سازماندهی جنبشهای عصر جدید پس از جنگ سرد (22)

 

- آموزشی از چپ رادیکال یونان

- دیدگاه های چپ پیرامون انتخابات در مصر، گزینه " بد و بدتر" یا "راه سوم" ؟

 

لیلا جدیدی

 

آموزشی از چپ رادیکال یونان

دولتهای اروپایی با دلهره در حال جویدن ناخنهای خود و در انتظار نتایج انتخابات پارلمانی یونان بودند. سرانجام کمپین هراس و تهدید اروپا به حزب دست راستی "دمکراسی نو" فرصت داد تا با اختلاف ناچیزی با "ائتلاف چپ"، اکثریت آرا را به دست آورد. بانکداران و سیاستمداران وابسته به موسسات مالی در سراسر اروپا عدم موفقیت حداکثری "سیریزا"SYRIZA) ) که مخالف سیاستهای ریاضتی اروپا بود را جشن گرفتند.

روز 17 ژوئن انتخابات پارلمانی در یونان برگزار شد. "سیریزا" که 8 سال پیش در بدو تشکیل، یک حزب کوچک چپ رادیکال بود، در انتخابات 6 مه سال جاری توانسته بود به جایگاه دومین حزب سراسری یونان فراز یابد. این تحول ناباورانه، لرزه بر اندام صاحبان قدرت و ثروت در اروپا انداخت. این حزب در دور اول، از حزب حاکم (پازوک) که 4 دهه حکومت کرده بود، پیشی گرفت. "سیریزا" همچنین با اختلاف آرا کمی قبل از حزب محافظه کار (دموکراسی نو) قرار گرفت (برای شرح بیشتر، رجوع شود به نبرد خلق شماره 323). از آنجا که هیچیک از سه حزب پیروز نتوانستند اکثریت پارلمان را به دست بیاورند، انتخابات تجدید شد. در این انتخابات، "سیریزا" شانه به شانه "دمکراسی نو" قرار داشت.

پیشرفت چشمگیر این حزب در زمانی نه چندان طولانی و پروسه ای که طی آن به محبوبترین حزب چپ یونان بدل گشت، دارای آموزشهای سودمندی برای نیروهای چپ و انقلابی می باشد.

 

"سیریزا" ائتلافی است که شماری از سازمانهای چپ و شخصیتهای منفرد را در بر می گیرد. "پانوس پترو"، یکی از رهبران برجسته "کارگران انترناسیونال چپ" که یک حزب انقلابی سوسیالیست درون ائتلاف است، پیرامون تشکیل حزب "سیریزا" در سال 2004 و پروسه تکامل آن می گوید:"دو ویژگی خاص، نقش کلیدی در تکامل این حزب داشته است. نخستین آن در این است که تمامی نیروهای که "سیریزا" را تشکیل می دهند، استقلال خود را توانسته اند حفظ کنند. آنها این حق را داشته اند که به طور علنی ایده ها و مواضع خودشان را طرح و بر سر آن بحث و گفتگو کنند. نیروهای گوناگون درون حزب قادر بوده اند با یکدیگر مناظرات پر حرارتی براه بیندازند. از این رو، "سیریزا" به یک پروژه در حال تکامل تبدیل شد.

دومین علت مهمی که توانسته این کاراکتر باز را زنده و پایدار نگاه دارد، توانایی حزب در جذب افرادی است که به هیچ یک از گروهها و سازمانهای درون حزب وابستگی ندارند.

در سال 2004 حزب رفرمیست "سیناسپیزموس" (SYN) که ائتلافی از جنبشهای چپ و زیست شناسان بود و اکنون بزرگترین سازمان درون حزب "سیریزا" است، در نظرسنجیها افت بزرگی کرد. این امر سبب شد که حزب دچار دلهره ی عدم به دست آوردن آرای کافی جهت کسب کرسی در انتخابات پارلمانی شود. علت این امر را می توان در سیاستها و مواضع سیاسی چپ میانه در این حزب دانست، به گونه ای که برخی آنان را بلند گوی "پازوک" خطاب می کردند. از همین رو نیاز به چرخش به سمت چپ برای این حزب حیاتی بود. شرکت و مداخله فعال SYN در جنبش ضد جهانی سازی، جنبش ضد جنگ، علیه اشغال عراق، اقدامات مشترک با سازمانهای چپ رادیکال و ضد سرمایه داری و همچنین شرکت در راه اندازی فوروم اجتماعی یونان سبب شد که سکتاریسم گذشته که به طور تاریخی سبب پراکندگی چپ یونان شده بود، کنار گذاشته شود.

از سوی دیگر، نیروهای درون جنبش یونان خواهان همبستگی در میدان سیاسی بودند. در چنین شرایطی بود که از درون دینامیسم فوروم اجتماعی، جنبش ضد جهانی سازی و ضد جنگ، "سیریزا" متولد شد. این در حالی بود که در آن زمان SYN بیشتر امید داشت که تشکیل حزب "سیریزا" بتواند سبب شود که آرای آنها از حدنصاب 3 درصد تا حدودی بالا تر برود تا بتواند در انتخابات 2004 به پارلمان راه یابد. اما دخالت نیروهای چپ رادیکال و فعالیتهای آنها در جنبشهای یاد شده، آژیر خطر را هم برای رهبری SYN به صدا درآورد. چپ رادیکال در جنبشهای مزبور، نیروهای رفرمیست و میانه رو را تحت فشار قرار می داد. از این رو بسیاری از نیروهای درون SYN خواستار اقدامات انقلابی و متحد شدند. درست پس از آن که "سیریزا" با 26/3 درصد رای به کرسی پارلمانی دست یافت، بحران در این حزب آغاز شد. رهبری SYN تلاش کرد از فشاری که اعضای حزب بر مواضع شان می آورد، فرار کند، به ائتلاف خاتمه داده و به سیاستهای چپ میانه بازگردد. در واقع چند ماه بعد از انتخابات پارلمانی، SYN در انتخابات پارلمانی اروپا با پلاتفرمی انفرادی شرکت کرد. اما در این هنگام به جای اینکه رهبری SYN شر حزب "سیریزا" را از سر خود کم کنند، بعکس، اعضای حزب، شر رهبری SYN را از سر خود باز کردند و رهبری تازه ای برای حزب برگزیدند."

 

"پترو" در این باره می گوید:"در همه حال البته این جنبش مقاومت بود که برای "سیریزا" تعیین تکلیف می کرد. از بهار 2006 تا تابستان 2007، جنبش عظیم دانشجویان آغاز شد و دولت دست راستی "دمکراسی نو" را به چالش کشید. دانشگاهها برای ماهها در اشغال دانشجویان بود. هزاران دانشجو در مجامع عمومی دانشگاه شرکت کردند و دهها هزار دانشجو در تمام شهرهای یونان به تظاهرات پرداختند. این جنبش پیروزی بزرگی به دست آورد و حزب دست راستی حاکم ناچار شد از حذف ماده 16 قانون اساسی که متضمن سیستم آموزش و پروش رایگان است، منصرف شود. در همین دوران بود که "سیریزا" تکامل یافت. فعالان چپ در تمامی این اعتراضها فعالیت جدی داشتند. فعالان چپ رادیکال در همکاری با یکدیگر توانستند رهبری این جنبش را به دست گیرند. جالب تر آن که، خارج از دانشگاهها، فعالان چپ رادیکال به میان مردم می رفتند و کمیته های حمایت از دانشجویان را ایجاد می کردند.آنها مردم را متقاعد می کردند که باید از جنبش دانشجویان حمایت کنند. در این هنگام بود که "الکاس الاوانوس" (Alekos Alavanos)، رهبر تازه SYN در پارلمان، سخنگوی جنبش دانشجویان شد. وی اعتراضها و نارضایتیهای آنان را منعکس کرد و نشان داد که رادیکالها چگونه می توانند در پارلمان عمل کنند. از این رو "سیریزا" با مواضع و پلاتفرمی رادیکال تر از 2004 به حیات خود ادامه داد. در سال 2007 مواضع رادیکال "سیریزا" توانست 5 درصد رای را از آن حزب کند، در آن هنگام این میزان رای، پیروزی بزرگی برای ائتلاف بود. پس از آن، سازمانهای انقلابی و چپ دیگری به "سیریزا" پیوستند. سپس افرادی که به تشکلی تعلق نداشتند نیز بدان جذب شدند. چپهای قدیمی تر با مشاهده پیشرفت "سیریزا" امید تازه ای یافتند و بسیاری برای اولین بار در طول زندگی خود به فعالیت حزبی پرداخته و به جریان چپ و رادیکال "سیریزا" پیوستند. بعد از انتخابات 2007، کاراکتر چپ و رادیکال در سیاست حزب تحکیم شد. در همین حال، حزب حاکم "پازوک" که به طور تاریخی اپوزیسیون حزب دست راستی "دمکراسی نو" بود، سرگرم جدال داخلی بود و همزمان، ائتلاف "سیریزا" در همه پرسیها 15 تا 18 درصد رای مردم را به دست می آورد."

"پانوس پتروب" به پیشرفت کنونی و چشمگیر "سیریزا" اشاره می کند و می گوید که این رویدادی تصادفی نیست زیرا طبقه کارگر در سالهای گذشته با "سیریزا" آشنا شده است.

در سال 2008 وقتی یک پسر 15 ساله در جریان اعتراضهای جوانان در یونان توسط پلیس کشته شد، قیام جوانان آغاز گشت. در این موقع "سیریزا" تنها نیرویی در پارلمان بود که از آنها حمایت کرد. چپ در این هنگام تحت فشار قرار گرفته بود، زیرا می بایست علیه خشونت جوانان موضع می گرفت. "حزب کمونیست" یونان عقب نشینی کرد و شورش جوانان را سرزنش کرد اما "سیریزا" به جوانان گفت، عقب نشینی نکنید و به اعتراضات ادامه دهید!

"پترو" در این باره می گوید:"بسیاری معتقدند که "سیریزا" بهای سختی به خاطر حمایت از شورش جوانان پرداخت و از این رو در همه پرسیها، آرای آنان کاهش یافت. برخی از اعضای رهبری SYN، "سیریزا" را متهم به "افراطی گری" می کردند."

"پترو" توضیح می دهد:"با این حال، سازمان DEA که در جناح چپ این حزب قرار دارد، این دوران را پر افتخار ترین دوران "سیریزا" می داند. از آن زمان به بعد، رسانه ها و احزاب دیگر "سیریزا" را "بی مسوولیت و جنجال برانگیز" خطاب می کردند. البته همین حرف را امروز هم که 4 سال از آن زمان می گذرد، می گویند، اما کاملا در چارچوب دیگری.

در سال 2009 وقتی شدید ترین حملات به "سیریزا" می شد، آنها در پوسترهای بزرگی نوشتند:"حتی یک گام عقب نشینی نمی کنیم". امروزه که قطب بندی طبقانی شدت و حدت یافته، مردمی که به تظاهرات و مجامع عمومی حضور می یابند، این شعار "سیریزا" را تکرار می کنند. طبقه کارگر اکنون با تجربه ای که از "سیریزا" در سال 2008 دارد، می داند که این حزب تحت فشار عقب نشینی نخواهد کرد.

پس از شورش جوانان و بحران اقتصادی جهانی، رسانه ها و قدرتهای سیاسی، حزب "سیریزا" را تحت فشار قرار می دادند و از آن می خواستند مواضع "مدره" تری بگیرد. در همین حال "دمکراسی نو" محبوبیت خود را از دست می داد و اکثر کارگران یونانی به سمت "پازوک" که آن را "واقع گرا" تر می دانستند، متمایل می گشتند. در انتخابات پارلمانی 2009، "سیریزا" 4 درصد رای آورد.

بحران بعدی برای این حزب، جناح راست SYN بود که در کنفرانس بزرگ حزب دست به شورش زد و با افراطی خواندن حزب، از آن انشعاب کرد. این رویداد به حزب فرصت داد تا بیشتر از گذشته به سمت چپ متمایل گردد.

در کنفرانس مذکور همچنین "الاوانوس" برای تمرکز بیشتر در رسیدگی به حزب، از کادر رهبری استعفا داد و آن را به "الکسی سیپراس" (Alexis Tsipras) سپرد. در انتخابات بعدی یونان این بار "سیریزا" نقش "اپوزیسیون پراگماتیک" را بازی کرد و برای همکاری با "پازوک" شرایطی مقرر کرد که "پازوک" را به سمت مواضع سوسیال دمکراتیک سوق دهد. اما جناح چپ "سیریزا" در مخالفت با این اقدام به اعتراض برخواست. DEA موضع رادیکال و مخالف "پازوک" را داشت. این بار این "الاوانوس" بود که باید با حزب خود رو در رو می شد. او در کنار جبهه چپ قرار گرفت. وی از طبقه کارگر خواست که علیه اتحادیه اروپا بپاخیزد. DEA و دیگر سازمانهای چپ از وی حمایت کردند و جبهه همبستگی علیه SYN ایجاد کردند.

در ماه مه 2010، دولت یونان و "پازوک" به رهبری "جورج پاپاندرو"، سیاست ریاضت اقتصادی اتحادیه اروپا، بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی پول معروف به "ترویکا" را پذیرفت. در این هنگام بود که تاکتیک " اپوزیسیون پراگماتیک" بی معنی شد. هنگامی که اعتصاب عمومی در ماه مه و ژوئن 2010 آغاز شد، موضع رهبری SYN از آنچه پیشتر "چپ روی افراطی" خوانده بود، تغییر یافت. با این حال با هدف جلب آرای طرفداران "پازوک"، خود را به سوسیال دمکراتها نزدیک می کرد.

 

در این هنگام موقعیت "سیریزا" در همه جبهه ها تضعیف شده بود. انشعابات در حزب مردم را رنجیده خاطر کرده بود. از این مقطع به بعد، "سیریزا" دچار نوسانات بسیاری شد تا سرانجام موجی از اعتراضات جوانان در میدان "سینتاگوما"، در پی "جنبش خشم" در اسپانیا آغاز گردید. فعالان "سیریزا" تماماً به این جنبش پیوستند. آنها حمایت سازمان یافته و سیاسی مهمی از این جنبش کردند و نقشی فعال و کلیدی در آن داشتند. اعضای حزب با طرفداران خودمختاری و آنارشیستها دست به اشتراک عمل زده و مجامع وسیعی در محله های مختلف شهر برپا کردند.

جنبش مقاومت از این مرحله به بعد "سیریزا" را به سرعت به پیش برد و البته عکس آن نیز صادق بود. حمایت سازمان یافته حزب از اعتراضها و اعتصابات کارگری، سلسله اعتصابهای عمومی و تظاهرات عظیم توده ای مقابل پارلمان که با وجود رویارویی پلیس انجام گرفت، نقش پر اهمیت حزب را آشکار کرد. اعضای سازمانهای گوناگون درون "سیریزا" و سمپاتهای این ائتلاف تماما در این مبارزه فعال بودند. در همان حال که صدها هزار نفر از مردم که در اعتصابها، تظاهرات و اشغال مداخله داشتند، رادیکالیزه می شدند، تردیدها نسبت به اتحادیه اروپا و "پازوک" به یقین تبدیل می شد.

در تمامی این رویدادها حزب "سیریزا" در خط روشن و صریح چپ حرکت می کرد. سازمانهای انقلابی در حزب بر مواضع سیاسی رادیکال و چپ اصرار ورزیدند و با رهبری مدره SYN به مخالفت پرداختند، اما نیرومند ترین متفق چپهای رادیکال در "سیریزا"، همواره روحیه ای بود که در خیابانها، کارخانه ها و مدارس و غیره وجود داشت.

بررسی پروسه ای که "سیریزا" آن را از بدو تشکیل طی کرد، نشان می دهد که دلیل آنکه این ائتلاف توانست با وجود طی کردن دوران سختی در نهایت پایدار بماند و بتواند بر بحرانهای درونی تسلط یابد، دو ویژگی مهم آن است؛ نخست آنکه این حزب همواره در جنبشهای مقاومت فعال بود و از این رو توانست مسیر مبارزه و استراتژی آن را هم به جنبشها منتقل کند و هم خود از آنها تاثیر بپذیرد. بهترین نمونه برای مقایسه، "حزب کمونیست" و روشهای سکتاریستی آن در برابر مبارزات مردم است.

علت دوم، مناسبات سازمانهای درون ائتلاف است. انقلابیها، رفرمیستها، تروتسکیستها و مائوییستها در حزب "سیریزا" همزیستی مسالمت آمیز داشتند و توانستند در شرایط حاد با هم اقدامات همگون را پیش ببرند. این همگرایی درونی برای مردم یونان از اهمیت خاصی برخوردار بود و به همین دلیل "سیریزا" توانست حمایت عمیق و گسترده آنها را به دست بیاورد."

"پترو" در این باره تاکید دارد: "این که چپها توانستند در مواقع حساس با یکدیگر همکاری کنند، تنها دلیل مهم پابرجایی ائتلاف نیست. مهمترین دلیل در این است که استراتژی و تاکتیک حزب همواره قابل بحث بوده است. گفتگو و جدل بر سر شعارها و برنامه های حزب هرگز متوقف نشده است. به همین خاطر حزب توانسته است نفوذ خود را گسترش دهد. انقلابیون همواره این فرصت را داشته اند که در این ائتلاف شرکت کنند، ایده های خود را به بحث بگذارند و برای نظرات خود حمایت به دست آورند."

شعار اصلی حزب "سیریزا" که برآن متکی است، "دولت چپ" می باشد؛ دولتی که به سیاستهای ریاضتی پایان می دهد. این شعار متهورانه ای است که معنای آن برای مردم سرنگونی احزاب اصلی یعنی، "پازوک" و "دمکراسی نو" را نوید می دهد. "سیریزا" حتی پیش از انتخابات به عنوان مهمترین نیروی چپ، محبوب مردم بود. اعضای حزب با حمایت از معترضان و ایستادگی در برابر پلیس سرکوبگر و شرکت در همه اعتراضات و تظاهرات، اعتماد مردم را جلب کرده بودند. احزاب دیگر و رسانه ها، حزب را به خاطر این روحیه رزمندگی، "دردسر ساز" می خوانند. "پترو" این اتهام را نشان افتخار برای حزب می داند و می افزاید: "آنها درست می گویند، اما مردم می خواهند به "دردسر ساز" ها رای دهند. برای زحمتکشان یونانی "سیریزا" فقط از آدمهای خوبی تشکیل نشده که از آنها حمایت می کنند، بلکه حزبی است که آنان را تا مرحله پیروزی پیش می برد."

وی می گوید، در حال حاضر "سیریزا" متعهد به برنامه های چپ و شعار" دولت چپ" است. برنده یا بازنده در انتخابات پیش رو، "سیریزا" در هر صورت به سازماندهی در میان توده های مردم ادامه خواهد داد و مسوولیت خطیر خود را در این مسیر درک می کند.

 

دیدگاههای چپ پیرامون انتخابات در مصر، گزینه "بد و بدتر" یا "راه سوم" ؟

هر جنبشی ناگزیر است در نهایت حساب خود را با مقوله انتخابات روشن کند. انتخابات در بسیاری حالات می تواند تنها فریب توده ها و نه تغییر زندگی آنان بلکه، جلوگیری از آن باشد. بنا به شرایط موجود در هر کشوری، نیروهای پیشگام، فعالان انقلاب و به ویژه چپها باید تصمیمات سرنوشت سازی را برای هدایت مردم بگیرند. در مصر این بر سر دو راهی به شکل حادی مورد بحث قرار گرفته و نیروهای انقلاب را به دو دسته اصلی تقسیم کرده است.

انتخابات ریاست جمهوری در مصر به انتخاب بین احمد شفیق، آخرین نخست وزیر حکومت حسنی مبارک و محمد مُرسی، کاندید دست راستی "اخوان المسلمین" رسیده است. پیروزی هر یک از این دو در تحلیل نهایی، هدف جنبشی که در 25 ژانویه سال گذشته آغاز گردید و به سرنگونی حسنی مبارک انجامید، نیست. در آخرین ساعات این نوشتار، در چار گوشه دنیا چشمها باز و گوشها تیز برای دریافت نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در مصر است. تاکنون هر دو کاندیدا، خود را پیروز اعلام کرده اند و از سوی دیگر، "شورای عالی نظامی مصر" در اعلامیه ای اختیارات گسترده ای برای خود قایل شده است.

شفیق در زمان کوتاه ریاست خود نبرد خونینی را علیه هزاران مخالف در "میدان تحریر" پیش برد. شعار اصلی او بازگرداندن امنیت به خیابانها است. این بدون شک به معنای رها کردن افسار ارتش در سرکوب معترضان است.

از جانب دیگر، اگر چه بخش گسترده ای از نیروها و اعضای "اخوان المسلمین" در "میدان تحریر" به حمایت از معترضان پرداخته بودند، اما این سازمان همچنین در همکاری با "شورای عالی نظامی" برای خاموش کردن اعتراضهای پس از سقوط مبارک فعال بود، به طوری که فعالان مصری آن را "بازوی سیاسی ارتش" لقب داده اند. اگر چه "اخوان المسلمین" اختلافاتی با ارتش دارد، اما در نهایت در کنار آن علیه معترضان ایستاده است. از همین رو، این سازمان برای به نتیجه رساندن آمال و آرزوهای مردم که دمکراسی و عدالت است، انتخاب مناسبی نمی تواند باشد.

 

بحث و اختلاف نظر در باره شرکت یا عدم شرکت در این انتخابات را می توان به دو دیدگاه خلاصه کرد؛ طرفداران انتخاب بین بد و بدتر و طرفداران راه سوم. این نوشتار به بررسی این دو دیدگاه می پردازد.

مصطفی علی، یک فعال چپ مصری می گوید:"اکنون هیچکس در این شک ندارد که انتخاب شفیق شکست انقلاب است. ضد انقلاب دیوانه وار در حال سازماندهی و حمایت از اوست."

برخی از فعالان مصری می گویند، هیچکس نباید انتخاب شفیق را دستکم بگیرد. مصریها ناچارند به مُرسی رای بدهند و این دردآور است. اما یک فعال مصری می گوید:"نمی توانم به هیچیک، شفیق یا مُرسی رای بدهم."

همچنان که فعالان جنبش و مردم مصر در برابر این تصمیم بزرگ تاریخی قرار گرفته بودند، هشت حزب لیبرال و چپ در میتینگی تشکیل "جبهه مشترک" می دهند و انتخابات را تحریم می کنند. جالب آن که، "سوسیالیستهای انقلابی مصر" (RS)، در بیانیه ای اعلام می کنند که رای خود را به مُرسی می دهند. این سازمان شرایطی نیز برای مُرسی در نظر می گیرد، از جمله آن که وی باید صباحی، کاندید چپ و عبدالفتوح را به عنوان معاونان خود برگزیند، نخست وزیر از اعضای "اخوان المسلمین" نباشد، اتحادیه های کارگری آزاد و مستقل باشند و همچنین لیستی از حقوق و آزادی شهروندان را ارایه می دهد.

مخالفان این حرکت می گویند، سوال این است که چه تضمینی وجود دارد که "اخوان المسلمین پس از انتخابات بدین امور عمل کند؟ آیا این اقدام که سوسیالیستها مردم را تشویق به ریختن رای در صندوق به "بد" در مقابل "بدتر" می کنند، برای آینده انقلاب مضر نیست؟ "اخوان المسلمین" نه مخالف سیاستهای اقتصادی نو-لیبرالی مبارک و ارتش است و نه مخالفتی با سیاستهای مبارک پیرامون خواستهای صندوق بین المللی پول دارد. هنگامی که صحبت از اتحادیه ها و اعتصاب می شود، آنها با ارتش همصدا هستند. "اخوان المسلمین" در واقع در بسیاری از موضوعات اجتماعی، مواضعی محافظه کارانه و راست داشته و مُرسی نیز نماینده دیدگاههای راست این جریان است. همزمان، سلفیها نیز از انتخاب مُرسی سود می برند.

اما طرفداران رای به "بد" می گویند، تفاوتهای فاخشی بین "اخوان المسلمین" و "شورای عالی نظامی" وجود دارد. ساختار رهبری اخوان المسلمین با ساحتار بدنه آن از میان توده های جوان، کارگران، حاشیه نشینان و مردم فقیر یا طبقه متوسط، متفاوت است. آنها خلاف خواست رهبران خود به تظاهرات پیوستند و این سازمان تا کنون چندین انشعاب به سمت جبهه چپ داشته است، عبدالمعین و عبدالفتوح که عنوان کاندیداهای انقلابی را دارند، این سازمان را ترک کرده اند.

 

"سوسیالیستهای انقلابی مصر" با بخشی از این سازمان پیش و در دوران انقلاب، ائتلافی به نام "جبهه مشترک" تشکیل داده اند که می تواند کمپینی انتقادی در برابر "اخوان المسلمین" باشد. آنها می گویند، این امر می تواند جدایی بین "اخوان المسلمین" و نیروی توده ای آن را شتاب بخشد.

همچنین گفته می شود که بین "اخوان المسلمین" و ارتش بر سر به دست گیری قدرت مطلق اختلاف وجود دارد و فعالان انقلابی می توانند از این اختلاف سود برده و مطالبات انقلاب را سازماندهی کنند. در صورت پیروزی شفیق، این فرصت وجود نخواهد داشت.

بیل کرن، یک سوسیالیست آمریکایی در مقاله ای مشروح در انتقاد به آن دسته که انتخابات را تحریم می کنند و راه سوم را برگزیده اند، می نویسد:"این نظریه که انتخاب بد و بدتر دارای این اشکال است که "بد" راه را برای "بدتر" باز می کند، در مورد مصر صادق نیست. در مصر باز بودن فضای انقلاب به گونه ای که آزادی سازماندهی، فعالیت و آموزش را تامین کند، اهمیت مرکزی دارد. این برای کارگران مهم است که بتوانند تشکلهای مستقل داشته باشند و اعتصابهای آنها با زور سلاح خاموش نشود."

در همین حال مصطفی علی، یک سوسیالیست فعال مصری که روزنامه نگار" الاهرام آنلاین" نیز می باشد، به شدت دیدگاه تحریم و راه سوم را به باد انتقاد می گیرد. وی می گوید:"این نظریه از اطلاعات نادرست از مصر ناشی می شود. ارتش و "اخوان المسلمین" در همکاری نزدیک با هم نیستند. تصمیمات ارتش به طور دایم هواداران این سازمان را به اعتراض در خیابانها کشانده است، زیرا حتی آنان را به عنوان یک شریک کوچک خود نمی پذیرد... مشکل دیگر ما آنارشیستها و چپهای افراطی هستند که "اخوان المسلمین" را فاشیست خطاب می کنند. ما هم زمانی در این دام افتاده بودیم، ولی اکنون توانسته ایم راه خود را پیدا کنیم. انقلابیهای مصر، سوسیالیستها و بخش بزرگی از چپها دادن رای به مُرسی را تبلیغ می کنند، اما این رای به "اخوان المسلمین" نیست، بلکه رای "نه" به شفیق است. همزمان ما خود را آماده می کنیم که در برابر خیانتهای محتمل "اخوان المسلمین" ایستادگی کنیم."

 وی می افزاید نزدیک به 38 درصد آرا به صباحی و عبدالفتوح در دور اول داده شد و درصد بالایی به "اخوان المسلمین" که بیشتر بخاطر مخالفت با شفیق بوده است. این بدان معنا است که میلیونها نفر "اخوان المسلمین" را تحت فشار قرار خواهند داد.

مصطفی علی می گوید:"مهمتر از همه، ما در همه مراحل این پروسه در کنار مردم و درگیر هستیم و در میدان مبارزه ایستاده ایم و توانسته ایم مردم را همراه خود کنیم. این پروسه به ما فرصت داده تا مردم را همراه خود کنیم."

نقطه اشتراک جنبشهای بهار عرب و حتی اروپا که فضای خیزشهای توده ای علیه نظم نوین را داشت، سرانجام به استقرار نظامهایی انجامید که دارای خصلتهای ارتجاعی هستند. با این حال، فضای تحول اجتماعی فرصتی برای نیروهای انقلابی است تا مبارزه را تداوم بخشند.

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق