سرمقاله ... خیزش شهریور، یک راه حل انقلابی منصور امان
سالگرد قیام شهریور هنگامی از راه می رسد که بحران ضد مردُمی خارجی که تا دیروز در زمین سوخته «عقبه استراتژیک» و دالانهای مُجلل پایتختهای اُروپایی حل و فصل می شد، اکنون در خاک کشور و توسُط هواپیماهای جنگنده و بُمب افکنهای غول پیکر پیش برده می شود. جنگ ارتجاعی در حالی به مردُم ایران تحمیل می شود که رژیم فاسد ولایت فقیه در باتلاق بُحران و بی ثباتی اقتصادی فرو رفته است و اُمور خود را با چاپ پول بی ارزش و غارت جامعه با تورُم ناشی از آن می گذراند. اما آنکه در آستانه خفگی قرار گرفته انبوه مردُمی هستند که رژیم حاکم برای نجات خود با دو پا روی شانه های شان ایستاده و حتی آب و برق را از آنها دریغ کرده است. دولت دست نشانده آخوند خامنه ای یک دستور کار بیشتر ندارد و آن فشار هرچه بیشتر بر جامعه و جُستُجوی راههای تازه تری برای غارت آن به منظور گُذران معاش و سوخت رسانی به بقای خود است.
اسم رمز مُبارزه و مُقاومت چنین زمینه اجتماعی – اقتصادی، بُروز خیزشهای جدید در اشکال جدید، با گُستره اجتماعی وسیع تر و توان دگرگون ساز بیشتر را آبستن است. اگرچه دستگاه سرکوب با شمشیر آخته در کوچه و خیابان و زندان و مُحیط کار جولان می دهد، اما جامعه مُنفعل نشده و زیر پوست آن خواست تغییر در شکل اعتراضهای کارورزان و بازنشستگان و مُبارزه بی وقفه زنان در حال جوشش است. نبود حرکتهای گُسترده به معنای پایان جُنبش نیست، همچنانکه خیزش شهریور دُرُست در میانه تشدید سرکوب و به ظاهر سُلطه بی چون چرای آن شکل گرفت. هیچکس در دستگاه قُدرت فکر نمی کرد اعتراضهای شهریور ماه به قتل مهسا-ژینا امینی چنین ابعادی پیدا کند و از همه کمتر، این چنین به درازا بکشد و پایدار بماند. «نظام» توانسته بود خیزشهای دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ را با نیروی قهریه سرکوب کند و با این پُشتوانه، این بار نیز می بایست همان ابزارها و شیوه ها، تهدید سرنگونی را از آن دور می ساخت. در عمل اما چرخه رویدادها تکرار نشد و در هفته دُوُم خیزش انقلابی، حاکمیت ناگهان خود را در یک وضعیت جدید و به کُلی ناآشنا یافت که در آن با وجود سرکوب و کُشتار خیابانی، دستگیری یا رُبایش کوشندگان و شرکت کنندگان در تظاهرات، لشکرکشی به خیابانها برای نمایش قُدرت و لفاظی و عربده کشی، موج اعتراضها به سراسر کشور گُسترش یافت و در هیچ نُقطه ای از تب و تاب نیافتاد. از این مقطع به بعد اگرچه روند سرکوب و شدت خشونت به گونه چند برابر افزایش یافت، اما در واقعیت صحنه نتوانست تغییری بدهد. «نظام» هر آنچه که از قهر ضدانقلابی و توحُش مادون انسانی در چنته داشت را بیرون ریخت، اما قیام مُحیط اجتماعی را در دست داشت و پارادایم سرکوب را به چارچوب مُبارزه و مُقاومت تغییر می داد. خیزش شهریور شور و شوق تغییر را به دورترین لایه های اجتماعی سرایت داد. موج همبستگی چهره های مشهور ورزشی، هُنری و رسانه ای که فعالیت شُغلی آنها در مُحیط عُمومی تحت پایش و مُجوزهای حاکمیت قرار دارد، توان و دامنه معنوی خیزش را نشانه گذاری کرد. شُعارها، شُجاعت و مُقاومت قیام کنندگان، مرزهای جُغرافیایی را پُشت سر گذاشت و از کشورهای همسایه تا آمریکا و اُروپا، جوامع مدنی و رسانه ها را به شگفتی، تحسین و همبستگی واداشت. به جُرات می توان گفت کمتر خیزش و مُقاومت توده ای در جهان را می توان یافت که در این حجم و گُستره، همدلی و حمایت بین المللی جلب کرده باشد.
ضربه به کانون ایدیولوژیک هژمونی خُردکننده ترین ضربه جُنبش شهریور به ایدیولوژی رسمی و نهادهای اداره کننده آن وارد آمد. حاکمیت در حالی مساله حجاب اجباری را به مثابه اصلی ترین سلاح خویش برای ترور جامعه و اجتماعی کردن سرکوب به کار می گرفت که پیشاپیش مُشت اش باز شده بود و جامعه دریافته بود که توسُل به شرع و اسلام تنها ترفندی برای به اطاعت واداشتن و ساکت نگه داشتن اش است. در تجربه توده مُعترض، آیه های دینی و مُقدسات آیینی حاکمان فاسد و ستمگر بی اعتبار و منسوخ شده بود و به این گونه استبداد مذهبی پایه ایدیولوژیک هژمونی خویش را در برابر خطر خُرد شدن و ریزش قرار داد. شُعار «زن، زندگی، آزادی» محصول بی واسطه چنین آگاهی و بیان سیاسی یک مرزبندی روشن در شرایط انقلابی بود؛ زمانی که ابزارهای اعمال هژمونی حاکمان ناکارا و بی اثر می شود و توده نظم موجود و استدلالها و قوانینی که سُلطه آن را مشروع می سازد، برنمی تابد. از این زاویه شگفت آور نیست که برجسته ترین شُعار خیزش ۴۰۱، صف مُقدمی را نشانه رفت که دستگاه سرکوب علیه جامعه به خط کرده بود. تنها چهار هفته پس از شروع قیام، بُنیان سیاسی - ایدیولوژیک چهل ساله رژیم ولایت فقیه، یعنی حجاب اجباری چنان ضربه ای خورد است که دیگر ترمیم پذیر نیست. آخرین بار که این واقعیت به استبداد مذهبی حاکم یادآوری شد، زمانی بود که دولت پزشکیان در هراس از طُغیان جامعه و سربرآوردن دوباره جُنبش، «طرح عفاف و حجاب» را با وجود تصویب مجلس مُلاها و تبدیل آن به قانون، به زُباله دان فرستاد. یک مُحاسبه ساده هزینه – فایده به حاکمیت فهماند که کوشش آن همزمان با خطراتی که در بر دارد، در انتها بی نتیجه خواهد بود. چرا که بیش از دوسال پس از طرح و لایحه نویسی و مانُور بی وقفه رسانه ای و بوروکراتیک گرد آن، از تاثیرات روانی چُماق «عفاف و حجاب» در سطح جامعه مُعترض نشانی به چشم نمی خورد. انرژی و اراده آزاد شده در نتیجه خیزش دموکراتیک شهریور در رگ خانه و کوچه و خیابان جاری ست و خودنمایی می کند. جُنبش از حرکت باز نایستاده و این استبداد مذهبی است که به گرد خویش می چرخد. آنگاه که مُبارزه و مُقاومت جاری جامعه بتواند روند قانونگذاری سیستم را مُختل کند و انحصار تصمیم گیری به دلیل ورود پارامتر جامعه به روند آن شکسته شود، تغییر توازُن بین دو قُطب «بالا» و «پایین» در نمایی دیگر تجسُم عینی یافته است. روشن است که دستور ساخت و پرداخت ابتدا «لایحه» و سپس «طرح» مزبور، در حقیقت حُکم حُکومتی آخوند علی خامنه ای است و به همین اعتبار ناتوانی از به کُرسی نشدن آن در دو دوره رئیسی و پزشکیان، به خوبی تضعیف موقعیت حاکمیت به گونه کُلی را نمایان می سازد. رژیم تکیه گاه خود، یعنی سُلطه قهر و حُکمرانی زور را از دست داده، رژیمی است که مجبور شده گاه با ژست «وفاق ملی» و گاه با پیش کشیدن «ملی گرایی» بندبازی کند تا سرنگون نشود، ظاهر سازی کند تا بتواند اداره کند. این واقعیت که دستگاه حاکم رُکن مرکزی سیاست و ایدیولوژی خود را زیر سوال برده، برخلاف آنچه که گاه به ویژه از جانب محافل بی اعتماد و بی باور به نیروی اجتماعی گفته می شود، نشانگر بی رُکنی و فاقد اُصول بودن حاکمان ج.ا نیست. این استدلال ساده سازی یک حقیقت پیچیده است. جا زدن حاکمیت نشان می دهد که تا چه اندازه مُتزلزل و نسبت به سرنوشت خود بیمناک است و از سوی دیگر ثابت می کند که مبارزه و مُقاومت جامعه در طول سه سالی که از خیزش شهریور می گذرد، چگونه رژیم را به موضع تدافُعی رانده است. رویدادهایی از این دست بیش از پیش به نیروهای میدان یادآور می شود که جنگیدن ارزش دارد و در راه رفته باید گام کوبید و پیش رفت. از شهریور ۴۰۱ تا امروز روند بیرون راندن اسلام سیاسی از ذهن و عمل جامعه و از زندگی آن تداوُم یافته و مرزبندی با ذهنیت، باورها، نظریات و روانشناسی آن به موضعی اجتماعی تبدیل شده است. در جامعه پارادایم جدیدی بر پایه آزادی، رهایی و کرامت انسانی شکل گرفته که در جریان زندگی عادی، قوانین، دستوراُلعملها و هنجارهای استبداد مذهبی را برنمی تابد و به گونه فعال علیه آن دست به اقدام می زند. مبارزه روزمره و نافرمانی مدنی اینک به سطح یک حرکت اجتماعی فراگیر با ذهنیت و عمل جمعی فرا روییده که دستگاه حاکم با تمامی نیروهایش را به چالشی سخت گرفته است.
بستری برای پیشروی این واقعیت که خیزش شهریور ۴۰۱ از همان ابتدای شکل گیری، سرنگونی رژیم حاکم را به عُنوان هدف در برابر خود گذاشت، یک بار دیگر و همچون سمتگیری براندازانه خیزشهای دی ۹۶ و آبان ۹۸، زیر این واقعیت خط تاکید کشید که رژیم فاسد و مُستبد در مرکز مُشکلات مردُم با هر ویژگی مُطالباتی قرار گرفته و به همین دلیل نیز مساله اصلی خیزشها دستیابی به خواستهای صنفی و ویژه یا رفع یک ستم انتزاعی نیست، بلکه آنها خواهان پایان ستم حاکم به طور عام و «آزادی» به طور مُشخص هستند. مردم مُعترض، کسب دموکراسی را در دستور گذاشته اند و برای آن می جنگند؛ آنچه که در شُعار «زن، زندگی، آزادی» نیز ترجُمان خود را یافت. اگرچه در شهریور ۴۰۱ برای نخستین بار مساله حقوق زنان، یک قیام سراسری را جرقه زد، اما پایمالی حُقوق دموکراتیک و پایه ای توده ها توسُط رژیم ج.ا و همواره موضوع اصلی و بخش جدایی ناپذیری از مبارزه جاری بوده است. مُطالبات دموکراتیک برای رفع ستم جنسی، ملی، دینی و برای حُقوق شهروندی، حُقوق صنفی و سیاسی، آزادی بیان، احزاب و اجتماعات و حق مُشارکت در تعیین مُقدرات کشور، نقش بستر و نیروی پیش برنده ستیز با نظم موجود را ایفا کرده است. مُبارزه زنان، جوانان، دانشجویان، کارگران، کشاورزان، مُعلمان، ملیتها، اقلیتهای دینی و دیگر بخشهای مُعترض جامعه با هر سوژه و محور، در انتها مُبارزه برای آزادی و برای رهایی از قید و بندهایی است که استبداد دینی به گونه همه جانبه بر زیست و معیشت آنها تحمیل کرده است. جُنبش انقلابی شهریور در یک گام مهم از روند مُبارزه توانست بین ستم جنسیتی با ستم ملی پیوند برقرار کند؛ آنچه که در شکل گیری اعتراضهای هماهنگ در کُردستان و سیستان بلوچستان و شُعار سراسری «کُردستان زاهدان، چشم و چراغ ایران» بازتاب یافت. وحدت مُبارزاتی بر این پایه حتی از این نیز فراتر رفت و در سطح کوچک تر بین شهرها، اُستانها و حتی محله های شهری نیز به مثابه نمود یک جُنبش فراگیر شکل گرفت. این موفقیت نتوانست به حوزه مُبارزه طبقاتی و نیروهای گوناگون آن از جُمله کارورزان، کشاورزان، کارمندان و خُرده بورژوازی شهری گُسترش یابد. آنها اگرچه با جُنبش سرنگونی همدل بودند، اما به گونه عملی جذب آن نشدند و اتحاد مُبارزاتی بین آنها و خیابان به وجود نیامد. خُرده دلایل گوناگونی را برای این برکناری می توان برشمرد، اما علت عُمده را باید در نبود سازماندهی و مرکزی برای رهبری که از دل آن و در جریان عمل سامانگرانه اش شکل گرفته باشد، جُستُجو کرد. پراکندگی در خیزش، خصلت ذاتی و برآمده از خودبخودی بودن آن بود. این ویژگی اگر در گامهای اولیه و آنگاه که جُنبش در حال شکل گیری و رساندن پیامهایش بود، چندان تاثیری بر آن نمی گذاشت، اما به تدریج و زمانی که قیام مرحله کودکی را پُشت سر گذاشته و نیاز به پیشروی در بسط دایره اجتماعی، تکامُل اشکال مُبارزاتی و کسب دستاوردهای سیاسی مُشخص داشت، به کمبودی جدی در توازُن قُوا با حاکمیت تبدیل شد. عدم تشکُل یابی طبقات و لایه های یاد شده بی تردید یک مانع مُهم در بسیج آنها به گونه طبقاتی بود و هست. با این حال یک جنبش سازمان یافته که از طریق شُعارها، رهنمودها و برنامه های خود توانایی برقراری ارتباط و دیالوگ با طبقات، اقشار و لایه های گوناگون جامعه را کسب کرده باشد، به خوبی می تواند بر این کاستی غلبه کند. پیوستن شُمار زیادی از افراد با تعلُقات طبقاتی گوناگون به گونه پراکنده به جُنبش در چهار هفته اول شکل گیری آن، نتیجه شُعارها و رویکرد رادیکال آن در سرنگونی رژیم حاکم بود. در میان شُهدای جُنبش به ویژه می توان به کارگران و زحمتکشان شهری برخورد که در صف مُقدم آن به نبرد پرداختند. این گرایش ثابت می کند که هر گاه بستر ذهنی لازم وجود داشته باشد، حرکت نیروهایی که مُطالبات و جهتگیری جُنبش را همسو می بینند و آن را تریبونی برای صراحت دادن به مُطالبات و امکانی برای به کُرسی نشاندن آن ارزیابی می کنند، ممکن و آسان خواهد گردید. آنها در انتها کنار کسانی قرار می گیرند که پایان بی عدالتی علیه شان، پایان بی عدالتی علیه خودشان را نیز نوید می دهد.
برآمد جُنبش انقلابی، مساله حجاب اجباری را در مفهوم سیاسی اش از یک ستم جُداگانه به ستمی فراگیر بسط داد که به همین ترتیب، مُطالبه شکل گرفته گرد آن از رفع این یا آن بیداد حُکومتی، به برچیدن بیداد به طور کُلی فرا رویید. جامعه مُعترض دستکم از دی ماه ۱۳۹۶ آشکار ساخته که جوهره سیاسی بیکاری، بی حُقوقی، اختلاف طبقاتی، مُزد و حُقوق ناکافی، فقر، بردگی کاری، ناامنی شُغلی، بی آبی و جُز آن را در سیمای نظمی که این شرایط را تولید و سامان می دهد بازشناخته و بی واسطه آن را آماج مُطالبات و خشم خود ساخته است. جُنبش «زن، زندگی، آزادی» به این آگاهی و عمل اجتماعی ناشی از آن صدایی قوی تر و موثر تر داد و با طرح مُطالبه ای دموکراتیک که نیمی از جمعیت کشور را مُخاطب داشت و با توسُل به شیوه های رادیکال مُبارزه، بستری اولیه برای جاری شدن اعتراضات و عُمومی ترین خواسته های بخشهای دیگر جامعه فراهم آورد. نه فقط مضمون، شُعارها و سمتگیری این مُبارزات، بلکه ماهیت ماقبل سرمایه داری ستمهایی از نوع حجاب اجباری، پایمالی حُقوق شهروندی، بی عدالتی قضایی، غارتگری، برده سازی نیروی کار و جُز آنها، اُفق تحولات دموکراتیک را به عُنوان مقصد جُنبشهای کُنونی و تغییرات مورد نظر آنها به نمایش گذاشته است. امروز مُبرمترین وظیفه یک تحول انقلابی، دست زدن به وسیع ترین دگرگونیهای دموکراتیک در ساختارهای سیاسی و اقتصادی است؛ تحوُلی که حل تضاد مردُم و حاکمیت پیش درآمد آن است. نبرد خلق شماره ۴۹۴ - سه شنبه اول مهر ۱۴۰۴ برابر با ۲۳ سپتامبر ۲۰۲۵
|