فراسوی خبر... یکشنبه ۱ مرداد

اهمیت حفظ جلاد پورمُحمدی در منصب و دفتر

منصور امان

لکه های خون کُشتار ۶۷ قصد پاک شدن از دست قاتلان را ندارد. حُجت الاسلام احمد خاتمی، یک عُضو ارشد باند حاکم، این واقعیت سمج را با نشان دادن دستهای خونین اش در نماز جُمعه تهران مُستند کرده است.

او از قتل دسته جمعی هزاران زندانی بی دفاع به عُنوان "عملیات صالح امام راحل" یاد کرد و خواهان "دادن مدال" به اجرا کنندگان "فرمان" وی شد. پیش از او نیز حُجت الاسلام علی فلاحیان، وزیر سابق اطلاعات (که به دلایل فهم پذیر علاقه ای به آنتنی شدن ندارد)، در برابر دوربین قرار داده شد تا برای توجیه این جنایت سازمان یافته دست به کوششی از هم گُسیخته و نامُوفق بزند.

این دو پایور حُکومتی به این ترتیب در کنار ده ها مقام اداری یا امام جُمعه ای قرار گرفته اند که در ماه های اخیر زیر تابلوی کُشتار ۶۷ در سطح شهرها و شهرستانها گردانده شده اند. آقای خامنه ای پیشتر خود با طرح دوگانه "جلاد و شهید" سرآسیمه به میدان آمده و خط را به زیردستانش نشان داده بود.  

با این حال، نُکته اصلی در کمپین جنایتکاران نه آنچه است که به زبان می آورند، بلکه چرایی زبان باز کردن آنها است. باید توجُه داشت که حاکمان کشور در طول بیش از دو دهه ای که از ارتکاب این جنایت می گذرد، سرسختانه در باره آن سیاست سکوت و انکار را پیش گرفته بودند. حال "نظام" تبهکار با اکراه و بی نقشه ناچار به دفاع از خود و توجیه جنایت هولناکی گردیده که مرتکب شده است؛ اقدامی که اعتراف به کُشتار وحشیانه هزاران تن از جوانان کشور را نیز ضمیمه خود دارد.

مُهمترین عامل شفافیت اجباری آقای خامنه ای، خاتمی و همریشهایش هراس مهار ناپذیر از مُکافات عمل است. آمران و عاملان جنایت، خود بیش از هر کس دیگر آگاهند که واکُنش و پیامد اجتماعی طرح موضوع چیست و چگونه می تواند نارضایتی و اعتراضهای موجود را کانالیزه کند. آنها با توجیه تراشی، تاریخ نویسی، فیلمسازی، گُفتمان سازی و جُز آن به تاراندن دیو "اسرار"ی برآمده اند که از بُطری بیرون خزیده و در حجمی شگفت انگیز و رُسوا کننده فراز سر آنها خیمه زده است.

انگیزه دیگر حاکمان جمهوری اسلامی، حفظ مُناسبات یکطرفه و استبدادی موجود است؛ هدفی که بدون پُشتیبانی آشکار از دستگاه سرکوبی و روحیه دادن به دژخیمان کار به مُزد آن مُمکن نیست. همزمان، دفاع از کُشتار انبوه مُخالفان، پافشاری بر حفظ حق و مشروعیت تکرار چنین جنایتهایی در حال و آینده، در ابعاد بُزُرگ یا کوچک است.

در این راستا، حفظ حُجت الاسلام پورمُحمدی، یکی از عاملان بدنام و مشهور کُشتار زندانیان، در ترکیب دولت یا پُستهای بُلندپایه، حساسیتی دوچندان پیدا کرده است. کنار رفتن او از دولت، پیامی مبنی بر در موضع ضعف قرار گرفتن "نظام" ارسال کرده و به مُوازات آن تمام سرمایه گذاری انجام شده برای توجیه قتلها و پایین آوردن حُکومت از صندلی مُتهم را بر باد می دهد. تاثیر روانشناختی این عقب نشینی بر جامعه و نیز بر دستگاه حُکومت، تنها کابوسی نیست که خواب را از چشمان "نظام" می رُباید. دژخیمان هراس دارند داغ شدن آقای پورمُحمدی انتهای راه نباشد و تنها مسیر را برای فشار بیشتر باز کند.

مُنصفانه باید گفت جلادان حق دارند بترسند. تنها یک اشاره کوچک تبلیغاتی به فاجعه ۶۷ در جریان نمایش انتخابات برای به سطح آوردن جنایت فراموش تصور شده و به هم ریختن مجموع دستگاه حُکومتی بسنده کرده است. این امر عُمق زخم التیام نیافته ای که بر جان و ذهن جامعه نشسته و ژرفای ناتوانی حُکومت از سرپوش گذاشتن و مهار آن را به نمایش گذاشته است. حُجت الاسلام احمد خاتمی و همگنان با هر بار که به قصد بستن این پرونده در برابر جامعه قرار می گیرند، زیر این حقیقت خط پُر رنگ تری می کشند.

 

 

بازگشت به صفحه نخست