سرمقاله ....

گلاسنوست خاتمی در ییلاق دماوند

منصور امان

 

رهبر "اصلاح طلبان" جمهوری اسلامی، ماسک اُکسیژنی که جریان او از ماهها پیش بر چهره داشت تا به سلامت از توفان تحریم نمایش انتخابات مجلس عُبور کند را در ییلاق دماوند از صورت برگرفت. حُجت الاسلام خاتمی با حُضور -اگر چه شرمگین- خود پای صندوق رای به آیت الله خامنه ای، به ابهام عامدانه ای که اصلاح طلبان حُکومتی پیرامون رویکرد واقعی خویش به نمایش انتخابات دامن می زدند و نیز بحثهای گُمراه کننده گرد آن که با هدف خاک پاشیدن به چشم جامعه و جُنبش طرح می گردید، پایان داد.

بی تردید کُرنش بُلندبالای آقای خاتمی پس از شرط گذاری برای شرکت در انتخابات و پُرگویی با آب و تاب در این باره، یک سند تازه از ورشکستگی و سُقوط اخلاقی او و طیف اش را ارایه می کند، اما محدود ساختن نقد این رُسوایی فقط از زاویه اخلاقی و وُجدانی آن -آنچه که هم اکنون "اصلاح طلبان" شرمگین و مشاطه گران پیشین بدان مشغولند– تهدید پنهان ماندن مفهوم سیاسی این اقدام و تاثیر آن بر صف بندیهایی اکنون و آرایش آینده نیروها را در خود نهُفته دارد.

 

یک اقدام

در واکُنش خشم آلود و گسترده ای که حرکت حُجت الاسلام خاتمی برانگیخته، رگه هایی از شگفتی و غافلگیری را نیز به ویژه در میان نیروهای جوان جُنبش رنگین کمان و همچنین بدنه ی "اصلاح طلبان" می توان مُشاهده کرد. نه فقط آنها، بلکه طیف وسیعی از کوشندگان جُنبش برای نخُستین بار به طور عملی و در جریان یک کارزار سیاسی، با نتایج مادی سیاست اصلاحات در چارچوب "نظام" روبرو می شوند و به مرزهای عُبور ناپذیر آن با نیازها و خواسته های پایه ای جامعه برخورد می کنند.

اقدام رییس جمهور پیشین "نظام" از این زاویه، همان کُنش مُشخصی است که در یک لحظه ی نادر و تاریخی، به اندازه سالها بحث و نقد و روشنگری، آگاهی جامعه نسبت به این یا آن جنبه ی پنهان از حیات سیاسی خود را جهش وار بالا می برد و گُردانهای آن را آبدیده و مُصمم می سازد.

دو سال پیش، زمانی که سیل میلیونی جُنبش رنگین کمان اجتماعی به راه افتاد، در واقع گُفتمان تازه ای پا به میدان می گذاشت که بیهودگی انتظار برای تغییر از "بالا" یعنی، همان خُرافه ای که آقای خاتمی و دوستانش بیش از یک دهه ترویج می کردند را در دیباچه خود داشت. از همان نخُستین گام در 25 خُرداد، زمانی که خیابانهای مرکزی تهران به اشغال جمعیت مُعترضی درآمد که نمایش انتخابات را تقلُبی می دانست و برای پس گرفتن رای خود مُشت گره کرده بود، مضمون به کُلی مُتفاوت این جُنبش از دیدگاهها و خط مشی اصلاح طلبان حُکومتی آشکار گردید. آنها عمل مُستقل جامعه برای تحقُق مُطالباتش و حق مُداخله گری فعال آن در رویدادها را به رسمیت نمی شناختند. در راهکار عاریتی و مُبتذل شده آنان زیر تیتر "چانه زنی در بالا و فشار از پایین"، نقش جامعه و حتی نیروها و بدنه اجتماعی "اصلاح طلبان"، از سطح –حداکثر- سیاهی لشکر گوش به فرمان یا دکوراسیون تالار مُعامله فراتر نمی رفت.

برای آقای خاتمی و شُرکایش، این یک رابطه رویایی و بی دردسر بود. آنها به مدد "فشار از پایین" در قُدرت و ثروت شریک شده بودند، در حالی که زیر بار هیچ تعهُدی نسبت به "پایین" نمی رفتند و تنها الزام واقعی آنها "مصلحت نظام" و به بیان دیگر، حفظ موقعیت مُمتازی بود که زیر "خیمه" آن به دست آورده بودند.

علت تلاش "اصلاح طلبان" برای در حاشیه نگه داشتن جامعه، داغ بودن این اهرم فشار و هراس از سوختن خود و "نظام" در اثر تماس و استفاده بیش از حد از آن بود. این نُکته ای است که رهبران و پایوران این باند حُکومتی بارها در پاسُخ به انتقادها از این زاویه، با اشاره به نگرانی از مساله "مُدیریت نیروی اجتماعی" مطرح ساخته اند.

 

از 25 بهمن تا 12 اسفند

از این زاویه، جُنبش اجتماعی 1388 یک فاجعه تمام عیار برای "اصلاح طلبان" محسوب می شد، زیرا نه تنها طرح و برنامه آنها را پُشت سر گذاشته و فاقد موضوعیت کرده بود، بلکه بستر چانه زنی آنها با رُقبای "خودی" شان را نیز خُشکاند. برای آنچه که آنها نه در لحظه می توانستند کُنترُل کنند و نه قادر به تضمین تاثیر گذاری بر روند آتی اش بودند، توقع یک صندلی در ردیفهای آخر هم نمی توانستند از "نظام" داشته باشند.

قرار گرفتن در این موقعیت دُشوار اما به معنای دست کشیدن آقای خاتمی و دوستان از موج سواری و تلاش برای مُصادره جُنبش و از نفس انداختن آن به گونه ای که بتوان به قفس "اصلاحات" اش انداخت، نبود. تمام تفسیرهای دلبخواهی رهبران و منبر روهای این جریان در این باره که "جُنبش سبز ادامه حرکت اصلاح طلبی است" و نیز اقدامات تخریب گرانه آنها در جهت تلاشی جُنبش از طریق تعمیم مرزبندی مشهور "خودی" و "غیرخودی" به آن را می توان به خوبی در این راستا طبقه بندی کرد.

"اصلاح طلبان" اگر چه در حرف از جُنبش پُشتیبانی می کردند، در عمل اما در هر گامی که جُنبش به پیش برمی داشت، راه آن را سد می کردند. از "30 خُرداد" تا "روز قُدس" و "16 آذر" همه جا آنها را می توان در حال مُنصرف کردن جُنبش از دست زدن به اقدام مُستقل و هُشدار نسبت به "حرکات افراطی" مُشاهده کرد. آقای خاتمی در همان حال که هیچگاه از هیچیک از حرکتهای اعتراضی در هیچ نُقطه کشور به صراحت و تاکید حمایت نکرد، در همان حال که در اوج خیزشها و واکُنش وحشیانه و خونین حُکومت نه فراخوانی برای اعتراض داد و نه به فراخوانی پیوست، با این وجود هیچ فُرصتی را برای تحمیل خود به جُنبش و چنگ زدن به سُکان رهبری آن فرو نمی گذاشت.

نه فقط با همین ادعا، بلکه همچنین با متُدی مُشابه، "اصلاح طلبان" در خارج کشور نیز همزمان با آن که مانند حُجت الاسلام کدیور، شُعارها و دیدگاههای تظاهُرکنندگان در ایران را جعل می کردند، از چارپایه رهبری بالا رفته و ضمن ارشاد مُخاطبان به تقدیم شُعارهای "نظام" پسند، در باب محکومیت "خُشونت" از جانب مُعترضان و مُنتقدان، اُصول پردازی می کردند. 

از این منظر، جبهه گیری آقای خاتمی در 12 اسفند علیه جُنبش اعتراضی، فقط از حیث شفافیت بی پیشینه آن، از رویکردهای گُذشته او و طیف اش مُتمایز می شود، اگر چه برخورد آنها به تظاهُرات 25 بهمن سال گُذشته، از نظر استعداد روشنگری، فاصله اندکی از گلاسنوست دماوند دارد.

تشکُل اصلی "اصلاح طلبان"، جبهه مُشارکت، یک روز پس از فراخوان آقایان موسوی و کروبی به تظاهُرات و بازتاب گُسترده آن، سراسیمه به میدان آمد و در یک رویکرد دوگانه اعلام کرد از این تظاهُرات "پُشتیبانی" می کند اما شرکت در آن را فقط در صورت "صُدور مُجوز" حُکومت توصیه می نماید. هدف صادر کنندگان بیانیه مزبور، نه فقط کُلاهبرداری سیاسی و نشستن بین دو صندلی بلکه همچنین جلوگیری از شکل گیری این حرکت اعتراضی از طریق تخریب در روند سامان یابی خودجوش آن بود.

در حالی که دعوت به تظاهُرات 25 بهمن با استقبال گُسترده جامعه و نیروهای فعال آن روبرو شده بود، رویکرد رُسوای "اصلاح طلبان"، آنها را به سُرعت مُنزوی گردانده و از سوی دیگر موجب برانگیخته شدن پُرسشهای آزار دهنده ای در میان بدنه این جریان شد که در تماس مُستقیم با روندهای جاری در خیابان قرار داشت. چند روز پیش از تظاهُرات، نخستین شکافهای علنی در میان باند "اصلاح طلب" شکل گرفت و شماری از اینان همچون "شاخه جوانان مشارکت"، "مجمع مُدرسین و مُحققین حوزه علمیه قُم" و "مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی" برخلاف موضع تشکُل مادر، به فراخوان تظاهرات پیوسته و صف خود را در این مقطع از آن جدا کردند.

 

روند فاصله گیری

کُرنش بُلندبالای حُجت الاسلام خاتمی به درگاه ولی فقیه در 12 اسفند، می تواند قطره ای باشد که لیوان پُر نارضایتی درونی از رویکردهای دوگانه و جهت ثابت قُطب نمای سیاسی این جریان را لبریز می کند. اختلاف فاحشی که میان حرکت رهبر "اصلاح طلبان" با شرایط مُشخص سیاسی در کشور و نیز باورهای پایه ای جامعه وجود دارد، توجیه اقدام آقای خاتمی را هم برای خود او و هم برای مشاطه گران، به یک ماموریت غیرمُمکن تبدیل ساخته است. مُرور رویدادهای مربوط به نمایش در ییلاق دماوند، به خوبی بیان کننده سردرگُمی مُشترک بازیگران و صحنه آرایان و ناتوانی دسته جمعی آنها از سر و سامان دادن و به زیر نور مُناسب هدایت کردن این رُسوایی است.

زمان کوتاهی پس از آن که خبرگزاری سپاه پاسداران موسوم به "فارس"، خبر حُضور آقای خاتمی در پای صندوق رای در دماوند را فاش کرد، وبگاه "جرس"، پایگاه خبری "اصلاح طلبان" در خارج کشور، این خبر را تکذیب و با تیتر دُرُشت اطلاع داد، "اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نُهُم شرکت نکردند" و در این رابطه به طور مُشخص از آقای خاتمی نام برد. کمی بعد تر، وبگاه مزبور با اشاره به عکس مُنتشر شده در "فارس" که آن را ساختگی دانست، تاکید کرد:"سیاستگزاران و خبرنگاران و روزنامه نگاران فارس، به ظاهر می خواهند با این کار عوام الناس را بفریبند که خاتمی در انتخابات شرکت کرده است و اصلاح طلبان همچنین. گویا نمی دانند با این کار مهر تاییدی بر محبوبیت روز افزون خاتمی زده اند. نمی دانند با این خبر نادرست تنها دروغ گفته اند، بلکه هر چه درباره فقدان پایگاه اجتماعی خاتمی و اصلاح طلبان رشته اند، پنبه کرده اند."  

آشُفتگی در اُردوی وسمه کشان وقتی بالا گرفت که یکی از "نزدیکان آقای خاتمی" از طریق رادیوی دولتی انگلیس، شرکت وی در نمایش انتخابات را تایید کرد. از این لحظه به بعد انکار موضوع دیگر نمی توانست کُمکی در جهت جمع کردن رُسوایی به شمار بیاید. آقای شکوری راد، عُضو شورای مرکزی جبهه مُشارکت، با "غیر مُنتظره و تکان دهنده" خواندن "حُضور خاتمی در پای صندوق رای مجلس نُهُم"، به طور ضمنی اعتراف کرد، آقای خاتمی حتی او را نیز بازی داده است:"همین دو هفته پیش حضوراً از او در این مورد پرسش کردم و در هر دو بار ایشان تاکید کرد که قصد شرکت در انتخابات را ندارد."

توجیهاتی که آقای خاتمی یا همریشان او در داخل و خارج کشور در این باره مطرح ساخته و البته به گونه مُستمر آنها را تغییر داده و ویرایشهای تازه ای عرضه می کنند، حتی از ماجرای حُقه بازی انتخاباتی وی نیز خواندنی تر و درس آموز تر است. از این رو، به جاست که به گونه مُستقل و در جای دیگری به آن پرداخته شود.  

 

برآمد

نمادها در سیاست نقش مُهمی ایفا می کنند. اعلام یک تصمیم یا ظاهر شدن پای صندوق آرای یک انتخابات ساختگی، واقعیتهای کُهنه ای را برجسته و واقعیتهای تازه ای را به وجود می آورد. به همین گونه، اقدام آقای خاتمی، رویکرد شناخته شده اصلاح طلبان حُکومتی نسبت به حق رای و انتخابات آزاد را دوباره برملا و سیاست آتی آنها در برابر صف بندی جُنبش اعتراضی و حُکومت را مانیفسته کرده است. نقد این رویکرد و مرزبندی با آن نمی تواند و نباید در محدوده تاکتیکها درجا بزند. موضوع روی میز، برخورد به یک خطای سیاسی یا ضعف اخلاقی نیست، بلکه مرزبندی با یک انگاشت فراگیر است که نیروی مادی آن در پایه ای ترین و کلیدی ترین سووالات مربوط به نیازها و مُطالبات جامعه، همدست و "تدارُکچی" استبداد حاکم است.

 

 

بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق