بررسی دو دیدگاه در چپ جهانی، حمایت نظامی غرب به انقلاب سوریه آری یا نه؟

 

لیلا جدیدی

 

دخالت نظامی غرب در لیبی مباحث جنجال برانگیزی را در بین چپ جهانی به میان کشید. احتمال و تهدید چنین دخالتی در سوریه یک بار دیگر سبب اختلاف نظر و روی میز قرارگرفتن این مبحث شده است. با فرار ریاض حجاب، نخست وزیر سوریه و پیوستن وی به مخالفان بشار اسد فصل تازه ای در این میدان گشوده شده است. جنگ بین ارتش سوریه و "ارتش آزاد" سوریه همچنان ادامه دارد. رژیم اسد نیز از همان آغاز به صراحت روشن کرد که تا آخرین قطره خون مقاومت خواهد کرد. از همین رو، دیکتاتور سوریه به کشتار و جنایت همچنان ادامه می دهد.  این شرایط مخالفان را برآن داشت که سلاح بدست گیرند تا بتوانند در برابر حملات مرگزای نیروهای نظامی بشار اسد  به مقاومت ادامه دهند. با این حال عدم تعادل قوا مخالفان را نیازمند به پشتیبانی غرب کرده است. فعالان چپ در چنین شرایطی مباحثی را مطرح می کنند تا راهنمای عمل برای فعالیتهای آتی باشد. پرسشهای گوناگونی پیش روی چپ جهانی در این رابطه قرار گرفته است. آیا  نیروهای چپ باید از دخالت ناتو و غرب در پشتیبانیهای هوائی و غیره به مخالفان سوریه حمایت کنند؟ آیا فعالان ضد جنگ  می توانند چنین دخالتی را همچون جنگ در افغانستان و عراق بشمار بیاورند؟  آیا مخالفت با همه اعمال امپریالستها همیشه خوب است یا شامل استثنا نیز می شود؟ آیا عمو سام بدون گرفتن امتیازی به یک انقلاب یاری می رساند؟ چگونه تضاد ها را اصلی و فرعی کنیم؟

نوشته زیر گزیده ای  است از برخی از نظرات و دیدگاههای مطرح که نمونه ای از بحثهای کلی در این زمینه است.

 

فام بین، یک فعال سرشناس سوسیالیست است که پیرامون مخالفت با اعدام، جنگ در افغانستان و عراق مقالاتی در نشریات گوناگون از جمله مانتی ریویو انلاین از وی منتشر شده است. فام که  نخست موضع مخالفت با دخالت نظامی غرب در لیبی داشت، بعد ها تغییر موضع داد و اعلام کرد که در شرایط موجود چپ باید از جنگ ناتو در لیبی حمایت می کرد. فام بین طی مقاله ای در ماه ژوئیه سال جاری در نشریه "نورت استار" با عنوان "زمانی که ضد امپریالیسمها راه را اشتباه می روند" از دخالت ناتو  برای پیشرفت انقلاب لیبی علیه قذافی حمایت می کند و آنرا پر اهمیت و ضروری توصیف می کند. وی اکنون نیز بر این باور است که امروز نیز چپ باید همین موضع را برای پیشبرد انقلاب و پیروزی مردم علیه رژیم بشار اسد در سوریه داشته باشد. او معتقد است که به طور کلی "داشتن مکانیزم برخورد متغیر نسبت به عمو سام در خارج از مرزها مثبت است" و در این باره می نویسد:"مخالفت با مکانیزم عمو سام درحالت معمول کار درستی است. یک واکنش مترقی است که در دهه 90 رو به کاهش داشت. بوش پدر و کلینتون نیروهای نظامی را به بهانه "کمکهای انسانی" به سومالی، هایتی و کشورهای بالکان می فرستادند و بدین منوال تا سال 2000 پیش رفتند. آن گاه، بوش پسر نیز با اهداف امپراطوری سازی به افغانستان و عراق حمله کرد. مخالفت با جنگ واکنشی مترقی بود.

اما هر چه معمولا خوب است دلیل ندارد همیشه خوب باشد. واکنش مترقی به هر حرکتی که  آمریکا خارج از مرزها می کند وقتی صحبت از بهار عربی می شود همه چیز هست جز "مترقی". زمانی که امپرالیسم آمریکا در خصومت با بهار عربی و مخالفت با  قذافی و اسد در صندلی عقب نشسته بود،  چپ در غرب گله ای از امپریالیسم نداشت، اما به محض آن که انقلابیون سوریه و لیبی از امپریالسیت خواستند با حملات هوائی  از مبارزه آنها حمایت کنند، دست به شکایت برداشتند. در این شرایط، علیه دخالت نظامی بودن، عملی ضد انقلابی است یا بهتر بگویم شعار "انقلاب بله، دخالت نظامی نه" تبدیل می شود به شعاری تخیلی، انتزاعی و بی مصرف.

اگر بگوئیم لیبی شانس آورد که مخالفان دخالت نظامی در کشورهایشان آن قدر ضعیف بودند که نتوانستند تاثیری در تصمیم ناتو و غرب بگذارند، نادرست نگفته ایم. زیرا در غیر این صورت لیبی امروز به سرنوشت سوریه دچار شده بود.

 

فام بین می گوید، انقلابیون عرب می توانند به هر حال از دخالت نظامی امپریالیستی برای پیشبرد مبارزه خود سود جویند و متذکر می شود که اپوزیسیون لیبی  دخالت خارجی را به نفع خود خاتمه داده است. وی برای اثبات نظر خود اشاره  می کند که ناتو در خاتمه پایگاه نظامی در لیبی ایجاد نکرد و نمونه دیگر آن که  دولت لیبی با اراده مستقل خود از استراد پسر قذافی به دادگاه بین المللی جنایت علیه بشریت خود داری کرد. فام از آن هم فرا تر می رود و می گوید؛ ما در واقع  باید از کسب آزادی سیاسی تازه در لیبی و این که جبهه متحد ناتو با حملات هوائی به مبارزه مسلحانه مبارزان لیبی در زمین یاری رساند، ابراز خشنودی کنیم.

 

پال دوماتو، سردبیر نشریه سوسیالیست بین الملل و نویسنده کتاب "معنای مارکسییسم" نظرات فام را به چالش گرفته و آن را نقد می کند. وی می گوید: فام در ادعای خود همه چپهای ضد امپریالیسم را به یک چشم نگریسته، از جمله گروههای ضد امپریالیست استالینستی که از قذافی حمایت کردند و امروز نیز از رژیم وحشی اسد در سوریه حمایت می کنند. اما ضد امپریالیستهای اصولی زیادی هستند که می توانند "راه بروند و در عین حال آدامس هم بجوند"، هم از انقلابها ی لیبی و سوریه علیه رژیمهای دیکتاتوری حمایت و هم با دخالت نظامی امپریالیسم آمریکا و متحدین آن مخالفت کنند. هنوز برخی از ما عقلمان را از دست نداده ایم و امپریالیست را بزرگترین دشمن  انقلابهای بهارعربی و حاکمیت ملی در خاورمیانه می شناسیم.

 پال نظر فام در دفاع از بمباران ناتو در لیبی  که مدعی شده است "ناتو افراد غیر نظامی را هدف قرار نداده" این گونه نقد می کند:البته  ناتو هم همین ادعا را دارد، آندره فوق راسموسن، دبیر کل نا تو هم می گوید "ما عملیات را بسیار دقیق انجام می دادیم به طوری که تلفات ثبت شده ای وجود ندارد". این درحالیست که  طارق علی (فعال سیاسی و نویسنده) از قول یک مقام رسمی انگلیسی گزارش از 20 هزار نفر که در بمباران ناتو در لیبی کشته شده اند، می دهد. طبق تحقیقاتی از جانب دیدگاه حقوق بشر تنها در 8 سایت،  72 نفر کشته شده اند که نیمی از آنان زیر سن 18 سال بوده اند.

پال دوماتو می گوید:به طور تاریخی بمباران هوائی ابزاری برای جنگ بین قدرتهای بزرگ با یکدیگر یا علیه کشور های ضعیف تر و یا علیه جنبشهای انقلابی مانند ساموسا در نیکاراگوئه یا اسد در سوریه است و نه از سوی یک جنبش انقلابی که برای تغیترات اجتماعی بنیادی مبارزه می کند.

پال در جای دیگری می گوید: بحث در مورد این که امپریالیست چقدر نفوذ بر حاصل یک انقلاب داشته باشد تا این که از امپریالیست خواسته شود که دست به دخالت نظامی بزند امری جداگانه است. وی با یاد آوری نقل قولی ازفام بین، در زمانی که مخالف دخالت نظامی غرب بود و گفته بود "عمو سام هیچ وقت بدون آن که چیزی بگیرد به کسی چیزی نمی دهد"، سوال می کند؛ چطور است که امروز  با تغییر موضع خود می گوید: "ما باید هر چه در توان داریم بکار بریم" برای تشویق "دولتمردان کشور خودمان" تا در "انقلابات دیگران" دخالت کنند؟

وی در ادامه می گوید؛ جالب است که یک نفر ادعای مارکسیست بودن داشته باشد، آن وقت از امپریالیسم که مسئول بسیاری از نابسامانیها در خاورمیانه است، ذخایر نفتی آنان را غارت می کند، مرزهای آنان را بهم ریخته و طرح ریزی می کند و از دیکتاتورهای خشن، کسانی که مردم عرب علیه آنان شوریده اند، حمایت می کند و آنان را متحدان و یاری دهندگان مردم عرب بداند.

 

فام بین اما با یک  پرسش موضع خود را روشن می سازد. وی چپ را سرزنش می کند و معترض است که چگونه وقتی اف 16 ها در اسمان لیبی پرواز کردند غرب بد شد و گفته شد و ادعا شد انقلاب توسط ناتو دزدیده شد، به جای این که به شواهد نگاه کنیم و این که ناتو به طور موفقیت آمیزی کنترل را بدست گرفته؟ این در حالی بود که  چپ در غرب به بیراهه کشاندن افکار پرداخت، شعارهائی همچون "زمستان لیبی"، "جنگ داخلی"، و "نه به قذافی و نه به انقلاب" سر داد. حالا دیگر انقلاب لیبی را تضادهای بین المللی، ارتش، قومی، و غیره  خطاب می کردند. این گونه بود که  راه برای ادعاهای اسد نیزباز شد.

وی در انتقاد به پیروان این نظریه می گوید: این عده مانند صفحه خط دار به طور مدام حرفهای خود را تکرار می کنند بدون ان که به شرایط مشخص هر واقعه ای توجه داشته باشند. فام این بخش از چپ را به سگ پاولو تشبیه می کند که هر وقت زنگ زده می شود فکر می کنند غذا آماده است. "آنها لیبی را با افغانستان و عراق یکی فرض کردند". اما خلاف ادعاهای "ضد دخالت نظامیها" لیبی در دست انقلابیون باقی ماند.

 

سوسیایست بریتانیائی ریچارد سیمور، نویسنده کتاب "شورشیان آمریکائی: تاریخ مختصری از ضد امپریالیسم آمریکائی"، طی مقاله ای به طور مشروح به مبحث بالا پرداخته است.  

یک توضیح پیش از طرخ نظریه وی ضروری است. تنها دو ماه پیش ریچارد سیمور در یک گردهمایی در واشنگتن برای معرفی کتاب خود به سازمان عفو بین الملل به خاطر حمایت از ناتو در افغانستان شدیدا انتقاد کرد. (سازمان عفو بین المل در یکی از بنرهای تبلیغاتی خود از ناتو به خاطر نجات زنان افغان حمایت کرده بود.) 

ریچارد سیموردرمقاله ای با عنوان" سوریه و ضد امپریالیسم "، می گوید: من کسانی که مبارزات در سوریه را پیچیده توصیف می کنند درک می کنم. زیرا آنجا تنها یک جریان مشخص وجود ندارد. بلکه مجموعه ای از موضوعات در آن دخیل هستند. دقیقا، "مبارزه ای است  توده ای، متنوع، ناهمگون، رنگین کمان و به ظاهر پراکنده". این فرایندی است که نه تنها یک مبارزه مترقی علیه دیکتاتوری (به زبان طبقاتی، مبارزه کارگران علیه سرمایه داری دولتی و طبقه حاکمه) است، بلکه "تعصبات، توهمات ارتجاعی، ضعفها و اشتباهات کارگران و همه عناصر ستمدیده و ناراضی" که مشتاق انقلاب هستند نیز بخشی از آن هستند. در عین حال، این مبارزه ای است که علاوه بر بُعد ملی، ابعاد دیگری همچون تضادهای منطقه ای و جهانی نیز دارد. تضاد های داخی مانند انشعاب در میان طبقه حاکمه پیرامون اصلاحات نئو لیبرالی، اختلاف بین سنیهای ثروتمند و فقیر، شکسته شدن  همبستگیهای اجتماعی و غیره همراه با دینامیسمهای منطقه ای، مانند مبارزات کردها یا وهابیهای علیه شیعه که در واقع درگیریهای امپریایستی برای آن تعین تکلیف می کنند، مانند دشمنیهای آمریکا و روسیه و یا رقابت های منطقه ای، همین طور اعمال ضد انقلابی عربستان سعودی و مسائل مربوط به شورای همکاری خلیج  و طرح رهبریت منطقه ای ترکیه زیر پوشش نو اوتومانیسم، در آن دخیل هستند.

این البته یک موقعیت انقلابی است که مانند همه انقلابها دارای یک بعد نیست. همه آنچه که در رابطه با آن قرار می گیرد، لزوما مترقی نیستند. جنبه جنایتکارانه، درهم شکستگی اجتماعی و تمایل به بی عملی و یا ابهامات ارتجاعی از جانب برخی وجود دارد. به همین دلیل است که داشتن  استراتژی و نمایندگی سیاسی بسیار اهمیت پیدا می کند. جدائیها  و اختلافات نظری موجود در بین ما به عنوان چپ غربی نیز از همین موضوع سرچشمه می گیرد. روشن است که این اختلافات در مبارزات مردم سوریه نیز تا حدی انعکاس پیدا می کند. در عین حال، آنها به سازمانهای فلسطینی نیز نظر می افکنند. بیش از نیم میلیون فلسطینی آواره در سوریه و تحت ستم اسد زندگی می کنند و بهمین دلیل است که  حماس نیز موضع ضد اسد می گیرد و برخی از فلسطینیها به انقلابیون سوریه می پیوندد.

 وی می گوید: اکنون بحران جهانی تنها بحران سرمایه داری و یا طبقات حاکمه  و یا رژیمهای عهد عتیق نیست. بلکه همچنین بحران طبقه کارگر، چپ، جنبشهای مسلحانه، و احزاب پا بر جای و سازمانیافته نیز هست. . این همانی است که ماتریالیسم تاریخی به ما توضیح داده است.  اکنون مهم این است که ما چگونه با این موقعیت تازه برخورد می کنیم.

 

وی مشکل اصلی چپ را کوتاهی  در بررسی تضاد مشخص در شرایط مشخص توصیف می کند و می افزاید؛ ازهمه مهمتر چپ تلاش نمی کند که تضاد ها را دسته بندی کرده وبه اصلی ترین آنان بپردازد. در اصلی و فرعی کردن تضاد ها، به چند نکته باید توجه داشت:

نخست آن که باید بحث جنبش ضد جنگ را با انقلاب سوریه  و حمایت  کنندگان آن از یکدیگر جدا کرد. هر کس حتی کمی توجه کند می بیند چپهای ضد جنگ اکنون از انقلاب سوریه حمایت می کنند.

دوم این که این درست است که امپریالیسم نقش مرکزی در خاورمیانه دارد، اما در شرایط موجود نباید در این مورد زیاده روی کرد. اگر چه درست است که آمریکا مقداری منافع در لیبی بدست آورد. ولی باید بدان از این زاویه نگریست که آن را در جریان یک پروسه انقلابی در لیبی بدست آورد. امپریالیسم با دخالت نظامی برای انقلاب لیبی از خود مایه گذاشت. این هم بدین دلیل بود که  آمریکا دو هدف دارد. اول این که از رادیکال شدن انقلابها در خاورمیانه جلوگیری کند و دوم این که از میدان تحریر یاد گرفت بهتر است تا دیر نشده در سمت تحولات قرار گیرد، از رفورمهای تدریجی حمایت کرده و برای افراد مورد اعتماد خود در مدیریت جا باز کند.

سیمور می گوید، اگر بگوئیم تضاد اصلی با امپریالیسم است، مبارزات مردم علیه حکومت به حاشیه رانده می شود. اگر چه تضاد با امپریالیسم و تضاد بین امپریالیستها وجود دارد اما دیکتاتوریهائی نیز وجود دارند که برای حفظ قدرت از اشکال و ابزار نا عادلانه علیه جامعه استفاده می کنند. از این روست که زنجیره ای از مبارزات رهائی بخش از غزه تا آتن شکل گرفته است.

برخی می گویند ما باید از انقلاب دفاع کنیم اما با دخالت نظامی امپریالیستها نه، و چپ باید با انقلابیون سوریه که از امپریالیستها سلاح دریافت می کند مخالفت کند. به این عده باید گفت که تاریخ انقلاباتی که سلاح از امپریالیستها گرفتند طولانی است. اگر می خواهی بجنگی مسلم است که باید سلاح ات را از جائی بگیری. با این حال این انقلاب تا کنون سلاحی از امپریالیست نگرفته، همین مقدار کم را هم از بازار سیاه بدست آورده است.

 

جمعبندی:

فام بین می گوید: درمورد هر دو کشور، لیبی و سوریه،  چپ در غرب اشتباه  می کند که پرنسیبهای ضد امپریالیستی خود را به وظایف انترناسونالیسم خود ارجحییت می دهد.  کمک رسانی به انقلابها و تحولات انقلابی  با همه اشکال آن باید برجسته باشد. ما  که همه اشکال مبارزه  را قبول داریم  یا باید این را بپذیریم و یا این جمله را از ادبیاتمان خارج کنیم.

 

پال دوماتو اما بر این باور است: حتی اگر امریکا به انقلاب کمک کنند، ما چپها در مواضعمان  نباید تغییری ایجاد شود. به گفته جان رید که فام نیز بدان اشاره کرد "عمو سام هرگز بدون بدست آوردن چیزی به کسی چیزی نمی دهد. او با کیسه ای پر ازکاه در یک دست و در دست دیگر شلاق بما نزدیک می شود".

دخالت نظامی آمریکا در لیبی و سوریه به هرشکل و صورت با هدف مدیون کردن دولت جدید به ناتو و امپریالیستهاست. این پیروزی برای برپائی حکومتی خواهد بود که در صحنه داخلی و خارجی با منافع آمریکا، اسرائیل و قدرتهای اصلی اروپائی در امور اقتصادی، سیاسی و نظامی همخوانی داشته باشد. در نتیجه  عناصر انقلابی و مردمی در برابر استثمار شدگان، مستمدان، و ستمدیدگان زیر سوال خواهند رفت.   

 

ریچارد سیمور گوشزد می کند: در حال حاضر نزاع اصلی در سوریه  بین رژیم سرمایه داری دولتی و توده های مردم  که زحمتکشان جامعه هستند، است. این همانی است که باید با درک ان مواضع و فعالیت خودمان را تنظیم کنیم.   

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق