مزدک مدافع جامعه اشتراکی

 

شهره صابری

 

چندی پس از ظهور و سقوط سلسله ی هخامنشی  که هسته ی اصلی آن را سلطنت مطلقه ی شاه تشکیل می داد، قبایل بیابان گَرد سکایی طبقه ی حاکمه را تشکیل دادند. در حکومت اشکانیان بود که اصول ملوک الطوایفی در سیستم سلطنتی ایران ظهور کرد و سبب تقسیم قدرت میان سران طوایف هفت گانه ی سلوکی شد و از قدرت مطلقه ی شاه کاهید. چنانچه اَرَشک یا اَشک یکم به کمک هفت خاندان ممتاز (پارت، مهران، سورن، اسپندیاز، زیک، اسپهبد، کارن) بر تخت سلطنت نشست و این هفت خاندان در قدرت شرکت داشتند. انعکاس قدرت این تیولداران عمده را می توان در تشکیل شورای اشرافی و تعیین حدود برای اختیارات شاه مشاهده کرد. در دوره ی سلطنت ساسانیان از میان خاندانهای ممتاز یا واسپوهران (ساسانی، کارن پهلو، سورن پهلو، اسپاهبذ پهلو، اسپندیاز، مهران، زیک)، خاندانهای سورن کارن و اسپاهبذ که خود را از نسل اشکانیان می دانستند بیشترین قدرت و نفوذ را داشتند.

«در ایران هفت خانواده ی بزرگ بودند که طبقه ی فئودالهای بزرگ را تشکیل می دادند و هر گاه اراده می کردند رعایای خویش را به هواداری از شاه بر می انگیختند یا برضد او می شوراندند. بین آنان و روستاییان طبقه ی متوسطی از تیولداران کوچک وجود داشت و حلقه ای که اینان را به تیولداران بزرگ پیوند می داد محکم تر از رشته ای بود که شاه را به تیولداران بزرگ متصل می کرد. به موجب آنچه مورخان قدیم نوشته اند میان تیولداران بزرگ و شاه عناد و لجاج وجود داشته است.» (کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان )

با وجود این امر که ساسانیان خود را وارث هخامنشیان می دانستند و سعی در وادار نمودن سران طوایف به پیروی از حکومت مرکزی داشتند؛ در طول حاکمیت این سلسله نفوذ سران طوایف، فئودالها و موبدان بزرگ در ساختار قدرت واضح بود. این خصلت دو گانه ی دوره سلطنت ساسانیان موجب تضادها و کشمکشهای بر آمده از خواست حکومت مرکزگرا و اعمال قدرت موبدان و فئودالهای بزرگ شد.

 

اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ی ساسانیان در وصیت نامه اش می گوید:«نباید از هیچ چیز چندان ترس داشته باشید که از سَری که دُم گشته یا دُمی که سَر گشته... زیرا از گردیدن مردم از حالی به حال دیگر، نتیجه آن می شود که هر کس چیزهایی نه درخور او و برتر از پایه ی منزلت او می جوید و چون به آنچه جست برسد، چیزهایی برتر از آن می بیند و آرزوی آن می کند و در طلب آن قدم می گذارد و معلوم است که در میان عامه کسانی هستند که به شاهان نزدیک تر از دیگرانند و انتقال مردم از حالات خویش باعث می شود که آنها که در پایه ی تالی شاهند طمع در شاهی می بندند و آنان که از ایشانند، هوس نام ایشان می کنند.» (نامه ی تنسر، تصحیح مجتبی مینوی، تهران 1311، ص 56)

بیم اردشیر بابکان از چیره شدن نزدیکان به شاه انعکاس شرایط و اوضاع ساختار قدرت است و نشان می دهد سران طوایف، فئودالها و موبدان بزرگ، قدرتمند و مداخله گر بوده  و تلاش ساسانیان برای به وجود آوردن حکومتی مرکز گرا کاملا نتیجه بخش نبوده است. نه تنها اردشیر بابکان بیم آشفتگی در نظام طبقاتی بین مرکزیت حکومت و نجبا و اشراف  که تا طبقه ی خرده مالکان و دهقانان نزول می کرده را داشته، بلکه حفظ فاصله ی طبقاتی بین نجبا و توده ی مردم هم ضروریات حفظ سلسله ی ساسانیان بوده است.

 

در سراسر تاریخ ساسانیان قدرت و نفوذ قبایل هفت گانه «روستاییان وابسته به زمین بوده و مکلف بودند که زحمت بکشند و کار کنند و خدمات سربازی انجام دهند، یعنی به عنوان سرباز پیاده خدمت کنند. قانون از آنان کمتر حمایت می کرد و هنگامی که هرمزد چهارم سپاهیان خود را مجبور کرد که به هنگام جنگ دست تجاوز بر مردم صلح جو دراز نکنند شاید مقصود او از مردم طبقه ی دهقانان بود نه روستاییان . به گفته ی آمیانوس مارسلینوس نجبای ایرانی مدعی بودند که حق زندگانی و مرگ مردم و غلامان در دست آنهاست». (مالک و زارع در ایران، آ . لمتون، ص 58)

روستاییان به زمین وابسته بودند و اغلب با زمین خرید و فروش می شدند. این مناسبات تولیدی، طبقه ای شبه برده به وجود آورده بود. تمامی قوانین و مقررات مملکت به مثابه روبنای مناسبات اقتصادی یک نظام منسجم در جهت حفظ منافع طبقه ی حاکم به وجود آورده بود.

 

ظهور مزدک

بیامد یکی مرد مزدک بنام

سخنگوی و با دانش و رای و کام

گرانمایه مردی و دانش فروش

قباد دلاور بدو داد گوش

بدرگاه او شد بانبوه گفت

که جایی که گندم بود در نهفت

به تاراج بدهید یک یک به شهر

بدان تا یکایک بیابید بهر

اگر دادگر باشی ای شهریار

در انبار گندم نیاید به کار

شکم گرسنه صد ز مردم بمرد

که انبار آسوده جانش ببرد

ز چیزی که گفتند پیغمبران

همان دادگر موبد و مهتران

ز گفتار مزدک همه کژ گشت

سخنها از اندازه اندر گذشت

همی گفت هر کو توانگر بود

تهی دست با او برابر بود

نباید که باشد کسی بر فرود

توانگر بود تار و درویش پود

زن و خانه و چیز بخشود نیست

تهی دست کس با توانگر یکیست

(پادشاهی قباد اول، شاهنامه، حکیم فردوسی)

 

از دل تضادهای اجتماعی و جامعه ی طبقاتی ساسانیان، هم زمان با سلطنت کباذ (قباد) اول متفکری به نام مزدک فرزند بامداد و اهل استخر پارس زاده شد.

مزدک از مانویان بود و «استاد او زرتشت خورگان از اهالی شهر فسا بود و سالها در بیزانس (روم شرقی) بسر می برد و در آنجا با کتب فلسفی یونانی از جمله جمهوریت (سیاست) افلاطون آشنایی پیدا کرد و تحت تاثیر مدینه ی فاضله ی افلاطون قرار گرفت . افکار زردشت خورگان که بیشتر جنبه ی اقتصادی و اجتماعی داشت توسط شاگردش مزدک به جامعه ی ایرانی معرفی شد  ...» (محمد جواد مشکور)

اساس دین مانی دو عنصر متضاد خیر و شر بود جایگاه شر در پایین و جایگاه خیر در بالا بود. در پایین و در قلمرو ظلمت، اغتشاش و ظلم و فرمانروایی مستقر بود و در قلمرو نور صلح و آرامش و سعادت حاکم بود پس از آن که سپاه ظلمت به سپاه نور نزدیک شد جنگ بین نور و ظلمت آغاز می شد .

جامعه ی طبقاتی دوره ساسانیان، تضاد و نبرد در دین مانی و تاثیر فلسفه ی کلی افلاطون بر افکار مزدک موجب بسته شدن نطفه ی نوعی کمونیسم اولیه شد. اساس روش افلاطونی چشم پوشیدن از جزئیات و امور انضمامی است. علم تنها بر عالم معقولات تعلق می گیرد و در سیر و سلوک انسان به سوی عقلانیت مطلق کشیده می شود زیرا پیش از این در خیر مطلق بوده است و هنوز از نیکویی مطلق بهره مند است و عشق به بازگشت به خیر مطلق باعث دست یافتن به وحدت مطلق می شود. در روش افلاطونی آنچه در جمهور (سیاست) نتیجه شده آن است که افلاطون از افراد که متکثرند چشم پوشیده و هیات اجتماعیه را اساس تحول بداند و سعادت انسان را زمانی بداند که افراد از تعلقات شخصی چشم پوشی کنند و تعلقات را به اشتراک بگذارند. از اینجا نطفه ی مسلک اشتراکی شکل گرفته است.

 

مزدک با باور به اصل جدال نور و ظلمت و دیالکتیک ابتدایی بر بستر تضاد طبقاتی جامعه ی ساسانی و شرایط زیست دهقانان و رعیت نیمه برده، شرایط را برای انقلاب مناسب دید. در واقع آنچه سبب پیدایش این مسلک شد، آگاهی به شرایط اجتماعی و نه تجربه گرایی بوده است. دستگاه فلسفی مزدک و دیالکتیک آن خود را در پهنه ی اجتماعی دوره ی ساسانیان تعریف کرد و تمامی طبقه ی رنج کشیده را در خود جذب کرد. در چند بیت شعری که از شاهنامه در بالا آمد، در گفتگوی بین مزدک و قباد و بعد از آن گفتگوی بین موبدان و قباد، آنچه باید دگر گون شود مناسبات اقتصادی و از بین رفتن تضاد طبقاتی از راه به اشتراک گذاری اموال و البته آزادی روابط جنسی زنان است. منحل شدن بنیان خانواده و طرح آزادی زنان مخالفتها و موافقتهای زیادی را در میان ایرانیان برانگیخت چنانچه بسیاری از تاریخ نویسان ایرانی طرح آزادی روابط جنسی از سوی مزدک را خلاف واقع دانسته و برای ستایش این جنبش آنرا دروغ پردازی از جانب مخالفان مزدک می دانند. اما بر خلاف این تصور تاریخ نویسان، از نگاه جنبشهای کمونیستی از جمله جنبش مزدکیان، خانواده مهم ترین نهادی است که مناسبات تولیدی موجود را باز تولید می کند. مالکیت خصوصی از راه ارث تداوم می یابد و فاصله ی طبقاتی را تضمین می کند.

 

در دوره سلطنت ساسانیان قوانینی وجود داشت که خون خاندانهای بزرگ با خون خاندانها و طبقات فرو دست نیامیزد. زنان بسیاری در حرمسرا های اشراف زندانی بودند و مزدکیان گاه با هجوم به حرمسرا ها زنان را از حرمسرا ها بیرون می آورده اند. خانواده در این دوره مانند سایر مراحل تاریخی مبنی بر بهره کشی انسان از انسان از قدرتمند ترین نهاد های حفظ مالکیت خصوصی و تضاد طبقاتی بود.

چنانچه کریستین سن می نویسد:«جامعه ی ایرانی بر دو رکن قائم بود، مالکیت و خون» در ادامه می گوید:«اشراف را به لباس و مراکب و آلات تجمل از محترفه و مهنه ممتاز کردند و زنان ایشان همچنین به جامه های ابریشمین و قصر های منیف و رانین و کلاه و صید و آنچه آیین اشراف است و مردمان لشکری به آسایش و رفاهیت آمن و مطمئن به خانه ها و معاش، بر سر زن و فرزند فارغ نشسته» است. همچنین قوانین نیز آمیزش مردان و زنان از طبقات متفاوت را منع کرده بود. خانواده ی یکتا همسری (یکتا همسری برای زنان) همواره نهادی در دست اربابان قدرت برای حفظ مالکیت خصوصی و فاصله ی طبقاتی بود و همانطور که انگلس می گوید پدید آمدن خانواده ی یکتا همسری (یکتا همسری برای زنان) مقارن است با آغاز دوران بهره کشی انسان از انسان. واژه ی family  در لاتین به معنای خدمتکار است. به گفته ی الکساندرا کولونتای «هر قدر که بیشترین وظایف تولیدی بر عهده ی خانواده گذارده شود، نه بر عهده ی جامعه در کلیتش، روابط خانوادگی و زناشویی نیز به همان قدر ثابت تر خواهد بود. اقتصاد کمونیستی فعالیت خانواده را از آن سلب می کند و خانواده اهمیتش را به منزله ی سلول اقتصادی در مرحله ی دیکتاتوری پرولتاریا از آن لحظه ای از دست می دهد که اقتصاد اجتماع به یک برنامه ی تولید واحد و به مصرف عمومی اجتماعی گذار می کند». (تزهایی در باره ی اخلاق کمونیستی در روابط زناشویی) توجه مزدک به نهاد خانواده و بر اندازی آن نه دروغ پردازی از سوی مخالفانش بلکه از نبوغ او بود، چرا که تقدیس نهاد خانواده به مثابه سلول جامعه، بهترین ضامن برای حفظ فاصله ی طبقاتی و محافظت از منافع طبقه ی حاکم است.

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق