در گرامیداشت چهل و یکمین سالگرد رستاخیز و حماسه سیاهکل

 

تاثیرات بهار عرب بر جببش اجتماعی مردم ایران

زینت میرهاشمی

 

(سخنرانی به نوشتار درآمده رفیق زینت میرهاشمی در مراسم گرامیداشت چهل و یکمین سالگرد رستاخیز و حماسه سیاهکل در آمستردام– هلند، 15 بهمن 1390، 4 فوریه 2012)

 

 

با درود به دوستان و رفقا

قبل از شروع صحبتم قسمتی از بیانیه سازمان چریکهای فدایی خلق به مناسبت چهل و یکمین سالگرد تولد سازمان را یادآوری می کنم. این قسمت از بیانیه نشان دهنده آن است که ما با کدام نگاه استراتژیک مسایل روز و تحولات سیاسی را بررسی می کنیم.

در بیانیه آمده است که؛ از نگاه ما راه مقابله با بربریت، انتخاب راه سوسیالیسم است و یک نظام سوسیالیستی به گُمان ما و به همان گونه که در منشور سازمان چریکهای فدایی خلق ایران آمده است:«نظامي دموكراتيك، پلوراليستي، سكولاريستي (جدايي دولت  از مذهب و ايدئولوژي) و مبتني بر دخالت مستقيم مردم در امور خودشان و شناسايي حق تعيين سرنوشت مردم است. سازمان مخالف هرگونه سوسياليسم غير دموكراتيك، مخالف تلفيق حزب كمونيست با دولت، مخالف هرگونه سوسياليسم سركوبگرانه، اراده گرايانه و خودكامه، مخالف هرگونه دخالت در زندگي خصوصي افراد جامعه و مخالف سوسياليسم متكي بر كيش شخصيت است.»

 

با تاکید بر این مواضع به رویدادهای منطقه می پردازم. من قرار است که همه صحبتهایم را در 15 دقیقه مطرخ کنم. پس به طور خیلی مختصر به موضوع می پردازم و مشتاقم تا در قسمت بعد با دوستان در سالن به گفتگو بنشینیم.

صحبتهایم را به دو محور تقسیم کرده ام.

1- بررسی آثار بهار عرب بر موقعیت منطقه ای و بین المللی رژیم جمهوری اسلامی،

2- تجربیات جنبشهای ضد دیکتاتوری اعراب برای جنبش اجتماعی مردم ایران. تاثیر پیروزی جنبشهای ضد دیکتاتوری در کشورهای تونس، مصر و لیبی و یمن بر جنبش ضد دیکتاتوری مردم ایران، با توجه به اینکه طی این زمان، 4 دیکتاتور جان سخت سرنگون شدند و متقابلا تاثیرات جنبشهای اجتماعی مردم ایران بر بهار عرب

 

در رابطه با قسمت اول:

تولید بحران، صدور بحران و سیاست تنش آفرینی از جمله راهکارهای رژیم در منطقه و در روابط بین المللی است. بعد از جنگ سرد شاهد رشد بنیادگرایی اسلامی هستیم. در این دوران، بنیادگرایی اسلامی به عنوان آلترناتیو از یک طرف در برابر امپریالیسم و سیستم کشورهای غربی و از طرف دیگر در مقابل نیروهای دموکراتیک، سکولار و چپ رشد و نمو پیدا کرد.

امپریالیستها در دوران جنگ سرد از بنیادگرایان اسلامی به عنوان ابزار سرکوب علیه رشد کمونیسم و جنبشهای رهائیبخش استفاده کردند تا جایی که به ساختن تشکلهایی از این گونه کمک کردند و یا خودشان آنها را ساختند. در پروسه رویدادهای پس از جنگ سرد، بنیادگرایی اسلامی که ساخته خود امپریالیسم بود، تبدیل به خطری برای آن شد.  در مقابل، نیروهای سکولار چپ و دموکرات مورد سرکوب قرار گرفتند.

 

بینادگرایی اسلامی ولایت فقیه در چنین شرایطی رشد و نمو پیدا کرد. بنیادگرایی اسلامی حاکم بر ایران، طی سه دهه با پز ضد امپریالیستی، پوپولیستی و کمک به نیروهای ارتجاعی مثل حزب الله لبنان و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، حماس و ... تلاش کرد که در غیاب نیروهای دموکرات، خود را به عنوان یک قدرت الترناتیو در برابر امپریالیسم و فرهنگ غربی جا بیاندازد. این بنیادگرایی در راستای عملی کردن مقاصد خود، از ابزار تروریسم و هزینه کردن پول هنگفتی که از فروش نفت به دست می آورد، استفاده کرد.

بر همین منظر رژیم به عنوان کانون بینادگرایی اسلامی، با هزینه کردن بسیار و خریدن سران یک سری کشورها، از یک طرف مانع تحولات دموکراتیک در منطقه می شد و از طرف دیگر به گونه ای حرکت می کرد که بازیگر اصلی در تحولات منطقه باشد. یک نمونه آن تاثیر مخرب رژیم ایران بر رویدادهای عراق بعد از سرنگوتی صدام حسین است. 

 

اما تحولاتی که با نام بهار عرب شکل گرفت با گزینه های سیاسی غیر از بنیادگرایی اسلامی و ولایت فقیه شکل گرفته است. طوری که سران این جنبشها از همان ابتدا مرزهای خودشان را با بنیانگذاران رژیم ولایت فقیه مشخص کردند. در بطن تحولات این کشورها، برآمدهایی حاصل شد که با نظام ولایت فقیه زاویه دارند. یعنی بنیادگرایی اسلامی از نوع ایران به وجود نیامد . این خود وضعیت جدیدی را در توازن سیاسی اجتماعی در منطقه ایجاد می کند. این وضعیت بنیادگرایی اسلامی را از خطر بالفعل به خطر بالقوه در روابط بین المللی تبدیل می کند.

با توجه به شکل گیری جنبش و قیام مردمی در سوریه و سرنگونی احتمالی بشار اسد در چشم اندازی نه چندان دور، ضربه اساسی دیگری به رژیم وارد خواهد شد. همچنین حمایت مستقیم ولی فقیه از بشار اسد و تایید کشتار مردم در سوریه چهره ضد بشری رژیم ولایت فقیه را هر چه بیشتر در میان مردم منطقه نشان داد.

دخالت در بحران اعراب و اسرائیل یکی از شریانهای حیاتی برای بقای جمهوری اسلامی در سه دهه اخیر بود. همین طور که می دانیم گذرگاه استراتژیک رژیم برای دخالت در این بحران و تغذیه از آن، سوریه و بشار اسد است. پس مشخص است که با سقوط بشار اسد، بکی از شاهرگهای اساسی رژیم برای تولید بحران در منطقه قطع خواهد شد.

از این قسمت صحبت این طور نتیجه می گیرم که سیاست اصلی بنیادگرایی حاکم بر ایران که تولید بحران جهت  ایجاد کشورهای جماهیر اسلامی بود با تحولات منطقه و بهار عرب به شکست کشیده شد. این که این شکست قطعی است و یا قابل بازسازی مساله دیگریست که بحث جداگانه می طلبد.

 

تاثیرات تضعیف رژیم در منطقه را چگونه می شود دید

به نمونه هایی از تضعیف موقعیت رژیم بعد از این رویدادها اشاره می کنم. تشدید رقابتهای منطقه ای به زیان جمهوری اسلامی شده است. جبهه گیری کشورهای مهم منطقه مثل عربستان سعودی و ترکیه علیه رژیم شکل گرفته است.

ایجاد سپر موشکی ناتو در ترکیه

توقیف محموله های سلاح رژیم به سوریه در ترکیه

افشای توطئه ترور سفیر عربستان در واشنگتن

پیشنهاد عربستان به هند و اروپا برای جایگزینی نفت جمهوری اسلامی

تحریم بانک مرکزی رژیم توسط آمریکا و کشورهای دیگر

تحریم نفت و نیز بانک مرکزی از طرف اتحادیه اروپا

گزارش آژانس بین المللی اتمی

تعیین کمیسر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد برای ایران

محکومیت رژیم در شورای حقوق بشر و مجمع عمومی سازمان ملل

 

در پی این موقعیت یعنی صعیف شدن وضعیت رژیم در منطقه، رویارویی کشورهای غربی با رژیم وارد مرحله دیگری شده است.

نمونه ای از این شرایط را اشاره می کنم. بحران هسته ای، توسعه طلبی منطقه ای جمهوری اسلامی و وضعیت حقوق بشر . اینها مواردی است که بعد از این تحولات به نقطه ای جدی تر رسیده است . قبل از این شرایط بر اساس غالب بودن سیاست مماشات از این موارد چشم پوشی می شد. پس می توان گفت سیاست مماشات با رژیم که طی سه دهه به مردم ایران ضربه وارد کرده است با رویدادهای فوق ضربه جدی خورده است. بنابرین انقلابهای خاورمیانه و شمال آفریقا نقش مهم در تضعیف رژیم داشته است. هرچند که خامنه ای با طرح بیداری اسلامی در صدد است که از این شرایط بهره برداری کند.

 

اما درسهای قیامهای ضد دیکتاتوری اعراب برای جنبش اجتماعی مردم ایران تاکنون چه بوده است؟

خیزشها و جنبشهای زنان، مردان و جوانان در مصر، تونس، سوریه، یمن و بحرین بدون شک تجربیات گرانبهایی برای جنبش اجتماعی مردم ما دارد، همانگونه که خیرشها و قیامهای سال 1388 در ایران و تجارب جنبش در استفاده از تکنولوژی روز و شبکه های اجتماعی، الهام بخش مبارزان این کشورها بوده و هست. 

 

داشتن استراتژی

مهمترین تجربه این است که برای تحقق مطالبات، باید استراتژی داشت و به عبارت دیگر برای این سؤال که راه پیشروی به سوی تبدیل کردن خواسته ها و نیازها به واقعیت چیست باید جواب روشنی داشت.

جنبش اعتراضی در تونس و مصر به این سؤال با شعار "اسقاط نظام" جواب داد. آنها به سرعت دریافتند که مهمترین مانع برای انجام تغییرات، رژیمهای بن علی و مبارک است و انجام هر دگرگونی و هر اصلاحی، مستلزم یک اصلاح کلی یعنی، برچیده شدن سیستم فاسد و مستبد آنهاست.

 

تاکتیکها

آنها چون استراتژی روشنی داشتند، توانستند در میدان عملی مبارزه هم تاکتیکهای سازگار با آن را ابداع کنند، به آزمایش بگذارند و به کار گیرند. ایجاد شبکه های اجتماعی، اعتراضهای خیابانی، اشغال مناطق مرکزی شهرها و خنثی سازی نیروی سرکوب

 

روانشناسی

اما مهمتر از تاکتیکها به طور مجرد، روحیه و رفتار کسانی است که آن را به کار می گیرند. آنها اگر نسبت به آنچه که انجام می دهند، تصور درستی نداشته باشند، یا تاکتیکها با تصورات شان سازگاری نداشته باشد، در عمل هم نخواهند توانست آن را جلو برند.

مردم معترض باید بدانند که برای چه هدفی به خیابان می آیند، طلب این یا آن خواسته از حکومت؟ تغییرات برای بهبود موقعیتهای مشخص؟ سرنگونی حکومت؟ و ... برای آن چکار باید بکنند (چه هزینه ای را باید بپردازند) و انتظار چه چیز را داشته باشند.

وقتی تقاضای هر تغییری در شرایط موجود و هر اصلاح در آن، هر چند به صورت جزیی برای حکومت وزن و جایگاه براندازی دارد و به همین صفت هم با آن برخورد می کند، متوقف کردن یا منجمد کردن سطح مبارزه به سقف تحمل حکومت، در عمل نیروی اجتماعی که در صحنه حاضر شده را منفعل کرده و انرژی آن را به هدر می دهد.

 

جنبش اجتماعی در تونس و مصر، هدف خود، استراتژی خود را "اسقاط نظام" تعیین کرده بود و به همین دلیل نیز تصور روشنی از نوع واکنش حکومت به خواسته خود داشت و می توانست سازماندهی، آرایش و درجه خشونتی که با آن روبرو می شد را پیش بینی کند. به همین دلیل خشونت حکومت و درجه سرکوب هرگز نتوانست آن را غافلگیر و شوکه کند.

تداوم جنبش مردم سوریه با وجود خشونت افسار گسیخته رژیم بشار اسد و هزینه بالایی که طلب می کند، یک نتیجه ی مستقیم شفافیت میدان نبرد و چگونگی صف بندی نیروها از نگاه مردمی است که به حضور در آن فراخوانده شده اند.  

 

نقاط ضعف جنبش سال 1389 در مقایسه با تحولات کشورهای عربی

بررسی تجارب «بهار عرب» به ویژه به دلیل کاستیهای خیزش 1388 می تواند مفید و درس آموز باشد. 

جنبش اجتماعی ما نیز با حکومتی درگیر بود و هست که نه می تواند و نه می خواهد به خواستهای «پایین» تن دهد. رژیم جمهوری اسلامی طرح هر خواسته ای خارج از مَدار اصلی را مترداف با تغییر آن به طور کلی و افتادن خود به بیرون از مَدار آن ارزیابی می کند.

این در حالی است که خیزش 1388 از تدقیق این صف آرایی، مفهوم سیاسی آن و نتایج عملی که از آن می بایست برای پراتیک روزانه بگیرد، باز ماند. جنبش با وجود دلاوری و شهامت بی مانند اعضا و پیشتازان اش قادر به این کار نشد، چون علاوه بر آن که از بیرون زیر فشار بی امان حکومت قرار داشت، اما از آن مهمتر در داخل نیز با نیروی مخربی دست و پنجه نرم می کرد که تاثیر بازدارنده آن از نظر محتوایی با اقدامات شکلی حکومت برابری می کرد. 

ترکیبی از دوستان نادان، متحدان مشروط و دشمنان زیرک، با تمام توان برای منصرف کردن توده های معترض از نشانه گرفتن مرکز فساد و جلوگیری از ترسیم نقشه حرکت به سوی خیمه «نظام» برای خراب کردن آن بر سر حاکمان تلاش می کردند و البته هنوز هم می کنند.

از اشاعه خرافه «دوران طلایی امام» تا تبلیغ موهوماتی مثل «ظرفیتهای قانون اساسی» و از نفی و تحقیر مبارزه و مقاومت زیر عنوان «خشونت طلبی» تا تعیین باید و نبایدهای جنبش توده ای براساس گنجایش «نظام» و وضعیت روحی «آقا»، از نکات بازدارنده جنبش اجتماعی مردم ایران به شمار می رود.

این برنامه و این دیدگاهها را به مصر و تونس ببرید و ببنید چه کسانی هنوز در حال فرمانروایی خواهند بود!

بیشتر از وقت تعیین شده صحبت کردم و سپاسگزارم که به صحبتهایم گوش کردید.

پیروز باشید 

 بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق