حمایت می کنند و از راه حل سیاسی و نه نظامی حرف می زدند. هراس آنها در واقع گسترده شدن انقلاب و رخنه کردن به کشورهای عربی است. اسراییل نیز از زبان ایهود باراک، وزیر دفاع پیشین این کشور از خروج احترام آمیز و امن اسد و اطرافیانش و برجای ماندن ارتش و دستگاه امنیتی و حزب بعث حرف می زد.

با وجود تحریمهای اقتصادی و همراه شدن شهرهای صنعتی با انقلاب مانند آلپو ((Aleppo، مرکز صنعتی این کشور، تَرک بسیاری از سفرای کشورها و برخی نیروهای ارتشی و غیره، دیکتاتور سوریه هنوز قدرت تخریب و سرکوب را دارد، آنهم به خاطر کمکهای اقتصادی، نظامی و امنیتی و لجستیکی ایران، روسیه، عراق و حزب الله لبنان. جمهوری اسلامی در سال جاری میلادی یک میلیارد و سال گذشته 5 میلیارد دلار به رژیم اسد کمک کرده است. این در حالیست که متحدین حکومتهای تونس و مصر چنین کمکی را هرگز دریافت نکردند.

 

مبارزه مسلحانه

بسیاری مطرح می کنند که مبارزه مسلحانه در سوریه تنها توسط اسلامگراها و با حمایت قطر و عربستان سعودی صورت می گیرد.

در این باره غیاث می گوید:"این تصویری است که رسانه ها و کانالهای ماهواره ای که توسط دولتهای ارتجاعی هدایت می شوند، به وجود آورده اند. آنها از اینکه این انقلاب الهام بخش مردم کشورهای خودشان شود، در هراس هستند، منظور من به ویژه شبکه تلویزیونی "الجزیره" است که بلندگوی ایدولوژیک قلمرو شیخ نشین قطر است. درست است که "گروههای جهادی" از قطر و عربستان سعودی کمک می گیرند، اما باید به حقایق روی زمین توجه کنیم. مقاومت مسلحانه در سوریه در درجه اول در دست مقاومت مردمی است. شمار مبارزان مسلح بیش از 100 هزار نفر است اما نیروهای "جهادی" تنها 5000 نفر هستند. حتی اگر دو برابر هم باشند، در برابر مبارزه مسلحانه انقلابی و مردمی ناچیز هستند. این البته در حالیست که نباید صدمات آنها به انقلاب را نادیده گرفت. روشنگری در باره رفتار مضر آنها و مطالبات سیاسی و اجتماعی ارتجاعی آنان ضروری است، جنبش مردمی دقیقا هم این کار را می کند."

 

اخوان المسلمین که دست بالا را در "شورای ملی" دارد، از کمکهای مالی برای تبلیغات خود استفاده می کند، اما به خاطر افشاگریها نتوانسته نتیجه به مطلوب خود برسد. از سوی دیگر، جنبش مسلحانه مردمی که نسبت به این گروهها بی اعتماد شده، با سلاحهای غنیمت گرفته شده در درگیری با نیروهای رژیم و یا سلاحهای دست ساز، به ویژه موشکهای کوچک، خود وارد میدان جنگ مسلحانه شده است. به گفته غیاث، این جنبش نیاز دارد تا خود را متحد و سازماندهی کند و زیر پرچم جنبش انقلابی و مردمی ببرد. آنچه که در حال حاضر در دستور کار جنبش قرار دارد، ایجاد رهبری انقلابی مستقل از "شورای ملی" و "ائتلاف ملی" است و این شرط پیروزی انقلاب است.

در حال حاضر می توان گفت که انقلاب سوریه در دو وجه به پیش می رود، مسالمت آمیز و مسلحانه. هدف فعالان نیز رشد عمومی جنبش از هر دو زاویه است. در سال گذشته گردهماییها بیشتر در مساجد صورت می گرفت که بخشی از اپورتونیستهای چپ آن را بهانه کرده و به همسویی با دولت پرداختند.

غیاث می گوید:"در حال حاضر برای داشتن چشم اندازی مترقی و پیروزی انقلاب، به سازماندهی جنبش انقلاب توده ای با رهبری مستقل از "شورای ملی" و " ائتلاف ملی" که اپوزیسیون لیبرال و محافظه کار را نمایندگی می کنند، بسیار ضروری است."

 

کمیته های هماهنگی جنبش توده ای

نیروهای واقعی انقلاب در سوریه را کارگران و زحمتکشان، بیکاران و به حاشیه رانده شدگان، دانشجویان و دیگران تشکیل می دهند، اما از همان آغاز، این نیروها فاقد رهبری انقلابی سیاسی بودند. امروز اما آنها با تشکیل "کمیته های هماهنگی"، کارهای خود را پیش می برند. آنها با تشکیل "بدنه های خودگردان" با عنوانهای "شورای شهری" و "شورای منطقه ای"، مراحل اولیه این سازماندهی را طی می کنند. اما پیشرفت این طرح به خاطر محدودیتهای ناشی از بمبارانها، بیشتر در مناطق آزاد شده صورت می گیرد. وظیفه اعضای این شوراها رفع نیازهای روزانه مردم از جمله سلامت و رفاه، مسکن و مواد غذایی است.

غیاث در این باره می گوید:"به عنوان مارکسیستهای انقلابی ما دهها سال است که ایده ایجاد آلترناتیو سوسیالیستی را مطرح کرده ایم. بر خلاف تجربه استالینیستی، این بدیل بر اساس نیروی کارگران و زحمتکشان و برپایه انتخابات دمکراتیک شوراها انجام می شود."

وی می گوید:"توده های مردم ما تجربیات و خاطراتی نداشتند و ما همواره وابسته به تجربیات دیگر مردم و انقلابها در قرن 19 و 20 و به ویژه کمون پاریس در سال 1871 و انقلاب روسیه در سال 1917 بودیم. اما انقلابها در منطقه تجربیات عملی خوبی برای مردم سوریه و سراسر خاورمیانه به وجود آورد که از آنها استفاده می شود."

 

نقش دانشجویان در انقلاب سوریه

دانشجویان از همان آغاز نقش برجسته ای در مقاومت مردم سوریه داشتند. دانشجویان دانشگاه آلپو که حالا به "دانشگاه انقلاب" معروف شده است در اعتراضات 15 ژانویه 2013 به طور وحشتناکی به قتل رسیدند. وقتی جتهای اسد آنها را بمباران هوایی کرد، 88 دانشجو کشته و 200 نفر زخمی شدند. همین دانشجویان سه روز بعد دست به تظاهرات گسترده ای زدند. بیشتر دانشگاههای سوریه، به ویژه دانشگاه هومز و دمشق در سازماندهی کمیته های هماهنگی، تظاهرات و رسانه ها فعال هستند. آنها با وجود قتل و بازداشت، زندانی و شکنجه شدن، یک لحظه متوقف نشده اند. دانشجویان درصد بالایی از جانباختگان این جنبش را تشکیل می دهند. جنبش دانشجویی به عنوان یک گروه اجتماعی در انقلاب سوریه نقش برجسته ای داشته است.

 

نقش کارگران در قیام سوریه

طبقات اجتماعی نیروی محرکه انقلاب سوریه هستند و کارگران در صف جلوی آن حرکت می کنند. اما کارگران معمولا به صورت انفرادی شرکت کرده اند و نه به صورت یک طبقه. غیاث پیرامون علت این امر می گوید:"جنبش کارگری طی دهه ها، تحت سرکوب و تحت کنترل رژیم قرار داشته است. رژیم اسد همچنین فدراسیون اتحادیه های کارگری را به شدت کنترل می کند. همچنین باید بیش از 3000 کارخانه که تعطیل شده اند را نیز به حساب آورد. با این حال، در اساس بخش وسیعی از نیروهای انقلاب را مردم فقیر شهری، کشاورزان و بیکاران تشکیل می دهند و البته زنان سوری که نقش بسیار مهمی در عرصه های گوناگون داشته اند."

