بهمن تجلی اراده مردم

 

جعفر پویه

 

(سخنرانی به نوشتار درآمده رفیق جعفر پویه در مراسم گرامیداشت چهل و یکمین سالگرد رستاخیز سیاهکل و بنیانگذاری سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در مونیخ – آلمان)

 

سلام دوستان و رفقا!

خوشحالم که در جمع شما هستم. این که دور هم جمع شده ایم، باید دلیلی داشته باشد. من فکر می کنم آنچه ما را به این گرد آمدنها ترغیب می کند، نیازی است که در درون ما وجود دارد، یعنی گرایش به جمع درونی ما برای معنا کردن حضور خویش و دیدن رفقا و همراهان و تبادل نظر و گپ و گفتی که ما را در اندیشه و ایمان ثابت قدم تر کند. انسان موجودی اجتماعی است و هر کس به فراخور حال و وضعیت خود، در جمعهایی که هم راستا با اوست، خویشتن خویش را معنا می کند. شاید هم ما نیاز داریم تا درون خود را با یاد و نام کسانی صیقل دهیم که الگوهایی شایسته برای استواری و ایستادگی در زندگی و مبارزه هستند. و برای این کار چه کسانی بهتر از بهمن سازان و اسطورهای ماه بهمن.

راستی چرا ماه بهمن در تاریخ معاصر کشور ما این قدر سرنوشت ساز بوده است؟

 

در بهمن 49 پژواک مسلسل اسطوره های فدایی در سیاهکل، خواب جزیره آرامش شاه و امپریالیستها را بر می آشوبد. تیم جنگل دل به دریا می زند و در سیاهکل عصر نوینی در مبارزه علیه ظلم و ستم را بنیاد می نهد.

بهمن 57 استبداد شاهنشاهی تاریخی میهن، در قیام مسلحانه توده‌ها درهم کوبیده می شود و بساط آن جمع می گردد.

استبداد مذهبی حاکم در همین ماه متولد می شود. شوم و سیاه و نکبت بار.

بهمن 60 مرکزیت مجاهدین خلق تا آخرین نفر و آخرین گلوله در برابر عوامل استبداد جدید که تلاش می کند پایه های خود را تحکیم بخشد، می ایستند و این گونه هشدار می دهد که بین جبهه انقلاب و ضد انقلاب جدید تنها شمشیر داوری می کند.

در تازه ترین تلاش مردم برای منکوب کردن دیو استبداد، در بهمن 89 جنبش اجتماعی با برآمدی بلند می جنبد و سعی می کند تا بساط استبداد مذهبی حاکم را درهم بکوبد. شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" گویای زاویه یابی درست این حرکت در تشخیص مشکل و معضل کنونی است؛ تلاشی که آغازگر عصری جدید در تاریخ خاورمیانه شد، همچون همتایان قبلی خود یعنی، انقلاب مشروطیت و جنبش ملی کردن نفت که الگویی شد تا خاورمیانه خونی تازه در رگهای خود ببیند و دست به حرکاتی بزند که سالها کسی حتا خواب آن را نیز نمی دید.

شاید به همین دلیل است که گردهم آیی امروز ما هم در بهمن است؛ بهمن ماه جادویی، ماه تاریخی و ماه نشانه گذاری در تاریخ معاصر ما! پس چرا ما در این ماه گردهم نیاییم و قصد خود برای آنچه در اندیشه داریم را با یکدیگر تبادل نکنیم. از تکرار گذشته و فروغ تابان حرکات تاریخی جانی تازه به اندیشه های خود ندهیم و اراده خود را صیقل نرنیم و پردازشی نو نکنیم تا برای ادامه راه مصمم تر باشیم؟

 

شاید کسانی بگویند، برگزاری این گونه مراسم و بزرگداشت‌ و حماسه سازی از یک عده که در تاریخی دور حرکتی انجام داده اند، می تواند چه مشکلی از امروز ما حل کند؟ بگویند، این بزرگداشتها تبدیل به گونه ای مراسم تکراری و یا سنتی شده است که خود را در تکرارش معنا می کند و گرنه چیز تازه نمی تواند داشته باشد.

بگذارید از هم اینجا شروع کنیم. ببینیم حماسه سازان 19 بهمن 49 برای امروز چه دارند، درسهای آن قیام تاریخ ساز برای امروز ما چیست؟ و ما چه چیزی از این تکرار به دست می آوریم؟ آنوقت می شود بهتر در مورد چیزی صحبت کرد که دلیل گردهمایی امروز ما در اینجاست.

 

سیاهکل حرکتی نوین

داستان نوزده بهمن در سیاهکل را همه شما شنیده اید. به تکرار هم شنیده اید. از زاویه های گوناگون هم بسیاری به آن پرداخته اند. و بارها دوست و دشمن درباره آن نظر داده اند و در رد و تایید آن بسیاری نوشته‌اند. اما همه آنها در یک مورد، یعنی دوست و دشمن در یک مورد اتفاق نظر دارند. آنها در صداقت و عمل انقلابی آتش افروزان بهمن 49 هیچ شکی ندارند. در استقلال نظری و عملی آنها هیچگونه ابهامی وجود ندارد.

پس عده ای انقلابی صادق با تحلیل خود از موقعیت جامعه به این نتیجه رسیده اند که باید دست به کار شوند و می شوند.

داشته های ما از حرکت سیاهکل، صداقت، انقلابی، تحلیل مشخص از اوضاع مشخص، و عمل به نتیجه تحلیل خود است. دقت کنیم در موقعیت جهان دو قطبی، استقلال نظری حرفی تازه و تقریبن از مشکلات بسیار بزرگ آن روزگار بود. یعنی، به استقلال نظری باید بیشتر تکیه کرد و به آن بیش از بقیه ارزش گذاشت و پرداخت.

 

بگذارید مختصر نگاهی به شرایط آن روزگار بیندازیم تا به تحلیل آنها از شرایط روز خود نزدیک تر شویم.

رژیم برآمده از کودتای 28 مرداد 32 همه نیروهای موجود، حتا منتقدان نزدیک به خود را هم منکوب کرده و هیچ صدایی در جامعه به اعتراض نمی تواند و اجازه نمی یابد بلند شود. جزیره آرامش نامی است که شاه به آرامش گورستانی حاکم به دست ساواک و حمایتگران خارجی اش داده است.

بی عملی حزب توده در 28 مرداد باعث شکست استراتژیک کمونیستها و انقلابیون در کشور شد. بدتر از آن، در سالهای بعد این حزب نه تنها موضعی درست در برابر کودتاچیان نگرفت، بلکه با حمایت از اصلاحات سیاسی اجتماعی شاه که همان اجرای اصل 4 ترومن بود، راه رشد غیر سرمایه داری را کشف و به دنبال آن افتاد.

در چنین فضایی که نفس کشیدن ممکن نیست، عده ای از جوانان پر شور دست به کار شدند، مگر طرحی نو در اندازند و کاری کنند. بیژن جزنی و رفقایش لو رفتند و به زندان افتادند. گروه پویان - احمدی زاده در تدارک بودند و هنوز تلاش می کردند تا موانع ایدیولوژیک راه خود را رفع کنند. غفور حسن‌پور باز مانده گروه جزنی، دست به تجدید سازماندهی زد. تیمی برای شناسایی منطقه کوهستانی–جنگلی شمال از مازندران به سوی گیلان روانه شد. بازگشت صفایی فراهانی از جبهه فلسطین با نظریات و تجربیات تازه، خون تازه‌ای به رگهای گروه جنگل تزریق کرد. وقتی صفایی متوجه می شود که گروه تدارکات وسیعی دیده و تقریبن آماده کار است. به فلسطین می رود و با دست پر برای گروه باز می گردد.

در همین بازه زمانی، گروه پویان–احمد زاده با گروه جنگل ارتباط می یابد و پروسه همکاری و ادغام دو گروه آغاز می گردد. فرمانده حمید اشرف کسی است که بیشترین تدارکات گروه را انجام می دهد و تقریبن نامی از او در هیچ کجا نیست. همه چیز دور از چشم ساواک و جاسوسهایی که همه جا پراکنده، انجام می شود. اتفاقی ناخواسته، یعنی لو رفتن یکی از افراد گروه تدارکات، گروه جنگل را به عمل وا می دارد و در سیاهکل حمله به پاسگاه ژاندارمری برای آزادسازی رفیق دستگیر شده آغاز می شود. اولین گلوله شلیک شده آنچنان پژواکی می گیرد که صدایش تا آن سوی کشور شنیده می شود. آغاز عصر پیکار تا به آخر رقم می خورد و چریک فدایی خلق متولد می شود.

بلور شفاف فدایی آنچنان تابش می گیرد که همه اقشار اجتماع به ویژه جوانان و انقلابیون را خیره خود می کند. خون تازه، در رگ انقلاب جاری می شود و آغاز برنامه ریزی و شکل گیری تیمهای مختلف در هر گوشه و کنار دیده می شود. عمل انقلابیون سیاهکل در سرتاسر بدنه جامعه خود را بازتاب می دهد. ادبیات شکل گرفته تحت تاثیر آن گواه صادقی است بر این مدعا. در شعر، شاملوی عزیز و سلطانپور، گلسرخی و بسیاری دیگر را می شود نام برد. در تاتر، از ساعدی و ناصر رحمانی نژاد و سلطانپور، در ادبیات داستانی کمتر نویسنده ای در آن سالهاست که تحت تاثیر حماسه سیاهکل نباشد. موسیقی، فیلم و ... نیز به همین گونه اند.

اینجاست که حماسه معنی می دهد. اینجاست که سیاهکل نشانه هویت یک نسل می شود و در بررسی آثار تولید شده در آن سالها نمی شود این موضوع را نادیده گرفت.

 

چه چیزی باعث این اتفاق است؟ باز می گردیم به سوال اول بحث، صداقت، استقلال نظری و عمل انقلابی به تحلیل خود و پرداخت هزینه آن با تمام توان. این است که به هیچ وجه نمی شود از برابر یاد و خاطره این حماسه گذشت و کلاه را برای ادای احترام از سر برنداشت.

به زبان دیگر، در برابر بی عملی گوشه نشینان پر حرف، در برابر یاس و زمین گیر شدن پرگویان و حرافان، این فدایی است که با تمام توان دل به دریا می زند و شب سیاه حاکم را با درخشش آتش مسلسل خود آتشین می کند. بوی باران، دماغ گوشه نشینان و توجیه کنندگان جُبن و ذلت را می آزارد اما جوانان میهن را به شوق می آورد و آنها برای پیوستن به صف انقلاب ثانیه شماری می کنند.

با این همه اما، فدایی عاشق زندگی است. فدایی برای آزادی، فدایی برای رفاه، فدایی برای زندگی ای بهتر دل به دریا زده است. تلاش می کند تا جوانان و بیش از همه کارگران را تشویق به سازمانیابی کند. بحث این که تشکلهای اجتماعی باید ادامه راه سیاهکل باشد، آغاز می گردد. اما ساواک و دستگاههای حمایتگر دیکتاتوری شاه، همه تلاش خود را به کار می گیرند تا ارتباط فدایی با جامعه را قطع کنند. قتل به محض تشخیص چریک، گلوله باران کردن آنها در خیابان، نابود سازی خانه های تیمی با ساکنان آن در دستور قرار می گیرد تا به هر شکل ممکن نسل انقلابیون از جان گذشته را برکنند، شاید آرامشی به خواب آشفته اربابانشان بدهند.

این است که از مقطعی تاریخی به بعد، دیگر ساواک و دستگاه تحت کنترل امپریالیستها علاقه ای به دستگیری چریکها ندارند. آنها وظیفه دارند تا ریشه آشوب را بخشکانند. این است که رهبران و تیوریسینهای زندانی آنان را در تپه های اوین به گلوله می بندند و پس از مدتی خانه مرکزیت سازمان که در تدارک برگزاری جلسه ای مهم بود را زیر ضرب می گیرند و همه ساکنان آن را به قتل می رساند. هرچند ساواک و دستگاه تعقیب و مراقبت امپریالیستی تن و جان فدایی را به گلوله می بندند، اما با اندیشه فدایی، با حماسه فدایی، با فرهنگی که نماد یک نسل از انقلابیون شده است، چه خواهند کرد؟ این ماندگاری را با هیچ ابزاری نه ساواک و نه وزارت اطلاعات و نه هیچ سرکوبگر دیگری نخواهد توانست از دل مردم بزداید.

اگر فدایی با تشخیص خود به این نتیجه می رسد که برای شکستن یخ استبداد و گذر از زمستان حاکم، گرمای مسلسل و جانفشانی می تواند نوید بهار دهد، پس دست به کار می شود. تن در برابر طوفان استبداد سپر می کند تا خانه را روشن دارد. از سوی دیگر، بسیار می گویند که فدایی از آمریکای لاتین و یا کوبا و فلان و بهمان کپی برداری کرد؛ حرفهایی که حتا خود گویندگان را هم نمی تواند بفریبد. اگر کسی اندکی با ادبیات فدایی آگاهی داشته باشد، اگر همان اندک تولیدات سنگین وزن آن سالهای فدایی را خوانده باشد، می داند که فدایی با اندیشه خود، با مطالعه خود، با ممارست و بررسی همه جوانب روابط اقتصادی و اجتماعی جامعه به این نتیجه رسید که باید دست به کار شود. او برای دیگران تئوری نمی بافد، به دیگران نمی گوید که چه بکنند و چه نکنند، او برای باز کردن راه مبارزه، برای گذر از سد استبداد حاکم، برای شکستن یخ دیکتاتوری تلاش می کند و به نتیجه می رسد و اقدام به عمل می کند. او هزینه عمل خود را می پردازد، بنابر این ثمره آن را نیز باید خود برداشت کند که در سالهای 57 به بعد با تبدیل به شدن به بزرگترین سازمان سیاسی چپ خاورمیانه به آن دست می یابد. راهنمای فدایی در عمل در آن سالها تیوری برخواسته از دل جامعه ایرانی، برای عبور از بحران و رسیدن به آزادی، عدالت و سوسیالیسم است.

 

درسهایی برای امروز

درسهایی که حماسه سیاهکل برای امروز ما دارد، مراجعه دوباره به روش آنان برای عمل انقلابی، صداقت در عمل و تعهد به آنچه است که باید انجام شود و نتیجه بررسیهاست.

جنبش اجتماعی مردم در بهمن 89 را بار دیگر مرور کنیم. اگر چه شروع این جنبش با "رای من کو؟" است، اما جنبش به سرعت راه خود را باز می کند. جوانان ایرانی با شهامتی بی نظیر دل به دریا می زنند و در برابر موج سرکوب وحشت بار حاکم، تن سپر می کنند و یک صدا پا بر زمین می کوبند و "مرگ بر اصل ولایت فقیه" را فریاد می کنند. ارزش این شعار پس از دوره کوتاهی است که می رود تا جنبش به دلیل سازشکاری و عدم قاطعیت رهبران ادعایی از نفس بیفتد، است. آنان راه خانه نشینی را نشان می دهند، اما جنبش به خانه نمی رود. پای بر زمین سفت کرده و خواسته خود را رادیکال تر می کند. این رادیکالیسم حاکم بر جنبش است که بارها سوژه بحث و گفتگو قرار گرفته و مورد شماتت سازشکاران قرار می گیرد. یعنی، اگر رهبران ادعایی جنبش سبز پس از 31 سال سرکوب و قتل و جنایت بار دیگر خواهان بازگشت به دوران امام خود می شوند، اگر آنها دنبال ظرفیتهای مغفول مانده قانون اساسی می گردند، اما جنبش خود را یک مرحله ارتقاء می دهد، کف خیابان را تصاحب می کند و خواهان برچیدن بساط رژیم ولایت فقیه می شود. عکس و تصویر و بیلبردهای خامنه ای به عنوان نماد این رژیم به زیر پا می افتد و لگد مال می شود. "مرگ بر خامنه ای" همراه "مرگ بر دیکتاتور" شعار اصلی می گردد، معلوم است در چنین وضعیتی آنان که خواهان اصلاح رژیم ولایت فقیه و بازگشت به دوران خمینی هستند، حاضر به پذیرش چنین شعارهایی نیستند. آنان حاضر به پرداخت هزینه چنین شعارهایی نیستند یا به زبان دیگر، این شعارهای آنان نیست. از این به بعد آنها به طور خود به خودی دیگر نه رهبران عملی و نه رهبران اجرایی و ادعایی این جنبش نیستند. جنبش با آنان و خواسته هایشان تسویه حساب کرده است. آنها نه تنها پیشاپیش جنبش نیستند، بلکه در عمل مخالف چنین شعارهایی هستند.

 

با این همه اما جنبش کار خود را می کند. تظاهرات اعتراضی همراه با شعارها به وسیله تلفن و دوربینهای کوچک فیلم برداری و عکاسی می شود و به سرعت به سراسر جهان مخابره می گردد. با دیدن واقعیت جاری در خیابانهای کشور، جهان در برابر وضعیتی جدید قرار می گیرد. آنانی که پیشتر اکثریت مردم ایران را دنباله رو خاتمی و حالا حامی احمدی نژاد می دانستند، آنهایی که هر ایرانی را یک احمدی نژاد معرفی می کردند، با مشتهای گره کرده دختران و زنانی روبرو شدند که در عین زیبایی، دلیر و پرشهامت میدانداری می کنند و صفهای بزرگ مردم را رهبرانند. شگفتا! از پس حجابهای تا دیروز مسلط، چهره‌هایی عیان می شود که دل جهانی را می رباید. دلیری آنان چشم مردمان را خیره می کند و بر آنان سیل آفرین روانه می شود. این گونه افکار عمومی جهانی به حمایت از آنان می پردازد. اما رهبران همین جهان متمدن و مدعی، نه تنها حتا در حرف به حمایت از آنان بر نمی خیزند، بلکه در عمل چشم بر رذالتهای رژیم در گلوله باران کردن تن نازنین این جوانان می بندند. رسوایی از پرده برون افتادن کهریزک و اوین و تخریب و نابود سازی اموال عمومی توسط عوامل حکومت هم اندکی آنان را نمی آزارد و چشم بر همه این بی شرافتیها و رذالتها فرو می بندند.

این درس حماسه بهمن است که استقلال جنبش از قدرتها باید بیش از گذشته مد نظر قرار بگیرد. جنبش مردم ایران باید از سیاهکل بیاموزد و بیش از گذشته بر نیروی خود متکی باشد و در برابر قهر حاکم، قهر انقلابی و اقتدار اجتماعی خود را به نمایش بگذارد. جنبش باید بتواند در مقابل رژیم که برای سرکوبی مردم از هیچ رذالتی چشم پوشی نمی کند، چاره مقتضی بیندیشد.

 

بهار عربی و جنبش مردم ایران

از هم اینجا نقبی به بهار عربی بزنیم تا ببینیم در آنجا چه گذشت. آنچه در کشورهای عربی منطقه خاورمیانه گذشت نیز می تواند درسهایی برای ما داشته باشد. ما بخشی از جهان تک قطبی کنونی هستیم. آنچه در آن سر جهان کنونی اتفاق می افتد، به گونه ای به ما هم ارتباط دارد. مفهوم جهان وطنی، امروز بیش از همیشه در دسترس قرار گرفته است. کوچک شدن جهان، سرعت انتقال اخبار، ارتباطات سریع و جهانی شدن اقتصاد توانسته است ما را در موقعیت کنونی در جهانی قرار دهد که می رود که مرزها به قراردادهایی صوری تبدیل شود و از حیض انتفاع ساقط گردد.

توفان بر آمده از تونس به سرعت طومار رژیم بن علی را درهم می پیچد. این همه به مدد ارتباطات نوین امکان پذیر می شود. این همان چیزی است که جنبش اجتماعی مردم ایران با استفاده درست و بهینه از تکنولوژی به جهان عرضه کرد.

سرعت عمل در دادن اخبار و نقل و انتقال نیروهای میدانی در برابر پلیس و گیج کردن آنها و از حرکت انداختن شان، این ارمغان را برای جنبش مردم دارد که نسبت به پلیس و دستگاه اطلاعاتی دست بالا را داشته باشد. جنبش با استفاده درست از تکنولوژی توانست با سرعت نیروهای خود را جابجا کرده و پلیس و نیروی سرکوبگر را جا بگذارد.

این سرعت منجر به فلج سازی پلیس و نیروی سرکوب می شود، با فشل شدن نیروی سرکوب، روحیه آنان بهم ریخته و توان عملیاتی شان روز به روز و ساعت به ساعت کاهش می یابد. نیروی سرکوبگر منکوب شده و بی روحیه هرگز نخواهد توانست در برابر روحیه کوبنده نیروهای انقلاب دوام آورد و به سرعت فرو خواهد ریخت. این آن اتفاقی است که در تونس توانست به سرعت رژیم بن علی را سرنگون کند.

تجربه این عمل در میدان تحریر مصر به گونه ای دیگر تکرار شد. تمرکز یک بخش عظیم نیرو در مرکز و عملیات روان و جاری نیروهای اجرایی در دیگر مناطق، نیروهای پلیس را به چندین قسمت تقسیم می کند. عدم تمرکز نیرو و ناتوانی در نشان دادن قهر دندان شکن، نیروی سرکوب را وادار به عقب نشینی می کند. این درحالی است بخش متمرکز در میدان تحریر هر روز قدرتمند تر از گذشته در میدان پا سفت می کند و بر خواسته خود اصرار دارد. عدم توانمندی نیروی پلیس برای سرکوبی این حجم عظیم مردم، حکومت را فلج می سازد. آغاز چانه زنی و سازش با پافشاری نیروی حاضر در میدان، رو به روز پایه های حکومت را بیشتر لرزان می کند تا جایی که به ریزش آن می انجامد. این آن اتفاقی است که در مصر افتاد.

اگر بخواهیم جنبش مصر و تونس را با جنبش مردم ایران مقایسه کنیم و تفاوتها و شباهتهای آنها را نشانه گذاری کنیم، می توانیم به موارد بی شماری اشاره کنیم. اما به طور کلی می توان این گونه گفت که اگر در ایران رهبران جنبش می خواهند چهره رژیم را بزک کنند و به دوران خمینی باز گردند، اگر آنان به دنبال اصول مغفول مانده قانون اساسی رژیم هستند و در قانون اساسی ای که بر اصل ولایت فقیه استوار است دنبال تضمین آزادیهای سیاسی و اجتماعات می گردند، اما در مصر و تونس هیچ کسی سخنی کمتر از رفتن رژیم مبارک و بن علی نمی گوید. به زبان ساده، مردم مصر و تونس دست به انقلاب زدند، درحالی که رهبران جنبش در ایران بدون توجه به خواسته های مردم، خواهان اصلاح رژیم موجود و ادامه آن بودند.

این است که شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه"، به معنی "مرگ بر قانون اساسی" رژیم و نماد آن است؛ قانون اساسی ای که هیچگونه امکان اصلاحی در آن وجود ندارد. آنانی که خواهان قانونی شدن جایگاه ولایت فقیه و محدود شدن اختیارات آن هستند، هرگز نمی توانند شعار "مرگ بر خامنه ای" که به معنای شعار "مرگ بر ولایت فقیه" است را برتابند.

یعنی، عدم مرزبندی قاطع با سرکوبگران و پایبندی به قوانین همین رژیم موجود، و عدم درخواست سرنگونی آن باعث می شود تا جنبش حاضر در میدان چند تکه شده و در عمل امکان سرکوب آن آسان تر گردد. پادوهای مزدبگیر این دم و دستگاه اصلاحات چی در خارج کشور نیز سعی کردند تا با بند و بسط با مراکز قدرت، سیر جریان را به ضرر مردم و به نفع سرکوبگران تغییر دهند و یا حداقل از نفس بیندازند. این است که اینان نیز در عمل چیزی از آنها که در کهریزک دست به آن جنایات هولناک زدند، کم ندارند، از قماش آنان هستند و در جنایات شان شریکند، هرچند امروز قیافه حق به جانب گرفته و دریده و وقیح خود را صاحب حق بدانند.

اگر قیام مردم ایران با قیامهای کشورهای عربی منطقه خاورمیانه یک وجه مشترک داشته باشد، دیکتاتور ستیزی و آزادیخواهی آنان است. به نتیجه رسیدن قیام مردم تونس و مصر کفه ترازو را در منطقه علیه رژیم ولایت فقیه و به نفع مردم سنگین کرد. رژیم جمهوری اسلامی بر خلاف ادعاهای تا کنونی که خود را مدافع قیام مردم منطقه می نامید و آنها را الگو برداران از خود اعلام می کرد، در عمل علیه این قیامها شعار داد و تا آنجا که می توانست، خود را افشا کرد. بیهوده نبود که رهبر مسلمانان تونس به طور رسمی اعلام کرد که هیچ وجه مشترکی با رژیم ولایت فقیه ندارد و در مصر نیز نشانی از رد پای رژیم دیده نمی شود. اما موضعگیری علیه مردم در سوریه و پشتیبانی تمام عیار از رژیم بشار اسد و حمایت مادی و تسلیحاتی از آن برای سرکوب قیام مردم، اثبات کرد که دیکتاتورها در مخالفت با خواسته‌های مردم وجوه مشترک فراوانی دارند. افشای این اعمال جنایتکارانه باعث شد که مردم سوریه علیه رژیم جمهوری اسلامی و رهبران آن موضع بگیرند و آنان را همدستان پلیس و نیروی سرکوبگر رژیم اسد بنامند.

 

قیام برآشفتگان ادامه راه

پس از اندک زمانی از بهار عربی، قیام برآشفتگان شروع می شود.

خیزش حاشیه نشینان و رنگین پوستان مورد تبعیض قرار گرفته در لندن اتفاقی است که در همین بازه زمانی خودنمایی کرده است. این خیزش مردمی به علت سردرگمی فراخوان دهندگان و ناتوانی آنان در هدایت جمعیت، به سرعت از کنترل خارج شده و به غارت مغازه ها و خانه های مردم کشیده شد. جا ماندن پلیس به علت سرعت عمل میدان داران، باعث شد که در عمل نتواند دست به عمل قابل توجهی بزند. به همین علت شیوه دغلکاری را پیش گرفت. عدم حضور پلیس و فقر فراوان جوانان حاشیه نشین نیز مزید بر علت شد و جاذبه مغازه های گران قیمت و غارت آنان وجه غالب گردید. آتش زدنهای مشکوک و وحشت آفرینیهای سازمانیافته از عواملی بود که چهره این خیزش را زشت کرد.

اندکی پیش از این خیزش، اسپانیا صحنه کشاکش شده بود. مردمی که تحت فشارهای اقتصادی قرار داشتند، سعی کردند به شیوه میدان تحریر به خیابان آیند و تا دستیابی به خواسته های خود، به خانه باز نگردند. این حرکت به سرعت خود را تکثیر کرد و از قاره اروپا عبور کرده و در آمریکایی شمالی تحت نام "جنبش اشغال وال استریت" رنگی دیگر به خود گرفت. تمرکز نیرو در مناطق ضروری، سرعت عمل در تماسها و نقل و انتقال سریع نیرو و بیش از همه ابتکار عمل فزاینده در هم اندیشی رهبران آن، باعث شد تا این جنبش بیش از همه مورد توجه قرار گیرد و خواسته های فرودستان جامعه را بازتاب دهد.

پیوستن اقشار گوناگون به این جنبش و پافشاری بر خواسته های خود و شیوه های بدیع میدان داری و مبارزه رو یا روی، از دستاوردهای این جنبش بود. حرکت مزبور پس از گردش در آمریکا، نیرومند تر به اروپا بازگشت و در تمام مراکز کشورها و شهرهای بزرگ آنها تشکلهایی بزرگ و تحصنهایی بلند مدت شکل داد.

آنچه در این مدت گذشت، نشان داد که برخلاف مدعیانی که با داد و هوار پایان عصر انقلابها را اعلام کرده بودند، نه تنها انقلاب هنوز امری کنونی، بلکه تنها راهکاری است که می تواند برای رسیدن به آزادی و به زیر کشیدن دیکتاتورها و مستبدان به کار گرفته شود. شهامت و شجاعت نه تنها کهنه نشده و حماقت نیست بلکه جوهره انسانی کسانی است که ظلم را برنمی تابند و علیه ظالم قیام می کنند.

 

شهروندان جهان

اتفاقات خاورمیانه عربی و جنبش برآشفته گان در اشغال وال استریت در جهان کنونی نه تنها به ما مردم ایران مربوط است، بلکه به همه مردم جهان ارتباط دارد. دستاوردهای جنبش مردم در هر کنار گوشه، دستاورد بشریت امروزی است و متعلق به همگان است. این حق همه‌ی ماست که با یکدیگر در ارتباط باشیم و تجربیات خود را با هم به اشتراک بگذاریم. از یکدیگر بیاموزیم و برای حمایت درخواست همراهی و همگامی کنیم.

جهان کنونی، به یُمن حضور ارتباطات، جهانی بی مرز و کوچک شده است. در چنین جهانی همه موضوعاتی که مربوط به مردم، همه معضلات و ستیز و دستاوردها به همدیگر مربوط اند. در چنین وضعیتی این ما هستیم که از جنبش بهار عربی می آموزیم و به آنها می آموزانیم. ما از جنبش اشغال وال استریت می آموزیم و به آنها می آموزانیم. این که حد و اندازه آن چه اندازه و چه مقدار است، مهم نیست؛ مهم این است که با یکدیگر ارتباط داریم و این امر مهم جهانی کنونی را به خوبی درک می کنیم و به این ضرورت پاسخ می گوییم.

حماسه سیاهکل در بهمن 49 هنوز زنده است. آرمانهای خود را در جنبشهای مختلف جهان باز می تاباند. خواسته های به حق و شیوه دست یابی به آن را در عمل، تیوری و تجربه مکرر می کند و راهنمایی است برای امروز ما که در چنین وضعیتی با درک ضرورتها اقدام به پاسخگویی به آن کنیم. این که در این راه چه اندازه موفق می شویم، در مرحله بعدی قرار دارد؛ مهم تلاش برای پاسخگویی به ضرورت است و اقدام به انجام وظیفه انقلابی و آزادیخواهی.

بهمن، ماه مردم، ماه انقلاب و خیزش، ماه عمل انقلابی و ماه تولد چریک فدایی خلق بر شما مبارک باد!

 

 بازگشت به صفحه اول ایران نبرد

بازگشت به صفحه نبردخلق