فراسوی خبر... پنجشنبه ۱۶ مرداد

«گُفتگو با اپوزیسیون»، یک پروژه امنیتی

منصور امان

همزمان با «ایران» خوانی یک لُمپن هفت تیر کش در بزم خامنه ای، مسعود پزشکیان نیز آواز «گُفتگو با اپوزسیون» سر داده است؛ یک سیاست هماهنگ که تلاش می کند به گونه ناشیانه ای تغییر آهنگ حاکمیت و نرمش آن را علامت بدهد.

دستگاه حاکم البته می تواند از حُفره تنگناهایش با هر لباسی به بیرون سرک بکشد و هر یاوه ای را ببافد و بتراشد، اما نمی تواند به واقعیتی که خلق می کند و پیرامون اش در جریان است، لباس مُبدل بپوشاند و به آن ظاهر دیگری بدهد. هم از این روست که مانُور علی خامنه ای جُز برانگیختن ریشخند جامعه و مضحکه شدن دستاوردی نداشته و ژست رییس جمهوری وی نیز به دستمایه طنز و پوزخند تبدیل شده است.

میزان فشار در تنگنایی که رژیم ولایت فقیه در آن بسر می برد را می توان از بی موقع بودن طرح «گُفتگو با اپوزیسیون» دریافت. «نظام» نامُناسب ترین زمان مُمکن را برای گرفتن ژست نرمش انتخاب کرده است، یعنی دُرُست در همان هنگامی که ماشین اعدام خویش را با شتاب به حرکت درآورده و کُشتار زندانیان سیاسی را در برنامه روز خود گذاشته است. همزمان، کاشتن خیل پاسدار و بسیجی مُسلح در خیابانها و گذرگاه ها یا ایجاد پُستهای بازرسی و سرگردنه گیری، نشانی از «نرمش» ندارد، بسا بیشتر حکایت از ایستادن روی پای جنگ با جامعه برای حفظ بساط استبداد خونریز دینی دارد.

با این حال، ابتکار حاکمیت را نمی توان یک طرح توخالی دانست. برعکس، «گُفتگو با اپوزیسیون» یک پروژه امنیتی قالب ریزی شده و برنامه دار است که هدفهای روشنی را نیز پی می گیرد.

این تاکتیک در کنار سرکوب پیوسته، یک پُل برای گُذر از بُحرانی است که در یک دوره دو ساله بخش عُمده پایه های سیاست خارجی و اقتدار آن را در چرخه خود نابود کرده و در نُقطه اوج مُوقت خود، حمله نظامی به ایران را دربر داشته. شکستهای پی در پی حاکمیت در کلیدی ترین میدانهای خارجی اقتدار خویش، خلع سلاح و ریزش اقتدار آن در میدان اجتماعی داخل را که با قیامهای دوره ای آغاز گردیده، شتاب بخشیده است. ترکیب این دو فاکتور، دستگاه حاکم را در آسیب پذیرترین نُقطه حیات اش قرار داده؛ وضعیتی که به خوبی از ابراز شادمانی آن از سرنگون نشدن در جریان جنگ دوازده روزه بازتاب یافت.

زیر تاثیر این شرایط، حاکمان ج.ا برای کنار زدن گُفتمان اجتماعی سرنگونی و مُتوقف کردن جامعه، در پی ترسیم چشم انداز «اصلاح» مُناسبات موجود و تغییر رویکرد حاکمیت برآمده اند. آنها در این پروژه کارآزموده هستند، توهُم اصلاحات بیش از دودهه اصلی ترین کانال رژیم ج.ا برای هدایت و مُدیریت اعتراضهای اجتماعی به حساب می آمد و توانست بخش نه چندان ناچیزی از نیروی تغییر را با کشاندن آن در پس این یا آن جناح حُکومتی خُنثی سازد. دو جناح «اصلاح طلب» و «اعتدال گرا» در دوره های گوناگون، موتور این پروژه بودند، در حالیکه خامنه ای و سپاه پاسداران فرمان آن را در دست داشتند.

نبش قبر از تزویری که جامعه با شُعار «اصلاح طلب، اُصول گرا – دیگه تمومه ماجرا» مُدتهاست آن را دفن کرده، کار ساده ای نیست. به ویژه از آن رو که جامعه از سال ۹۶ بسا پیشتر آمده و حاکمیت به مراتب عقب تر رفته است. در پهنه عمل این بدان معناست که رژیم حاکم حتی در مقیاس اصلاح طلبان دست آموز نیز توان «نرمش» و خوراک رساندن به پروژه اش را ندارد. از سر این دست تنگی و بی مایگی است که مُهمترین نشانه های آن برای اصلاح امور، کنار گذاشتن آخوند صدیقی، یک آخوند بی اهمیت که همزمان لقب مُهره سوخته را هم یدک می کشید و فعال سازی یک عُضو دائمی دستگاه قُدرت، علی لاریجانی، است که طی چهل سال سهم بری «اُصولگرایانه»، بخشی از اسباب و جهاز وضع موجود محسوب می شود.  

پروژه «گُفتگو با اپوزیسیون» از این سطح فراتر نخواهد رفت و در انتها با «شیفتگان خدمت» در باندهای جراحی شده حُکومتی و شُماری از نصایح اُلمُلوکان ناکام و مُشاوران خودخوانده تزیین می شود.

 

 

بازگشت به صفحه نخست