 

جنبش توده ای و اشکال غیر مسلحانه

جنبش توده ای در سوریه اشکال متنوعی از مبارزه را با ابتکارات خود پیش برده است. افزون بر تظاهرات عظیم و گسترده، دست به تظاهرات چند دقیقه ای و سریع نیز زده است. تظاهرات در خیابانهای باریک برای جلوگیری از ورود نیروهای امنیتی، تظاهرات شبانه، به هوا فرستادن بادکنکهای حامل شعارهای انقلابی، زدن رنگ قرمز به شیرهای آب در میدانهای بزرگ شهر، بالا بردن پرچم انقلاب در خیابانها و بالکن خانه ها، نامگذاری خیابانها به نام شهدا و اعتصابات طولانی که آخرین آنها در ماه دسامبر 2012 بود و زیر نام " اعتصاب برای کرامت انسان" سازماندهی شده بود. هدف از این اقدامات، روشنگری و برانگیختن وجدان مردم و تجربیات انقلاب است.

 

نقش چپها در انقلاب سوریه

غیاث در باره نقش چپها در انقلاب سوریه می گوید:"به طور کلی چپ در سوریه و همچنین در منطقه و در سطح بین المللی، موضع زبونانه و فرصت طلبانه ای نسبت به انقلابها دارد. در سه سال گذشته و طی انقلابات رخ داده در منطقه، چپ در مواضع خود تجدید نظر کرده و این بدون مبالغه بیشتر برمی گردد به تجدید نظر چپ بعد از جنگ جهانی اول. علت خیانت به این انقلابهای مردمی و حق به جانب دانستن خود هم گوناگون است اما همگی به یک اندازه ورشکسته هستند. آنها به بهانه موضع ضد امپریالیستی از حمایت این جنبشها خودداری می کنند، گویی که روسیه و آمریکا هر دو به یک اندازه امپریالیست نیستند!

بهانه دیگر، خطر اسلامیستها است، انگار که پروسه انقلابی میوه ای است که بعد از مدتی می رسد و بنا بر تمایل ما به طور مکانیکی در دامن چپ می افتد و اگر چنین نبود، هر پروسه دگرگونی دیگر، انقلاب به حساب نمی آید. با این حال "چپ انقلابی" همچنان خود را سازماندهی کرده و هم به صورت سازمانیافته و هم منفرد، به گونه فعال در انقلاب شرکت کرده است. از همان آغاز برنامه و استراتژی ما روشن بوده است. برنامه انقلاب "چپ انقلابی" در سوریه دخالت در همه امور انقلاب با نیرو و اراده خلل ناپذیر است. اما ما به لزوم تشکیل جبهه متحد چپ سوریه نیز معتقدیم."

 

جمعبندی

آنچه در کشورهای بهار عربی مانند مصر و تونس رخ داده، تنها انقلابهای سیاسی نیست که فقط بخواهد رژیم را تغییر بدهد. این تحولات، پروسه های انقلابی هستند که متوقف نمی شوند. نیروی محرکه این انقلابها، بیش از آنکه خواهان رفورمهای سیاسی باشد، تغییرات رادیکال اقتصادی و سیاسی را مطالبه می کند. بنابراین ممکن است این پروسه ها سالها به طول بکشد و در منطقه گسترده تر شود و به نقاط دیگر نفوذ کند که کرده است. اینها انقلابهای مردمی هستند که با فشار از پایین به بالا به وجود آمده اند و بدون شک به سمت تغییرات ژرف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی پیشروی می کنند.

غیاث می گوید:"وظیفه چپ انقلابی این است که در پیشبرد این پروسه موثر باشد و برای آن کار کند. این کار را با سازماندهی و بالا بردن آگاهی که در نهایت ره به سوی سوسیالیسم می برد، می توان انجام داد."

اکنون توده های مردم به صحنه تاریخی آمده اند و هر کم و کاست، پیروزی و شکست، پیشرفت یا عقب نشینی ممکن است، اما عقربه ساعت به عقب باز نمی گردد.

 

 

* مصاحبه در left-wing Almounadil-a website

 

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق