سرمقاله نبرد خلق شماره ۴۸۹ اول اردیبهشت ۱۴۰۴ خفت خامنه ای»؛ زمینی که جامعه به دست می آورد منصور امان مردُم ایران سال نو را در یکی از دُشوارترین لحظات زندگی خویش آغاز کردند. سایه سیاه تورُم، گرانی، کاهش پیوسته ارزش ریال و در پی آن، آب رفتن مُزد و حقوق و مُستمری دریافتی، فرسایش فزاینده زندگی عادی با قطع آب و برق و گاز و جُز آن، بر نوروز نور و شادی خیمه زده و بخش بُزُرگی از فضای ذهنی توده را به اشغال خویش درآورده بود.
هدیه اُلیگارشی بیرحم پیامی که حُکومت به این وسیله می فرستد روشن است؛ او هیچ ترحمی نسبت به جامعه ندارد و شرایط سخت و دردناک زندگی آن نزدش به کُلی بی اهمیت است. دستگاه حاکم اعلام می کند که سیاست استثمار و بردگی کشاندن نیروی کار را با تمام نیرو جلو می برد، حتی اگر چرخه سنگین آن کَمَر میلیونها نفر را خُرد و زندگی شان را له کند. مارکس در نامه ای به «آرنولد روگه» می نویسد: «گفته میشود که ناپلئون به جمعیت غرق شدگان زیر پایش اشاره کرد و به همراهانش گفت: "شما را به خدا به این وزغها بنگرید!" این نقل قول احتمالا واقعیت ندارد، اما با این وجود درست است. تنها ایده استبداد، تحقیر انسانیت، انسان غیرانسانی شده است و این ایده نسبت به بسیاری دیگر از ایده ها این مزیت را دارد که در عین حال یک واقعیت است. مستبد همیشه مردم را تحقیر شده می بیند. آنها در مقابل چشمان او و برای او در باتلاق زندگی نفرت بار فرو می روند و همیشه مانند وزغها دوباره بر سطح آن ظاهر می شوند.» افسار گسیختگی و عطش رژیم ولایت فقیه در غارت کارگران و تهاجُم به سطح زندگی آنها را از بی توجُهی حتی به آمارهای دست ساز خود آن می توان دریافت؛ آمارهایی که به گونه عُمده کاربُردشان در جنگ روانی علیه جامعه مُعترض، آرایش شرایط وخیم حاکم و جاده صاف کردن برای اقدامات ریاضتی در پهنه مُزد، حُقوق، مُستمری و بهای خدمات و کالاها است. برای نمونه، کُمیته حُکومتی دستمُزد، رقم هزینه سبد معیشت را با محاسبه تورُم دی ماه ۱۴۰۳، حُدود ۲۳ میلیون و ۴۹۰ هزار تومان مُحاسبه کرده بود. این در حالیست که پیش تر یک اُرگان سرکوب و جاسوسی در مُحیط کار به نام «کانون عالی شوراهای اسلامی»، نرخ سبد معیشت آذر ماه همان سال را بیش از ۲۹ میلیون تومان اعلام کرده بود. میزان حداقل دستمُزد اعلام شده برای سال جاری، حتی دو و سه برابر کمتر از رقمهایی است که چُماقداران حُکومت مُحاسبه کرده اند. در همین زمینه می توان به گُزارش یک بُنگاه آمارسازی به نام «مرکز پژوهشهای مجلس» اشاره کرد که براساس نرخ – اختراعی - تورُم در شش ماه نخُست سال گُذشته، خط فقر مُطلق را برای یک خانوار سه نفره حدود ۱۱ میلیون و ۲۱۴ هزار تومان اعلام کرد. براین اساس، رقم حداقل دستمزد نه تنها با نرخ خط فقر مُطلق -دستکم- برابری نمی کند، بلکه حتی ۶ درصد کمتر از آن است. خط فقر مُطلق به معنای دسترسی نداشتن یا دسترسی ناکافی به منابع اساسی برای زندگی یک بُزُرگسال مانند غذا، مسکن، بهداشت، درمان و آموزش می باشد. بانک جهانی که به دفاع از حُقوق کارورزان و ترویج عدالت اجتماعی شُهرت ندارد، فقر مُطلق را گذران زندگی با درآمد روزی کمتر از دو دُلار تعریف می کند. ارزش حداقل دستمُزد ۱۰میلیون و ۳۹۰ هزار تومانی در زمان اعلام، برابر با ۱۱۳ دُلار بود، یعنی ۶۷ دُلار کمتر از خط فقر مُطلق. این شکاف در سه هفته ابتدایی فروردین ماه که بهای دُلار به ۱۰۸ هزار تومان افزایش یافت، عمیق تر و به رقم ۹۶ دُلار رسید.
تعظیم به زور در چنین شرایط اسفباری، رژیم ولایت فقیه به پای میز مُذاکره با آمریکا رفته است. اما نباید اشتباه کرد، عقب نشینی خامنه ای و پاسدارانش به دلیل نگرانی از وضعیت جامعه و فلاکت سراسری که مُنازعات هسته ای، نیابتی و مُداخله گرایی آنان دامن زده، نیست؛ آنها را شکست استراتژی «جبهه مُقاومت» و بُمب افکنها، موشکها و هواپیماهای جنگنده اسراییل و آمریکا به پُشت میز گُفتُگو نشانده است. تاریخ چند ده ساله بُحران سازی و تحریم آفرینی ج.ا گُواه آن است که حاکمان کشور کمترین اعتنایی به شرایط زیست و معاش مردُم و خواسته های آنها نداشته اند و به گونه مُنظم و بدون مُلاحظه وخامت وضعیتی که حاکم بوده، مدار تنش با طرفهای خارجی شان را افزایش داده اند. علی خامنه ای در گُذشته نیز نشان داده است که تنها در برابر زور و فشار جدی از جاه طلبیها و توهُمات خود عقب می نشیند. تا هنگامی که او میدان باز و بی مانعی برای شلنگ انداختن داشته باشد، پیش می تازد، اما به محض آنکه به یک مانع سرسخت برخورد و احساس خطر می کند، از جای جای رژیم اش شیپور عقب گرد به صدا درمی آید. این اصلی است که نه فقط در برابر «دُشمنان» خارجی، بلکه در برخورد به جامعه مُعترض که آن را «دُشمن» داخلی می داند نیز صدق می کند. برای نمونه، خیزش شهریور ۴۰۱ و دفاع همه جانبه زنان از دستاوردهای آن، حاکمیت را در نُقطه تحمیل حجاب اجباری به عقب نشینی واداشت و برای آن فضای سیاسی – اجتماعی – روانی ادامه سیاست گذشته را نامُمکن ساخت. خامنه ای در نتیجه مُقاومت و مُبارزه اجتماعی مجبور شد یک اهرم کلیدی سیاسی – ایدیولوژیک برای اعمال اقتدار و به انقیاد کشیدن جامعه را کنار بگذارد و به سیاست لرزان جنگ و گریز روی بیاورد.
خفت خامنه ای رهبر رژیم ولایت فقیه و درباریانش در برخورد به تهدیدهای ترامپ به همین اصل سُجده کرده اند. آخوند خامنه ای در پیشاپیش همگی آنها، برخلاف رجزخوانی و لاف زنیهای پیشین تنها سه ماه پس از ورود ترامپ به کاخ سفید احکام مُقدس شدهی سی ساله اش را دور ریخت تا گردن از تیغ وی برهاند. او تنها دو ماه پیشتر از آنکه در برابر ترامپ سر تعظیم فرود بیاورد و نماینده به عُمان بفرستد، سینه جلو داده و رجز خوانده بود: «مُذاکره با آمریکا عاقلانه نیست، هوشمندانه نیست، شرافتمندانه نیست.» این اما تنها نقل قول لافزنانه آخوند خامنه ای نیست که روند واقعی رویدادها چونان سیلی به صورت خودش می نوازد. از او می توان انبوهی از یاوه های بی پُشتوانه، بی خردانه و مُضحکی را نقل کرد که در فواصل مُنظم و به مُناسبتهای گوناگون به زبان آورده است. بیهوده نیست که اینک جامعه «خفت خامنه ای» را به یک اصطلاح همگانی و موضوع روز تبدیل کرده است. اکثریت مردُم آشکار از ترس و حقارت حاکم بی رحم و زورگویی که هزینه گزافه گویی و خودنمایی اش را از آنها باج می ستاند، شادمانند. شادی آنان از کُرنش زبونانه آخوند خامنه ای و «سرداران» مردُم کُش وی در برابر حریفی با چند نُمره چکمه بُزُرگتر، آبی است که بر دل سوخته شان می ریزد و مجالی است برای نشان دادن کینه شان به رژیم ستمگر و خونریز ج.ا. «خفت» در این جا فقط یک حِس انتزاعی توده نیست، بلکه در چشم آن عاملی دوچندان در شکستن اقتدار استبداد دینی حاکم است. آنچه را که سلسله خیزشهای سالهای گذشته و مُبارزه روزمره زنان، مُزدبگیران و بازنشسته ها در مسیر ریزش تدریجی سُلطه ذهنی و عینی رژیم حاکم به انجام رسانده، فرار به عقب علی خامنه ای و تُفنگچیان اش تکمیل می کند. دستگاه حاکم از موضع ضعف و در حالیکه کارتهای بازی اش را از دست داده، به مُذاکره و سازش تن داده است. روشن است که حاکمیت از توافُقی که در چنین شرایطی به دست آمده باشد، ضعیف تر بیرون خواهد آمد، حتی اگر بتواند چونان نمونه «برجام»، مُفاد آن را پنهانی نقض کند. هر عقب نشینی خارجی، به ویژه هنگامی که با شکست استراتژی و سیاستهای گذشته و مُفتضح شدن آمران و عاملانش همراه شده باشد، دارای هزینه چند جانبه داخلی نیز هست. خامنه ای و ابواب جمعی اش از پرداخت این هزینه نخواهند توانست بگریزند. آنها از کیسه اقتدار، توان سرکوب، توزیع یکطرفه درآمد و تشدید جنگ قُدرت در «بالا» هزینه را خواهند پرداخت.
جامعه مُعترض آنتی تز نظم حاکم جامعه و به ویژه میلیونها کارورز که زیر تیغ کاهش دستمُزد و بُحران اقتصادی قرار دارند، این واقعیت را به خوبی درک می کنند. مُطالبات آنها در کنار خواسته های دیرینه زنان، دانشجویان، جوانان، جویندگان کار و بازنشسته ها فضای نُوینی برای طرح و مبارزه برای به واقعیت گرایاندن آنها خواهد یافت. در شرایطی که جامعه در برابر حاکمیت صف آرایی کرده، وُجود آن را خسارت بار به حال خود می داند و بقایش را مُترادف با رنج و درد و وحشت بی پایان ارزیابی می کند، از هر سانتیمتر زمینی که خامنه ای عقب بنشیند، به مثابه آنتی تز، آن را با ایده ها، مُطالبات و تحرُک خود پُر خواهد کرد. توده ها در پروسه عقب نشینی و مُذاکره حاکمان کشور تجربه ارزشمندی در مُبارزه خود علیه تمامیت «نظام»، در نبرد برای به کُرسی نشاندن مُطالبات شان به دست می آورند. آنها شاهد گردیده اند که چگونه فشار جدی و تعیین کننده، «مقام مُعظم» را به سه سه بار نُه بار غلط کردم گفتن انداخته است. آنچه که جامعه می بیند، کارکرد اصل توازُن نیرو در عمل و روی زمینی است که خود بر آن ایستاده است و این بهترین آموزه پراتیک برای چگونگی سازمان دادن خیزشهای در راه است. در آن سوی میدان، آخوند خامنه ای نیز نظاره گر تحولاتی است که در سوی دیگر شکل می گیرد و نگران دامنه ای است که می تواند با عقب نشینی خارجی او پیدا کند. از این خاستگاه بود که در میانه فروردین و دُرُست همان هنگامی که مخفیانه درحال تدارُک مُذاکره با آمریکا بود، پُشت میکروفون رفت تا مردُم را تهدید کند که اگر بخواهند بارگاه لرزان او را به خطر بیاندازند، «جواب مُحکمی به فتنه افروزان» خواهد داد. او زخم مرهم ناپذیر خیزشهای سلسله وار جامعه مُعترض را که آنها را «فتنه های سالهای قبل» نامید، به یاد آورد و از احتمال ظُهور دوباره شان به خود پیچید.
برآمد کشمکش ترامپ و خامنه ای حرف اصلی را پیرامون آینده ایران و آنگونه که خواهد بود نمی زند؛ حرف بُنیادین را انبوه کارورزانی می زنند که خواهان کار شایسته، حُقوق عادلانه و زندگی بهتر هستند، تعیین کننده میلیونها شهروندی هستند که حُقوق انسانی و مدنی شان را مُطالبه می کنند. آنهایی حرف اصلی را می زنند که از ستم ملی و مذهبی، تحمیل خُرافه های ارتجاعی و سُلطه دین بر زندگی و سیاست به سُتوه آمده اند. مساله عقب نشینی رژیم ج.ا و مُذاکرات آن با آمریکا فقط از زاویه نیرویی که از جامعه برای به واقعیت گرایاندن این خواسته ها آزاد می کند، به جُنبشهای اجتماعی ایران مُرتبط می شود. مُشکل آمریکا و اسراییل با رژیم ج.ا همان مُشکلی نیست که مردُم ایران با حاکمان خود دارند. همانگونه که هزینه اختلافات آنها از جیب، سُفره و آزادی جامعه کسر می شود، حل آن نیز برای مردُم چه در شکل حفظ وضع موجود و چه به صورت زمینه سازی برای ایجاد بُحرانهای خسارت بار و پُر خطر تر، هزینه ساز است. منبع: نبرد خلق شماره ۴۸۹، دوشنبه یک اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۲۱ آوریل ۲۰۲۵
|