"روشنفکران" قلم زن و "فعالان جنبش ضد جنگ" لطفا آدرس عوضی ندهید!

لیلا جدیدی

 

ضد جنگ بودن در انحصار عده ای خاص نیست و کسی انکار نمی کند که جنگ مخرب است و به زیان هستی انسانی است. سرتیپ "سامدلی باتلر" که 33 سال در نیروی دریایی آمریکا شاغل بوده و یک معترض نامدار ضد جنگ است، در کتابی بنام “ war is a racket” ، تجربه های خود را از جنگ جهانی اول تشریح کرده است. وی در نخستین سطرهای این کتاب می نویسد:"جنگ یک هیاهوست. همیشه هم همینطور بوده. جنگ به احتمال بسیار بالا قدیمی ترین و راحت ترین و منفعت دار ترین و -به واقع- شریر ترین فرم ایجاد هیاهوست. جنگ تنها پدیده ای است که سود آن ثروت برای عده ای معدود و زیان آن نابودی جانهاست. جنگ هیاهویی است که چهره ای غیر از آن که به مردم نشان می دهد، دارد. تنها گروه کوچکی (جنگ افروزان) می دانند جنگ چیست و چگونه منافع تعدادی برگزیده را از کیسه بسیاران تامین می کند. در جنگ جهانی [اول]، 21 هزار نفر میلیونر و میلیاردر شدند. چند نفر از آنها سلاح بر دوش گرفتند؟ چند نفر گرسنگی کشیدند و زیر خاکها با موشها پنهان شدند؟"

 

این روزها هیاهویی پیرامون جنگ با موضوع "حمله نظامی علیه ایران" یا "جنگ علیه ایران" از سوی "صلح طلبان روشنفکر" و "جنبش ضد جنگ" بر پا شده که در بسیاری موارد از سوی جمهوری اسلامی کارگردانی می شود. برخی از چپهای وطنی، همسو با چپ در غرب، شعارهای "ضد جنگ" را مانند آیه های آسمانی تکرار می کنند، بدون آن که درک دقیقی از شرایط ارایه دهند، فاکتورهایی را که در وقوع احتمالی آن می توانند سهیم باشند را بررسی کنند و یا حتی توجه داشته باشند، برجسته کردن موضوع جنگ چه منافعی برای چه کسانی و با چه اهدافی دربر خواهد داشت. آیا این گونه برخورد، جاخالی دادن از زیر بار مسوولیتی نیست که بر دوش سنگینی می کند؟

ما هم معتقدیم جنگ، خانمانسوز و در خدمت منافع امپریالیستها است. فرا تر از آن، ما معتقدیم که جنگ به زیان جنبش آزادیخواهی مردم ایران علیه حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی است. از همین رو است که باید با درکی روشن و مسوولانه، عواملی که در وقوع احتمالی آن می توانند تاثیر پذیر باشند را شناسایی کنیم. طی 32 سال که از حکومت جمهوری اسلامی می گذرد، روز به روز پرونده حکومت جمهوری اسلامی سیاه تر می شود. کافیست که تنها چند صفحه آن را ورق بزنیم تا ببینم چه کسی علیه مردم ایران و کشورهای خارجی اعلام جنگ کرده و می کند. آیا ترور مخالفان در خارج، سرکوب وحشیانه جنبش مردم ایران، بمب گذاریها و دخالت و پشتیبانی مالی و لجستیکی از حکومت ستمگر سوریه علیه مبارزات مردم این کشور، دخالت در فلسطین و لبنان و ادعای محو اسراییل از روی نقشه، دخالت در جنگ افغانستان و عراق و برپا کردن سپاه قدس، همان سیاست خمینی مبنی بر این که "جنگ نعمت است" را دنبال نمی کند؟ آیا این جمهوری اسلامی نیست که بر طبل جنگ می کوبد و رهبران آن از بام تا شام مژده نازل شدنش را می دهند؟ اگر ایران کشوری آزاد بود و مردم آن حق تصمیم گیری در باره منافع و نیازهای شان را داشتند، آیا اکنون با تحریم و هوچی گری جنگی روبرو بودیم؟ جمهوری اسلامی سالهاست که با مخفی کاری در مورد فعالیتهای هسته ای خود، آتش محافل جنگ طلب را باد می زند.

 

به نظر می آید که "جنبش ضد جنگ" خود را در کنار مردم ایران و جنبش ضد دیکتاتوری مذهبی که سالهاست زندگی آنها را به فقر و نابودی کشانده، قرار نمی دهد. شگفت انگیز است که مسوولان این "جنبش" از خود نپرسیدند چرا در آکسیونهای ضد جنگ که در ماه فوریه در نقاط مختلف آمریکا و اروپا و کانادا و برخی دیگر از کشورها ترتیب داده شد و مزدوران جمهوری اسلامی نیز بدان پیوسته و حتی سازماندهی کرده بودند، به جای نیروهای چپ و مترقی و مخالفان ایرانی، عده ای مزدبگیر جمهوری اسلامی با آنها همراهی می کنند؟ چرا قلم زنان "روشنفکر" و همفکران غربی "ضد جنگ" آنها در نوشته ها و شعارهایشان نامی از رژیمی که در نقض حقوق بشر شهرت جهانی دارد، نمی برند؟ آنها هیچ گونه اشاره ای به جمهوری اسلامی و سیاستهای جنگ افروزانه و مخرب آن نمی کنند و این واقعیت را از قلم می اندازند که این جمهوری اسلامی است که به دلیل فقدان پایگاه مردمی تلاش می کند با هوچی گری و دمیدن در شیپور جنگ، مردم را بر سر دو راهی قرار دهد.

 

افزون بر آنچه که از برخی "روشنفکران" شنیده ایم، نظری نیز به تفکراتی که اکنون در پشت این هوچی گریها در کشورهای غربی وجود دارد، بیافکنیم.

"یل ون اوکن"، یک فعال سیاسی در حزب "برابری و سوسیالیسم"، لیبرالهای آمریکایی را جنگ طلب توصیف کرده و در تکذیب مقاله ای در "نیویورک تایمز" که در آن گفته شده "اشتهای اتمی ایران غیر قابل انکار است"، ادعاهای رژیم را سند قرار داده و می گوید:"غیر قابل انکار؟ چه کسی چنین حرفی را می زند؟ دولت ایران بارها ساختن سلاح هسته ای را انکار کرده و گفته است که فعالیت اش تنها در راه انرژی هسته ای بوده و صلح آمیز است."

او بر این پایه دست به سفسطه زده و معرکه گرفته که:"امپریالیسم آمریکا بار دیگر خود را برای جنگ آماده می کند، همانطور که بهانه "سلاح کشتار جمعی" و "تروریسم" را در مورد عراق به کار برد."

وی به همین سبک، روزنامه "نیویورک تایمز" را بازوی تبلیغاتی برای راه اندازی جنگ خطاب می کند و این در حالیست که اولا، روزنامه مذکور عدم وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق را گزارش کرده بود و ثانیا، حمله آمریکا به عراق به استناد گزارشهای ساختگی سیا و منابع دروغین آن صورت گرفت اما در مورد جمهوری اسلامی این یک نهاد بین المللی و زیر مجموعه سازمان ملل یعنی، آژانس بین المللی انرژی هسته ای است که حتی پس از آخرین بازرسی خود در ایران اعلام کرده که جمهوری اسلامی مانع تحقیقات کامل شده و در عین حال از وجود "شواهد نگران کننده" گزارش می دهد.

با این حال، در نوشتار این فعال "ضد جنگ" هیچ اثر و نشانه ای از رفتار بحران برانگیز جمهوری اسلامی -حتی به عنوان یک فاکتور حاشیه ای- دیده نمی شود و سیاست آن -حتی به عنوان یک بهانه احتمالی برای ایجاد تنش- مورد بررسی قرار نمی گیرد.

"بری گری" که مقاله نویس دایمی "گلوبال ریسرچ" یا "تحقیقات جهانی" است، ابتدا اطلاع می دهد، "یک روزنامه نیمه رسمی جمهوری اسلامی اعلام کرد که این کشور به سازمان انرژی اتمی اجازه بازرسی از سایت پارچین را می دهد" و بعد همین خبر ساختگی را این گونه تفسیر می کند که آژانس بین المللی انرژی هسته ای با تحریک واشنگتن خواستار بازدید از سایتی شده که "مرکزی غیر اتمی" است و شامل حق بازرسی این سازمان نیست.

جواب این سووال که این محقق چپ جهانی چطور بی مهابا به ساز "یک روزنامه نیمه رسمی جمهوری اسلامی" می رقصد و از کجا به چنین علم غیبی در مورد "پارچین" دست یافته، هنوز بر کسی معلوم نیست.

"پیتر سیموند"، یک فعال سوسیالیست نیز می نویسد، نتانیاهو در دیدار با اوباما از او می خواهد که "خط قرمزها" را رعایت کند و بدین وسیله تعهد می گیرد که آمریکا به ایران حمله کند. وی در ادامه می گوید:"ایران همواره ساختن سلاح هسته ای را انکار کرده است و هیچ شواهدی بر این کار وجود ندارد که دارای سلاح هسته ای است."

وی می گوید، اسراییل می خواهد پتانسیل ساخت بمب اتم را از ایران بگیرد تا بدین وسیله برتری نظامی خود را حفظ کند. آیا این بدان معنی نیست که "پیتر سیموند" ترجیح می دهد جمهوری اسلامی هم به سلاح هسته ای دست یابد؟ آیا وی نباید خواستار نابودی همه سلاحهای هسته ای باشد؟

"آشر کافم"، استاد تاریخ و تحقیقات مربوط به صلح بین المللی در دانشگاه "نتردام" و نویسنده کتاب "در جستجوی هویت لبنان" به نظر می رسد برخلاف نویسندگان قبلی حوصله آسمان به ریسمان بافی را نداشته باشد و از این رو بدون تعارف می گوید:"با این که ایران تحت فشار بین المللی قرار گرفته، تا به حال حاضر به توقف فعالیت هسته ای خود نشده، اما برخلاف تصور غرب و به ویژه اسراییل، ایران کشوری بسیار منطقی است که دارای رهبری منطقی که تنها خواستار رنگ دادن به قدرت جهانی خود در منطقه است، می باشد. بنابراین، این که اسراییل، ایران را با آلمان نازی مقایسه کند، به لحاظ تاریخی مشکل ساز و به لحاظ سیاسی بی نهایت خطرناک است."

اما چپهای ما در این موضع تنها نیستند، روزنامه "کریستین ساینس مانیتور" هم که بیان کنندگاه دیدگاههای بورژوا لیبرال است، می نویسد:"به موازات آن که قدرتهای جهانی به سوی مذاکرات با ایران روانه می شوند، بهتر است سیاست دو گانه چماق و هویج را کنار بگذارند و روشی اصولی را پیشه کنند. آنها باید رفتاری داشته باشند که حساسیت فرهنگی و واقعیتهای سیاسی این کشور را در نظر گیرد. برای نمونه، آمریکا باید به این امر که در ایران غرور ملی بالاتر از منافع ملی است، بها دهد."

یک مثال دیگر برای شناخت بهتر دستگاه فکری این رسته از چپها را "سازمان مارکسیست–لنینیست ایالات متحده" در گزارش خود از تظاهرات علیه جنگ با سوریه و ایران که در روز 4 فوریه در چند شهر آمریکا برگزار شده، ارایه کرده است. سازمان مذکور حرف نهایی خود را این گونه می زند:"تهدیدهای آمریکا و اسراییل برای نابودی فلسطین و مقاومت در لبنان است و از آنجایی که سوریه مانع این اهداف است، نخستین حمله متوجه این کشور خواهد شد."

این تنها چند نمونه از سطحی نگری و گیج سری "چپ" در غرب است که با همترازان خود در ایران، آدرس صلح را از بیراهه می دهند. مسوولیت بحرانهای کنونی تحریم و -آنچه که احتمال آن در حال حاضر بعید به نظر می رسد- جنگ، بر دوش جمهوری اسلامی و سیاست بحران آفرینی آن است. حاکمان جمهوری اسلامی هرگز نتوانسته اند بدون بحران و تشنج، قدرت را حفظ کنند.