سازماندهی جنبشهای عصر جدید پس از جنگ سرد (24)

جنبش وال ستریت یکسال بعد

 

لیلا جدیدی

 

در این شماره می خوانید:

- یکسال پس از آغاز جنبش وال ستریت

- نقش فعالان جنبش وال ستریت در اعتراضهای اخیر

- در اولین سالگرد جنبش اشغال وال ستریت

- انتخابات در آمریکا و جنبش اشغال وال ستریت

 

یکسال پس از آغاز جنبش وال ستریت

یکسال پیش در ماه سپتامبر 2011، تقریبا یکشبه تمام توجه ها از جریان راست افراطی "تی پارتی" که در بیشتر روایتها به عنوان جنبش مردمی علیه "دولت بزرگ" توصیف شده بود، به ایده "99 در صد در برابر یک درصد" تغییر سمت یافت. حمایت چشمگیر از این شعار که چرخش بزرگی به سمت چپ محسوب می شد، بازگو کننده خشم نهفته مردم، به ویژه جوانان بود. این رویداد نقطه عطفی در بازگشت مبارزه توده ای و رادیکال به ایالات متحده آمریکا به شمار می آید.

ویژگی این جنبش در این بود که بر خلاف مبارزات در دوران گذشته که سریع افروخته و به همان سرعت نیز خاموش می شدند، روز به روز رشد کرد و به گستردگی تقریبا تمامی آمریکا رسید. معترضان در چادرهای مستقر در "زوکاتی پارک" از صد به دویست و سپس به سرعت به بیش از 600 نفر رسیدند. این حرکت به شتاب به سراسر کشور گسترش یافت و دامنه آن به 500 شهر کشیده شد. در همین حال، برخورد سرکوبگرانه پلیس نسبت به معترضان، افراد بیشتری را به میدان آورد. در فصل پاییز دهها هزار نفر به زمره فعالان این جنبش درآمدند و صدها هزار نفر به تجمعات و اعتراضات این حرکت نوخاسته پیوستند.

در همان حالی که کوشندگان در اندیشه طرح اهداف بزرگتر برای جنبش بودند (زیرا بنا به تحلیل آنان این امر لازمه ادامه حیات و گسترش جنبش بود)، با سرکوب و خشونت پلیس و جمع آوری چادرها به دستور شهردار نیویورک روبرو گشتند. متاسفانه این جنبش هنوز آنچنان پا نگرفته بود که بتواند در برابر یورش مزبور مقاومت کند. اگر چه فعالان با اخراج از پارک، با شعار جسورانه "شما نخواهید توانست باور ما را که زمان بروزش رسیده، اخراج کنید"، مقاومت کرده و رودرروی پلیس قرار گرفتند.

 

از این تاریخ به بعد، چادرها به تدریج در دیگر شهرها نیز برچیده شد، اما جنبش با شکل و سازماندهی تازه به حیات خود ادامه داد. اینکه بعد از گذشت سالها برای اولین بار روز اول ماه مه در شهرهای مختلف آمریکای شمالی جشن گرفته می شد، رویدادی استثنایی به شمار آمده و نشان از حیات پویای جنبش داشت. 30 هزار نفر تنها در نیویورک به تظاهرات روز جهانی کارگر پیوسته بودند. در روزهای پیش از آن، جنبش وال ستریت فراخوان اعتصاب عمومی داده بود که همانطور که انتظار می رفت، پاسخ چشمگیری نگرفت. عدم دسترسی گسترده به رسانه های عمومی نقش مهمی در این امر داشت. با این حال روشن شد که این جنبش هنوز نتوانسته توده مردم را افزون بر همدردی، به مشارکت فعال نیز بکشد.

از روزی که چادرها در پارکها جمع آوری شد، مسیر و یا حتی حیات جنبش به طور دایم زیر سوال می رفت. اگر فعالان و نیروهای چپ می خواستند به آنچه که آغاز کرده بودند ادامه دهند، نخستین گام بررسی و درس آموزی از مبارزات این دوره می بایست باشد. آنها باید تجربیات خود را بررسی و ارزیابی می کردند و به بازنگری در مباحثی که پیش کشیده شده بود، می پرداختند. اکثر تحلیلگران جنبش اشغال معتقد بودند، ویژگی و منحصر به فرد بودن این جنبش در نوع سازماندهی و تاکتیکهای آن بوده است. بسیاری از فعالان و مفسران نیز وجوه تمایز آن را از اشکال مبارزاتی سنتی چپ، برجسته می کردند. آنها علت پیروزی ناگهانی و گیج کننده این حرکت را در جسارت تاکتیکی، پرهیز از ساختار سلسه مراتبی و استقلال از سازمانهای موجود و سابقه دار که از آنها ذهنیتی بوروکراتیک وجود داشت، توصیف می کردند.

 

مجله "سوسیالیست بین الملل"(1) در مقاله ای به نقد چنین ارزیابی و دیدگاهی پرداخته است: "این فاکتها کافی نیستند. از همان ابتدا، بقای جنبش وال ستریت وابسته به میزان پیوند و ارتباط آن با سازمانها و جنبشهای تاریخچه دار بود؛ برای نمونه، اتحادیه ها که حمایت و امکانات در اختیار جنبش اشغال گذاشتند. این جنبش از جانب اعضای سازمانهای چپ که از گذشته فعال بودند، حمایت و پشتیبانی شد. به یاری آنان پُلی بین جنبش نوخاسته و سازمانهای پا برجا باسایقه مبارزاتی دیرینه به وجود آمد. برای اینکه بخواهیم موفقیت این رابطه را دریابیم، باید به دینامیسمی که به وجود آورد، توجه داشته باشیم. به جای اینکه فکر کنیم این جنبش به تنهایی روی پای خود ایستاد، باید اینگونه بررسی اش کنیم که نمودی از اعتلای مبارزاتی بود که از پیش وجود داشت و در امتداد خود مبارزات دیگری را شکل داد. برای نمونه، "جنبش میدانها" در کشورهای دیگر و یا در ادامه، "جنبش ویسکانسین" یا اعتصاب کارگران شرکت تلفن "ورایزن" که هر کدام پشتیبانی گسترده ای از جنبش اشغال کردند. وقتی از این زاویه نگاه می کنیم، به این نتیجه می رسیم که اشغال وال ستریت هم در امتداد بازسازی سازماندهی سیاسی طبقه کارگر و زحمتکش قرار دارد. درست است که این جنبش تغییر اساسی در بحثهای جاری کشور ایجاد کرد، اما اگر بخواهیم به سوی جلو حرکت کنیم، باید ارزیابی هوشیارانه داشته باشیم، هم از نقاط قوت و هم از نقاط ضعف آن."

این مقاله ادامه می دهد: "یکی از مهمترین ابزاری که این جنبش داشت و از دست داد، تجمع در چادرها بود. اینجا در واقع محل ملاقات بود، در اینجا فعالان یکدیگر را پیدا کردند. فعالیتهای پیشین یک مرکز اصلی تصمیم گیری نداشت، اما تمامی حرکتهای بزرگ از جانب سازمانهای بزرگ پیشین سازماندهی شده بود، مانند جنبش کارگران شهر نیویورک با جنبش جوانان رادیکال که پُلی بین اشغال و اتحادیه ها ایجاد کردند. همه اینها در چادرها به بحث و تبادل نظر گذاشته می شد. این را بدین دلیل بررسی می کنیم که در عمل دریابیم با از دست دادن چادرها، جنبش چقدر تضعیف شد. این جنبش در شکل جدید سازماندهی خود به اندازه کافی رشد نکرده بود که بتواند جای خالی آن را پُر کند. جنبش برای این روز برنامه ای نداشت و به همین دلیل پلیس توانست کوشندگان آن را دستگیر کرده و پارک را خالی کند."

 

البته بعد از این رویداد و با جمع آوری چادرها، تظاهرات دیگری به راه انداخته شد. در 17 نوامبر دهها هزار نفر که شامل افراد جدید نیز می شدند، به تظاهرات پیوستند. اما این بار شور پیشین کمتر حس می شد. به جای "میکروفون مردم" که برای پرهیز از استفاده از میکروفون سراسری به کار می رفت، یک سیستم بزرگ صدا توسط اتحادیه ها گذاشته شده بود. این در شرایطی بود که پلیس کنترل شهر را با یک تیم قوی امنیتی به دست گرفته بود و از نزدیک شدن معترضان به "زکاتی پارک" جلوگیری می کرد.

برخی از کوشندگان نیز می گویند، نظمی که ورود اتحادیه ها به اعتراضهای خیابانی آورد، سبب شد که ویژگی خودانگیختگی جنبش از بین رفته و آن را قطب بندی کند.

با نظم یافتن تظاهرات و اعتراضها، فعالان جنبش اشغال نیز که به خاطر رفتار صریح و مبارزه جویانه شان به خود می بالیدند، اینک خود را در موقعیت دیگری ، به گفته خودشان موقعیتی "خسته کننده"، می دیدند و ناراضی بودند. راهپیماییهایی که از پیش از جانب اتحادیه ها و برخی از سازمانهای و گروههای چپ اجازه گرفته شده بود، به مبارزات آنها شکل دیگری می داد. با این حال آنها می پذیرفتند که همین به مبارزه شان کاراکتر توده ای داده است. آنها با لایه های بیشتری از طبقه کارگر در ارتباط و تماس قرار گرفته بودند. بیشتر آنها اگر هم در مورد روند کند و متعادل نگران می شدند، اما اهمیت این ارتباطات که به ایجاد روابط جمعی و اقدامات جمعی با اعضا اتحادیه ها و دیگر سازمانهای اجتماعی ختم می شد را قبول داشتند. جالب اینکه، همچنان که جنبش کاراکتر توده ای می یافت و یا بهتر است بگوییم کاراکتر خودانگیختگی مبارزه جویانه اش از دست می داد، سیاستی که درگیری انفرادی و رودررو را جایگزین تصمیم جمعی می کرد، برتری یافته و تسلط پیدا کرد. در همان حال که در بسیاری از فعالان علایم بی صبری و کم طاقتی در برابر این وضعیت پُر رنگ تر می شد، آنارشیستها که وارد صحنه شده بودند، با ارایه توجیهات تئوریک، آگاهانه تلاش کردند رهبری جنبش را به دست بگیرند.

 

آنارشیستها، افراطی ترین و به لحاظ سیاسی، تعریف شده ترین موجی بودند که وارد این جنبش شدند. جریانهای آنارشیست بیشتر در سواحل غربی آمریکا متمرکز هستند و پیامها و گفت وگوهای سیاسی خود را از طریق وبلاگها و گروههایی به نامهای همچون "میخک سیاه"(2)، "کمون اوکلند"(3)، "خلیج خشم" و غیره منعکس می کنند. البته این عده تا حدود قابل توجهی نفوذ نیز دارند، زیرا به طور سیاسی در ارتباط با جریانهای مشابه که سالها پیش فعال بودند، قرار دارند.

آنارشیستها معتقدند، اشغال کارخانه ها و اعتصاب نباید دلبخواهی باشد و یا بنا به تصمیم اتحادیه ها صورت گیرد. آنها حتی تاکید دارند که اعضای اتحادیه ها، کارگران مرفه تری از دیگر مردم فقیر هستند و بنابراین، تصمیمات و برنامه های آنان کافی نیست. آنها می گویند:"همچنان که بحرانهای اقتصادی عمیق تر می شود، مردم فقیر، بیکاران، مهاجران بدون مدرک یا مهاجران در کل، غیر سفید پوستان و خود ما که بخشی از همینها هستیم، در مبارزات کارگران عضو اتحادیه ها نقشی نمی یابیم. زمانی که قرار باشد اقدامات انقلابی از طریق اتحادیه ها برنامه ریزی شود، آنها این را در نظر نمی گیرند که تفاوتی بین اعضای اتحادیه ها و این گروههای اجتماعی وجود ندارد. آنها این دسته کارگران را در ارتباط با خود به حساب نمی آورند. آنها واقعیتهای زندگی پرولتاریا را که در بدترین شرایط قرار دارد را درک نمی کنند."

"جنیفر روشه"، یکی از فعالان چپ جنبش در پاسخ به نظریه آنارشیستها می گوید:"نظریه آنارشیستها در این باره نادرست است. نخست آنکه کارگران عضو اتحادیه ها فقط سفید پوستان نیستند، بلکه مهاجران، زنان و سیاهپوستان هم هستند که برای حقوق خود مبارزه می کنند . چرا نباید تلاش کنیم افرادی که در اتحادیه نیستند نیز به همین حقوق دست یابند؟ کارگرانی که عضو اتحادیه ها هستند، این تلاش را کرده و این خواست را داشته اند. آنها وقتی به حرکت درمی آیند و برنده می شوند، امکان پیشرفت مبارزات دیگر کارگران را نیز افزایش می دهند."

 

آنارشیستها روی پتانسیل زحمتکشانی که در هر حرکتی شرکت می کنند و حاضرند در عملیات تهاجمی شرکت داشته باشند، حساب می کنند.

آنها می گویند:"هیچ 24 ساعتی در حافظه نزدیک ما چنین گوناگونی حرکات ستیزه جویانه را در سراسر کشور به یاد ندارد. از جنگ خیابانی در اوکلند گرفته تا حمله غافلگیرانه در لوس آنجلس. از اقدامات شجاعانه در نیویورک و حمله غافلگیرانه به ایستگاه پلیس در سانفرانسیسکو تا راهپیمایی ضد سرمایه داری در نیواورلئان و یا تبدیل بانکهای سیاتل به سطل اشغال و جمعیت عظیمی که روز اول ماه مه به خیابانها آمدند. معترضان دیگر از رویارویی ستیزه جویانه و تخریب اموال دولتی هراسی نداشتند. این یک نقطه عطفی در رساندن یک پیام است، لحن و تاکتیکهای بعدی در دور آتی متفاوت خواهد بود."

مخالفان می گویند:"اینان غافل از آنند که اقدامات توده ای در عوض هزاران نفر را به میدان می آورد. برای نمونه، در نیویورک 30 هزار نفر از مهاجران، اعضای اتحادیه ها، دانشجویان، دانش آموزان، فعالان و دیگر زحمتکشان را به خیابان آورد. همچنین در شهرهای دیگر، تظاهراتی با شرکت 3000 تا 7000 نفر بر پا گردید."

کوشندگان اصلی جنبش وال ستریت معتقدند که این جنبش باید کارگران و زحمتکشان را هر چه بیشتر به میدان بیاورد و برای دستیابی به این هدف باید تعادل را حفظ کند. برای پیشبرد این امر لازم است، اعتراضات گرد مطالبات مشخص گروههای اجتماعی سازماندهی شود. برای نمونه، مبارزه برای مسکن و آموزش و پرورش بهتر. آنها معتقدند که این اقدامات هنوز جایگاه و چهره سیاسی خود را به اندازه کافی جا نیانداخته است و هنوز مردم تصور می کنند، جنبش اشغال تنها محدود به اشغال پارک و برپایی چادر می شود.

 

نقش فعالان جنبش وال ستریت در اعتراضهای اخیر

هر گونه که بنگریم، این یک واقعیت است که جنبش اشغال وال ستریت به دمل نارضایتیهای انباشته شده در ایالات متحده آمریکا نیشتر زده است. این جنبش به مراتب از ظرفیت سازماندهی و سیاسی طبقه کارگر فرا تر رفته است. طبقه کارگر برای سالها (35 سال) دوران نقاهت، زخمهای شکست و تضعیف روحیه را تجربه کرده است. رویدادهای سال 2011 از انقلاب مصر تا اشغال در "مادیسون ویسکانسین" همگی پروسه بازسازی و تغییر در روحیه ناامیدی را به جریان انداخت. حتی می توان به این اکتفا کرد که این آغاز پروسه ای جهت پاسخ به الزامات دوره حاضر است و پیشرفت آن نیز به توان همراه کردن و داشتن اتحاد عمل همه نیروها مشروط است.

اینکه جنبش اشغال رشد خواهد کرد و به شکل کنونی خود توانایی مداخله گری را دارد یا نه، سوالی است که پاسخ آن روشن نیست. اما بدون شک، این جنبش به طور بنیادی گفتمان سیاسی در آمریکا را تغییر داده و به طبقه کارگر اعتماد به نفس تازه ای برای بازسازی تشکلهای خود بخشیده است. اکنون هیچ کمبودی برای طرح موضوعات و مطالباتی که بر اساس آن می توان سازماندهی کرد، وجود ندارد. به طور قطع همچنانکه طبقه حاکمه زندگی را بر طبقات و قشرهای زیر دست سخت تر می کند، زمین اعتراض و خیزش وسیع تر می شود.

در این باره فعالان جنبش و سازمانهای سیاسی مدافع آن معتقدند که مبارزات اخیر مانند کمپین "عدالت برای ترایوان"، نوجوان سیاه پوستی که به دست یک سفید پوست نژادپرست به قتل رسید، در مبارزه علیه نژاد پرستی نقش بسزایی داشته است.

همچنین در ماه مه سال جاری بیش از 10 هزار نفر علیه اجلاس سران ناتو در شیکاگو راهپیمایی کردند. و نیز در سال جاری 32 هزار نفر از اعضای اتحادیه معلمان شیکاگو به اعتراض و اعتصاب دست زدند که از حمایت چشمگیری از سوی مردم برخوردار شدند.

اگرچه اینگونه مبارزات، ساختار اولیه جنبش اشغال وال ستریت را تغییر داده، اما از آنجا که کوشندگان این جنبش نقش به سزایی در حمایت و سازماندهی این اعتراضات داشته اند، می تواند نشانه ای از پویایی جنبش به شمار رود. بهترین راه برای چپ و کسانی که از جنبش وال ستریت انگیزه و الهام گرفتند، این است که در راه اندازی و پیشبرد سلسله اعتراضات آتی نقش فعال داشته باشند. آموزه این خیزشها و اعتراضها برای جنبش اشغال وال ستریت این است که با سازماندهی، مقاومت، پیگیری و پایداری می توانند مبارزات را به سوی اهداف خود سوق دهند.

 

در اولین سالگرد جنبش اشغال وال ستریت

یک سال پس از آغاز جنبش وال ستریت، کوشندگان می گویند هدف همان است، اما تاکتیکها تغییر کرده.

از روزها پیش از سالروز تولد جنبش اشغال ، رسانه های سرمایه داران گوش مردم را از اینکه جنبش از بین رفته، پُر کرده بودند. اما استقرار تعداد بیشماری پلیس در شهرهای بزرگ نشان می داد که حتی خود آنها نیز دروغهای شان را باور ندارند. تظاهرات در بسیاری از شهرها از جمله واشنگتن، بوستون، سانفرانسیسکو، اوکلند و... با حضور سنگین پلیس از صبح زود آغاز شد.

در نیویورک، تظاهرات بزرگی که به درگیریهای سنگین ختم شد، انجام شد. بیش از 150 نفر دستگیر شدند. تظاهرات به شکل چشمگیر و موثری سازماندهی داشت. چهار صف منظم در ساعت 7 صبح به قسمت پایینی "منهتن" وارد شدند. هزاران معترض که اکثر آنها را جوانان تشکیل می دادند، بعد از یک سخنرانی کوتاه به خیابانها سرازیر شدند. صدها نفر از آنها به ناگهان به "زوکاتی پارک" وارد شدند، به طوری که پلیس غافلگبر و وحشت زده شده بود.

شمار پلاکارتهای علیه سرمایه داری فراوان بود. همچنان که معترضان به ساختمان وال ستریت نزدیک می شدند، پلیس با خشونت اقدام به پراکنده کردن آنها کرد، اما نتوانست از پیشروی آنها جلوگیری کند.

در پلاکارتها خوانده می شد:"سرمایه داری، جهان را نابود می کند"، "آینده لعنتی ما کجاست؟"

روی بنر "حزب کارگران جهان" خوانده می شد:"جنبش وال ستریت را گسترش دهید، سرمایه داری را برکنار کنید، برای سوسیالیسم مبارزه کنید!"

پیام اصلی این اعتراضها در دفاع از 99 درصد مردم آمریکا و علیه یک درصد ثروتمند به سادگی اینگونه بیان می شد:"ثروت را قسمت کنید!"

یکی از فعالان می گوید:"ما با موجی روبرو هستیم که اگر چه مطالبات گوناگون دارد، اما رشته ای قوی، اجزای آن را به هم پیوند می دهد. برای نمونه، گروههای آبی، سبز و سیاه: "آبی" معتقد است تبلیغات سرمایه داری همچون ویروسی برای جامعه است، از این رو برای آگاهی بخشی تلاش می کنیم. "سبز" در جهت مبارزه علیه نابودی محیط زیست که به دست سرمایه داران صورت می گیرد و "سیاه" مبارزه علیه نژاد پرستی.

 

انتخابات آمریکا و جنبش اشغال والت ستریت

روز سه شنبه 6 نوامبر، انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحد آمریکا برگزار می شود. موضوع بحران اقتصادی و راه برون رفت از آن در کمپین انتخاباتی اوباما و میت رامنی که تا کنون در نظرسنجیها با فاصله کمی در کنار هم قرار دارند، جایگاه مرکزی دارد. در واقع، مضمون بحثهای جاری همان مطالباتی است که جنبش اعتراضی اشغال مطرح کرده است؛ خواسته هایی که این جنبش معتقد است، از دل جامعه و نگرانیهای آن نسبت به بحران اقتصادی استخراج کرده است. از این رو، جنبش اشغال مهمترین پدیده خارجی است که گفتمان آن به میان کمپین هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه نفوذ داشته است.

اوباما و دمکراتها مهمترین مضمونهای سیاسی و اجتماعی که جنبش به میان کشیده، مانند بی عدالتی در جامعه و نیاز به تقسیم ثروت را سرلوحه بحثها و گفتگو های خود قرار داده اند. از سوی دیگر، میت رامنی درگیر پاسخ به پرسشهایی از جانب این جنبش در باره ثروت هنگفت وی، میزان ناچیز مالیاتی که می پردازد و اینکه چه نقشی وال ستریت و سرمایه داران باید در رشد اقتصادی و ایجاد شغل داشته باشند، شده است. برای نمونه، او در ایالت "نیوهمشایر" موضوع بحث خود را به "بی عدالتی اقتصادی در آمریکا" اختصاص داده بود.

این تاثیرات حتی از صحنه سیاسی نیز فرا تر رفته است. برای اولین بار در تاریخ وال استریت، سهام داران "سیتی کورپ" در مخالفت با پرداخت 15 میلیون دلار مزد و پاداش به "ویکرم پاندیت"، مدیر اجرایی این بنیاد بزرگ مالی، با هم متحد شدند. این اتحاد در حالی صورت گرفت که موضوع نابرابری دستمزد در گفتگوهای عمومی جاری شده است. بدین طریق، نارضایتی مطرح شده در اشغال وال ستریت در رفتار وال ستریت نیز تاثیر گذاشت.

پایان دادن به "نابرابری دستمزدها" از جمله مطالباتی است که توسط جنبش در جامعه مطرح شده بود. فعالان از پیش خواسته بودند که حزب دمکرات به گونه مشخص به سمت چپ متمایل شود.

 

اوباما تلاش کرده است تا پیامهای مرکزی کمپین خود را از دل جنبش برگزیند. وی در هر فرصتی از عدالت و برابری در جامعه و اقتصادی که همه از آن عادلانه بهره مند می شوند، صحبت به میان می آورد. وی می گوید، همه به اندازه خود زحمت می کشند و همه باید از حقوق عادلانه برخوردار باشند. اوباما به طور مکرر بر اینکه ثروت باید عادلانه تقسیم شود، تاکید کرده و می گوید، همه آمریکاییها باید در برابر کمپانیهای درنده خو، بانکها، شرکتهای بیمه و به طور کلی ثروت اندوزان محافظت شوند. او عدالت اجتماعی را "موضوع مهم زمان ما" خوانده و گفته است:"شما اسمش را هرچه می خواهید بگذارید، ولی اینکه از یک میلیونر بخواهید دستکم به اندازه منشی خود مالیات بپردازد، غیر عاقلانه نیست."

ناگفته نماند که اوباما همچنین در آخرین مناظره انجام شده با میت رامنی، از تاکید بر اینکه پشتیبان سرمایه داری و بازار است نیز کوتاهی نکرد.

کوشندگان و معترضان جنبش که به شگردهای نمایندگان هر دو حزب آگاه هستند، هیچگونه حمایتی از آنها نکرده اند. آنها می گویند، انتخابات یک دروغ بزرگ است و با آنان همراهی نمی کنند، زیرا "جنبش ما حامی منافع مردم و تغییرات مثبت پیرامون زندگی روزانه، آسایش و معیشت آنها است، اما هر دو کاندیدا بازیچه دست قدرتهای بزرگ مالی هستند."

یکی از فعالان جنبش می گوید:"کمپین اوباما به معترضان نشان داد که فرایند انتخابات، نمایشی و به نفع منافع سرمایه داران و کمپانیهای بزرگ است."

آنها می گویند، رامنی و اوباما بر سر موضوعاتی که علیه منافع کارورزان جامعه است، با هم توافق دارند. برای نمونه، آنها بر سر بودجه وزارت دفاع NDAA))، پرواز هواپیماهای بدون سرنشین بر فراز سراسر کشور )بیشتر شبیه پلیس هوایی برای کنترل و پلیسی تر کردن کشور)، جنگ برای منافع، قانون دزدی آنلاین (SOPA) (قانونی که اینترنت را تبدیل به زندان می کند) یا باز نگاه داشتن زندان گوانتانامو بدون هیچ برنامه ای برای بستن آن، وحدت نظر دارند.

 

پانویس

 (1) سوسیالیست بین الملل

http://www.isj.org.uk/index.php4?s=about

 (2) میخک سیاه (آنارشیست)

http://blackorchidcollective.wordpress.com/2012/01/30/longview-occupy-and-beyond-rank-and-file-and-the-89-unite-2/

 (3) کمون اوکلند( آنارشیست)

www.bayofrage.com/from-the-bay/blockading-the-port-is-only-the-first-of-many-last-resorts/

 

اطلاعات در باره اخبار و رویدادهای سالگرد جنبش وال ستریت:

- Occupy Wall Street: One-year anniversary sparks new protests

http://www.globalpost.com/dispatch/news/regions/americas/united-states/120917/occupy-wall-street-one-year-anniversary-sparks-n

 

-One year after Occupy began: Class war on Wall Street

http://www.workers.org/2012/09/19/one-year-after-occupy-began-class-war-on-wall-street

/

-One Year Later: Lessons Learned From Occupy Wall Street

http://www.truthdig.com/report/item/one_year_later_lessons_learned_from_occupy_wall_street_20121010

 

 

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق