سرمقاله ....

 

پایان کار راست سُنتی، ژرفش بُحران آتوریته خامنه ای

منصور امان

 

پس از برداشتن شکافها و ترکهای مُتعدد در سر و اندام، سرانجام باند ولایت، اصلی و قُدرتمندترین جناح بندی درونی دستگاه قُدرت جمهوری اسلامی، با صدایی مهیب و کر کننده مُتلاشی شد. این تحول بُنیادی در ساختار سیاسی "نظام" بسا موثق تر از هر شاهد دیگر، نشان داد که درخت بی کفایتی و کوته بینی جانشین آیت الله خُمینی به بار نشسته و دامن "نظام" از محصولات مسموم آن در حال انباشته شدن است.

 

فرمان تسلیم از فراز سواری رایگان

چند روز پیش از آن که تشکُل انتخاباتی راست سُنتی آرایش خود برای کسب کُرسیهای مجلس نُهُم را اعلام کند، رهبر جمهوری اسلامی به گونه غیرمُنتظره ای تریبون نمازجُمعه را در اختیار گرفت تا ضمن یادآوری "توطیه دُشمن در کار انتخابات"، به "بازندگان" بعد از این هُشدار دهد که "تسلیم" شوند و "کسی آب به آسیاب دُشمن نریزد". با توجُه به آنچه که در خلال هفته بعد از این سُخنان در صحنه سیاسی جمهوری اسلامی روی داد و علت تذکُرات پیشگیرانه وی را مُدلل کرد، می توان نتیجه گرفت که یا آقای خامنه ای تحلیل دوراندیشانه ای از موضوع داشته یا این که خود سرنخ ماجرا را در دست دارد و به جهتی که آنها را می کشاند، آگاه است.

از آنجا که دور اندیشیدن در سُخن و عمل، قوی ترین ویژگی رهبر جمهوری اسلامی نیست، بنابراین می توان از این نُقطه حرکت کرد که او در برابر واکُنش شُرکایش به اُفتادن در چاهی که برایشان کنده بود، گارد می گرفت. حدس این که آقایان کنی، عسگراولادی، لاریجانی و باهُنر چگونه با خرابکاری "آقا" و همدستانش در "جبهه مُتحد اُصولگرایان" روبرو خواهند شد، به استعداد زیادی نیاز ندارد. راست سُنتی، "رهبر" "بی بصیرت"ی که "جریان انحرافی" را با ساز و دُهُل به تخت صدارت نشانده بود را روی دوش خود از میدان مین آن کم و بیش بیرون آورد و اینک باید درمی یافت که تمام مُدت سواری رایگان داده است.

 

نتیجه گیری واژگون از ارزیابی دُرُست

بی تردید برای این پایه سیاسی–ایدیولوژیک "نظام"، نجات آقای خامنه ای تابعی از حفظ یک منفعت بُزُرگ تر یعنی، قُدرت سیاسی در اصل بوده است. اگرچه حتی پادوهای "رهبر" هم هنوز موفق نشده اند وابستگی موجودیت نظام ولایت فقیه به ولی فقیه حاضر را اثبات کنند اما برای راست سُنتی این سووال آکادمیک ابدا مطرح نیست. آنها پس از مرگ آیت الله خُمینی، منافع و سرنوشت خود را با موجودیت جانشین او گره زده اند و بنابراین به صورت عملی با او در یک قایق نشسته اند.

با این حال، آنگونه که به نظر می رسد، ابعاد دغلبازی و ناسپاسی آیت الله خامنه ای حتی از آستان تحمُل چاکران ثروت و آستان بوسان قُدرت نیز تجاوز کرده است. آنها بسیار دیر دریافته اند که پروسه رانده شدن شان به حاشیه قُدرت که به گونه مُشخص از سال 82 و در آن هنگام، به سود گرایش نظامی–امنیتی آغاز گردید، از یک ارزیابی استراتژیک سرچشمه می گیرد که خود محصول جابه جایی طبقاتی در ساختار قُدرت جمهوری اسلامی است. راست سُنتی می پنداشت که از هم پاشیده شدن ائتلاف آقای خامنه ای و سوگُلیهای نظامی-امنیتی اش از یک سو و ضربه سهمگین جُنبش اجتماعی بر موقعیت واقعی و توهُم ذهنی او، فُرصتی گرانبها برای بازسازی موقعیت آن در هرم قُدرت خواهد بود. این یک ارزیابی دُرُست از توازُن موجود بود که "شیوخ" راست سُنتی، راهکارهای به کُلی واژگون و نادُرُستی از آن استخراج کردند.

در همان حال که آنها در نقش سوپاپ اطمینان، فشار فراکسیون نظامی–امنیتی دولت بر "رهبر" را کاهش یا تغییر مسیر می دادند، به گونه فعال "مقام عُظما" ی تحلیل رفته را تقویت می کردند. هر گاه آنها قصد برکشیدن جایگاه خود و بهره گیری از کشمکشها را داشتند، در این صورت تاکتیک مزبور فقط می توانست نیمی از رویکرد در مجموع را تشکیل بدهد. نیم دیگر، حرکت در جهت کسب امتیاز از شریک و هدایت مُناسبات با آقای خامنه ای و بیت او به سمت شناسایی منافع مُتقابل بود. در دستور کار داشتن این بخش به ویژه از آن رو اهمیت داشت که راست سُنتی برای بازسازی جایگاه خود در ساختار قُدرت جمهوری اسلامی، به چیزی بیشتر از به جریان انداختن یک پروسه مکانیکی با این یا آن چشم پوشی "رهبر" یا وعده و سفته بی محل وی نیاز دارد.

 

دست در دست به سوی ذبح شرعی خود در مجلس خبرگان

برکناری آقای هاشمی رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان، مُستقل از اهمیت سیاسی صرف آن، می تواند به گونه نمادین ژرفای ورشکستگی سیاسی راست سُنتی و درماندگی عملی آن از ایفای یک نقش موثر در توازُن موجود را نشان دهد. آیت الله ها رفسنجانی و کنی، دو رهبر و وزنه ی اصلی این جناح بندی، دست در دست دیگر و با توافُق اعلام شده، نُفوذ جناح خود در مجلس خبرگان را به سود منافع آقای خامنه ای در این اُرگان کلیدی، به طور مصلحت آمیز ذبح شرعی کردند.

شاید پندار رهبران راست سُنتی از این جابه جایی، به وجود آوردن امکان تحرُک برای مجلس خبرگان از طریق انسداد زاویه فشاری بود که ریاست آقای رفسنجانی بر آن ایجاد کرده بود. بر این اساس، گرفتن دستاویز مزبور از دست طیف آیت الله خامنه ای، می توانست وزن این اُرگان در تعادُل قُوا را بهبود بخشد و آن را بهن راآن اهرُم موثری در دست این جناح در کشمکشهای آتی و کُنترُل جاه طلبیهای "رهبر" بدل سازد.

این احتمال را افشای مُخالفت شدید آقای خامنه ای با دخالت مجلس خبرگان در قلمرو خود تقویت می کند. او پس از آخرین نشست مجلس مزبور که دستاورد مُهمی چون کنار گذاشته شدن رقیب مُزاحم اش از ریاست آن داشته بود، این مُخالفت را ابراز داشته است. بی تردید، این یک رویکرد ابتدا به ساکن نبوده و فقط می تواند در واکُنش به حرکت راست سُنتی برای کشیدن -گویا– وضعیت جدید به رُخ وی صورت گرفته باشد.

تاکتیک راست سُنتی در جهت گُشودن حساب به اعتبار مجلس خبرگان، تنگنای سیاسی آن را بیشتر آشکار ساخت. آنها به ظاهر می بایست بهتر از هر فراکسیون دیگری زیر "خیمه نظام" می دانستند که تجسُم این مجلس به عُنوان یک وزنه مُتقابل در برابر آقای خامنه ای، بیشتر از یک ارزیابی خیالی و آرزومندانه از جایگاه و موقعیت واقعی آن نیست. چه، راست سُنتی خود پا به پای "رهبر" برای بی اختیار ساختن و آلت دست کردن این اُرگان گام برداشته است. از دادن اختیار گُزینش اعضای آن به "رهبر" به واسطه شورای نگهبان تا مُنحرف کردن آن از وظایف پیش بینی شده و تبدیل به ماشین دیکته نویسی و اجرای تحمیلات و خواسته های ولی مُطلقه، همه جا آقایان مُلا و مُکلاهای راست سُنتی فعالانه برای تغییر کاربری مجلس خبرگان دست به کار بوده اند.

ژرفای اشتباه مُحاسبه آنها زمانی قابل اندازه گیری می شود که تصمیم می گیرند از این اُرگان برای بهبود موقعیت خود در برابر "رهبر" استفاده کنند و یورش خود را با یک عقب نشینی جانانه و کُرنش طولانی در برابر وی آغاز می کنند! جا به جایی آیت الله ها کنی و رفسنجانی، موقعیت ضعیف راست سُنتی و مشروط بودن حیات سیاسی آن به کُنش و واکُنش مُستقل "مقام مُعظم" را بیش از همه برای خود "آقا" آشکار کرد. به پُشتوانه این توازُن است که راه برای تغییر فرم یافتن آیت الله مهدوی کنی از یک بازیگر فعال سیاسی به "مُجسمه" سنگ شده "بودا" و سُخنگویان راست سُنتی به "ساکتین فتنه" هموار گردید.

 

یک مُجسمه مُحترم

این تعریفی است که آقای مهدوی کنی از کارکرد و جایگاه کنونی خود ارایه داده است. زمان کوتاهی پس از آن که او در راس یک کارناوال زنگوله دار و باشکوه وارد مانژ سیرک انتخابات مجلس نُهُم شد، می بایست در می یافت که نقش پدرخوانده پیشتر واگُذار گردیده و برای او رُلی جُز "مُجسمه بودا" در نظر گرفته نشده است. راست سُنتی در حقیقت طُعمه ای بود که برای سر گرفتن نمایش جلوی شیر افکنده می شد.

همزمان با آن که راست سُنتی "جبهه" خود برای تعیین ترکیب اُرگان مجلس را تشکیل داد، به گونه غیر مُنتظره ای در برابر تشکیل "جبهه" ذوب شدگان ولایت قرار گرفت. این در حالی بود که انتظار داشت یا به توافُق رسیده بود که آقای خامنه ای نیات خود را از کانال آنها پیگیری کند و به این منظور بهترین صندلیها را برای فرستادگان و عوامل وی و بیت اش رزرو کرده بود. بدین ترتیب، ظرف سیاسی آن برای شرکت در بازی قُدرت، از یک سو با فشار بیرونی از طریق یک نُسخه جعلی راست سُنتی به نام "جبهه پایداری" روبرو شد و از طرف دیگر زیر هُجوم موریانه هایی همچون آقایان ولایتی و حداد عادل و محفلهای اندرونی ولایت مانند "جمعیت رهپویان" و "جمعیت ایثارگران" قرار گرفت که وظیفه پوکاندن آن از درون را پیش می بردند.

ابعاد کُلاه گُشادی که "جامعه روحانیت مبارز" و "جامعه مُدرسین حوزه علمیه قُم" و مُکلاها بر سر خود نهاده بودند، با انتشار لیست نامزدهای تشکُل آنها بازتاب بیرونی یافت. آنان در -به ظاهر- زمین خود فقط نقشی حاشیه ای ایفا می کردند و در عمل فقط به عُنوان زایده ای از فراکسیون آقای خامنه ای فضای تحرک می یافتند. رُسوایی بار تر برای راست سُنتی این واقعیت بود که آنها اشتباه کُرنش در مجلس خبرگان را اینجا نیز تکرار کرده و برای گرفتن امتیازهای موهوم از رقیب، اعضای خود را زیر پای آن قُربانی کردند. یکی از رهبران راست سُنتی، آقای باهُنر، در توجیه این دون مایگی عُذر آورده که رُقبا "حتی برای بر هم زدن کل بازی پای کار بودند" و بنابراین "کوتاه آمدن" به "مصلحت" بوده است.

 

برآمد

پایان کار راست سُنتی، آن گونه که تا کنون بود و در مکانی که قرار داشت، فرا رسیده است. از یک سو، تجزیه شتابان این جریان که در لیستهای انتخاباتی گوناگون اعضای آن به نمایش درآمده، انتهای یک دوره از حیات سیاسی اُلیگارشی روحانیون و پُشتیبانان طبقاتی آنها با این مضمون و در این شکل را گُواهی می دهد.

از سوی دیگر، با هر درجه از توان "مصلحت اندیشی" و شیب تعظیم، این مولفه سُنتی قُدرت که از آغاز شکل گیری نظام جمهوری اسلامی در اتحاد با ولی فقیه، شریک منافع حُکومت بوده است، می بایست دریابد که دوران طولانی ماه عسل سپری گردیده و راه ولی فقیه حاضر از آنها جُدا شده است و آنها نیز اکنون ناچارند راه خود گیرند و مسیر دیگری را امتحان کنند.

با این همه، ریزش یک پایه اصلی قُدرت، هرگز به معنای تقویت آن در مجموع نیست. پایه هایی که قُدرت "نظام" به طور فراگیر و هژمونی آقای خامنه ای به طور ویژه بر آن اُستوار است، در حال مُتلاشی شدن است. باند ولایت (تا هنگام نگارش این مطلب) به 13 دسته بندی مُنشعب شده است.

نتایج فاجعه بار طرحهای کلان آیت الله خامنه ای برای اداره قُدرت و "مُهندسی" توزیع آن، به گونه مهارناپذیری ژرفش می یابد و آثار آن از سر تا بدنه ی دستگاه قُدرت را در نور دیده است. بُزُرگترین بازنده شکست یکدست سازی، آقای خامنه ای است و همو ست که با هر انشعاب یا جراحی تازه زیر خیمه اش، عمیق تر در بُحران آتوریته فرو می رود.

 بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق