سرمقاله ....

علیه قیام در دو پرده

منصور امان

رژیم ج.ا که آشکارا زیر فشار تحریمهای خارجی از پا درآمده است، هر چه بیشتر در باتلاق وحشت از دُشمن داخلی فرو می رود. امواج مُتوقف نشدنی و پیوسته اعتراضهای صنفی و سیاسی به صورت "نظام" سیلی می زند و او نه می تواند و نه به سود ثبات خود می بیند که در برابر مُطالبات شناور در سطح جامعه نرمش نشان داده یا عقب نشینی کند. باندهای حُکومتی از "اُصولگرا" و "اعتدالی" تا "اصلاح طلب" در ندادن امتیاز به مُعترضان هم نظرند و جبهه مُشترکی را تشکیل می دهند. آنها بیم دارند که هر گامی که "نظام" به عقب بردارد، به گسترده تر شدن مُطالبات مُتراکم راه برده و موجب پیشروی جامعه به گونه فراگیر می شود. این امر به ویژه در شرایطی که حاکمیت در آستانه یک عقب نشینی خارجی دیگر و نوشیدن "جام زهر" قرار دارد، مساله مهار توده مُعترض را به امری حیاتی برای آن تبدیل کرده است.

دو راهکار

حاکمیت در برابر این شرایط به دو راهکار مُتوسل شده که هر دو را همزمان و به گونه مُوازی پیش می برد. راهکار نخُست افزایش درجه سرکوب و تشدید فشار بر جامعه است و راه حل دُوُم، تخلیه بخشی از حجم اعتراضها بدون پرداخت هزینه سنگین اما با تاثیر تبلیغی - روانی بالا می باشد.

رژیم ج.ا پس از خیزشهای دی ماه ۹۶ در برابر جامعه به موضع دفاعی رانده شده و راه حلهایش نیز موقعیتی که در آن بسر می برد را بازتاب می دهد. در دوره ای که سرکوب تاثیر مُنفعل کننده اش بر جامعه را از دست داده، رفتن به زندان "نظام" فاسد و ستمکار فضیلت به حساب می آید و کارخانه و مزرعه، جاده و خیابان، مدرسه و دانشگاه صحنه نمایش سینه های سپر کرده و بی هراس است، حاکمیت در اعمال خُشونت و وحشیگری یک پا جلوتر می گذارد تا به نُقطه تعادُل با سطح اعتراضها و مُبارزه جاری در جامعه دست یابد.

از سر این تنگنا است که "نظام" یک قاتل بدنام را به ریاست دستگاه قضایی حاکمیت برکشیده. دژخیم ابراهیم رئیسی هیچ وظیفه ای مُهم تر از تولید وحشت و نشان دادن پنجه های خونین حاکمیت ندارد. بر این اساس، شُهرت چندش آور او در جامعه، نه تنها مانعی برای روسایش به شُمار نمی رود، بلکه یک پیش شرط لازم برای این شُغل در دوره کنونی را برآورده می کند.

در این راستا پروژه ارعاب جامعه و سرکوب بخشهای فعال آن با شدت تمام به جریان افتاده است. حاکمیت افسار اراذل بسیجی و لباس شخصی اش را رها کرده تا شلاق اقتدار آن را در مُحیطهای عُمومی بر پُشت زنان و مردان فرود بیاورند. از سوی دیگر، تلاش می کند به وسیله ایجاد دسته های رنگارنگ گزمه، چیدن نیرو در مترو، پارک، مراکز تفریحی، خیابانها و جاده های بین شهری، تشویق به جاسوسی پیامکی و احضار انبوه، ترس و احتیاط را همگانی کرده، روحیه اعتراضی توده مُعترض را تخریب کند و آن را به انفعال بکشاند.

در همین حال، دستگاه حاکم پیگرد و سرکوب کوشندگان مدنی، مُخالفان حجاب اجباری، کارگران، دانشجویان و روزنامه نگاران را شدت داده است. وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه پاسداران فعالانه مشغول دستگیری، شکنجه و اخذ اعترافات اجباری هستند و شانه به شانه آنها، دادگاههای حُکومتی هر گونه ظاهر سازی را کنار گذاشته اند و به صورت سریالی احکام مسخره و همزمان ظالمانه صادر می کنند.

با غُل و زنجیر ۱۴ سال زندان برای اسماعیل بخشی، سُخنگوی کارگران دلیر هفت تپه، ۱۹ سال برای سپیده قلیان و ۷۸ سال برای پنج کارگر و کوشنده کارگری، رژیم ولایت فقیه پیام می دهد که کمر به حذف مُطالبات و اعتراضات همه گیری بسته که نه می تواند و نه منافعش اجازه برآوردن و پاسُخ دادن به آنها را می دهد.

بر اساس یک گزارش منتشر شده از سوی "هرانا"، در دوره شش ماهه نخُست ریاست جلاد رئیسی بر قوه قضاییه، کوشندگان مدنی و صنفی در پرونده های مجزا دستکم به هزار و ۲۷ سال و شش ماه حبس و هزار و ۴۲۸ ضربه شلاق محکوم شده اند که از رشد ۱۱۹ درصدی صدور احکام نسبت به دوره مشابه در زمان ریاست شیخ صادق لاریجانی خبر می دهد.

در این احکام جُنون آمیز آنچه که به سُخن درآمده، حاصل جمع تدبیرها و راه حلهای رژیمی درمانده و در تنگنا برای رویارویی با بُحران اقتصادی و برخورد با اعتراضهای روزافزون اکثریت جامعه نسبت به شرایط معیشتی خود و خفقان حاکم است.

 بازی با فساد

در حاشیه تهاجُم سراسری به جامعه و جنگ پیش دستانه علیه آن، حاکمیت یک مانور نمایشی را نیز پیش می برد که بر دکوراسیون آن تابلوی "مُبارزه با فساد" آویخته شده است. هدف معرکه "دُزد گیری"، تخلیه خشم مُتراکم و روزافزون جامعه از فساد دستگاه حاکم و شکاف هولناک طبقاتی بین "پایین" و "بالا" است. موج نفرت مردُم، رژه اشرافیت مُهر-پیشانی با خودروها، کاخها، ویلاهای لوکس و انگل زاده های دریده اش را همراهی می کند. آنها که رانت پنجاه هزار تومانی را کُمک خرج می دانند، هر روز ارقام افسانه ای تازه تری از راهزنی و غارت در این یا آن بخش حُکومت و دولت به صورت شان سیلی می زند و به همان اندازه در برابر حاکمیت گارد می گیرند.

گویا ترین شاهد هراس طبقه فرادست از صف بندی طبقاتی جامعه علیه خود، نمایش ریشخند آمیز رییس دفتر آقای خامنه ای در وصف "زندگی مُتوسط و زیر مُتوسط رهبر" است. حُجت الاسلام گُلپایگانی خود را ناچار دیده در برابر جامعه جان به لب رسیده و خشمگین سوگند بخورد: "رهبر همواره به یاد فُقرا و بیچارگان بوده و همسان با آنها زندگی می کند."

مشاطه گری او برای ارباب و "آقازاده هایش" بازتابی از اعتراضهای فزاینده مردُم نسبت به توزیع نابرابر و ظالمانه هزینه و پیامدهای بُحران خارجی و بُحران حُکمرانی است. به مُوازات فقیر تر، بیکار و محروم تر شدن هر چه بیشتر اکثریت جامعه، تضاد طبقاتی بین "بالا" و "پایین" با شدت و دُرُشتی کوبنده تری به موضوع گُفتُگو، انتقاد و سیاست تبدیل می شود. باند میلیارد دلاری آقای خامنه ای از این زاویه با تمرکُز بیشتری زیر ذره بین جامعه قرار گرفته و به شتاب به موضع دفاعی رانده شده است.

حاکمیت، رهبران و پایوران آن در نوک حمله و اعتراض جامعه علیه شرایط دُشوار و غیرانسانی زیست و معاش خود قرار گرفته اند. حساسیت توده ها نسبت به توزیع ناعادلانه ثروت و نکبت و انباشته شدن امکانات، برخورداریها، آسودگی و رضایت خاطر در گلوی گُشاد حاکمیت به گونه تصاعُدی افزایش یافته است؛ یک دگرگونی خطرناک ذهنی که اجبار حاکمیت به اقدامات نمایشی و بیرون کشیدن چند بُز از گله ولایت و قُربانی کردن آنها زیر پای جامعه را موجب شده است.

براین اساس حاکمیت "مُبارزه با فساد" را یک تاکتیک طلایی در شرایط موجود می انگارد. دراز کردن چند تبهکار پیشانی سفید حُکومتی زیر این عُنوان، شاه کلیدی است که به پندار "نظام" می تواند با هزینه ای اندک، به بخشی از نارضایتی و اعتراض توده پاسُخ داده و روانشناسی شکل گرفته بر این پایه را دستخوش تغییر سازد.

از آنجا که فساد اُستخواندار و فراگیر "نظام"، جبهه ای عُمومی و پخش شده در سطح جامعه را علیه خود گشوده است. بنابراین حاکمیت نیز می کوشد بر این تضاد عُمومیت یافته، با راه حلهای عوام پسندانه چیره شود. در مرکز این تلاش، ترتیب دادن نمایشهای گلادیاتوری با افکندن چند قُربانی "خودی" در برابر حیوانات درنده قرار دارد. حاکمان کشور به سبک فرمانروایان رُم باستان، "عوام" را به نمایش یک درگیری مُهیج دعوت می کنند تا سرگرم شوند. آنها گمان می برند همانگونه که نمایشهای مزبور در آن زمان شهوت خُشونت و خونریزی تماشاچیان رُمی را ارضا می کرد، اینک نیز "کولوسئوم" قضایی بتواند آتش خشم و بیزاری جامعه را نسبت به فسادی که آن را مُحاصره و غارت می کند، فرو بنشاند و عطش توده ها به عدالت را سیراب کند.

حساب گُشادی که حُکومت روی این معرکه و گُمراه سازی جامعه باز کرده را به خوبی می توان در آویختن یک خرمُهره ناسیونالیستی به پوپولیسم قضایی دستگاه حاکم مُشاهده کرده. روزنامه اندرونی رهبر ج.ا، دستیار مُرشد معرکه را "کورش کبیر" خوانده تا به این پروژه امنیتی رنگ ملی بزند و به جامعه ای که با سیاست، ایدیولوژی و فرهنگ ملی و ملت ستیز رژیم ولایت فقیه مرزبندی دارد، قالب کند.

از این زاویه رژیم ج.ا به همان راهی پا گذاشته که تمام رژیمهای ایستاده در آخر کار خود طی کرده اند؛ آنها نیز در انتهای بی چارگی چنین روشهایی را کشف می کنند؛ اقداماتی دیرهنگام که نجات شان نمی دهد

 ساز و صندوق

با این وجود، خیمه شب بازی "ضد فساد" تنها سازی نیست که "نظام" برای "مُهندسی" اعتراضات به صدا درآورده؛ حاکمیت در انتخابات مجلس مُلاها در اسفند ماه سال جاری روزنه دیگری برای تخلیه فشار و مُدیریت اعتراضها می بیند. در این راستا به طور عُمده تلاش می کند دستکم بخشی از موج اعتراضها را به کانال "انتخابات" افکنده و مُنحرف سازد. 

این یک تلاش نااُمیدانه است که در مُحاصره کامل توده ها صورت می گیرد. جامعه برای مرزبندیهای فریبکارانه ای که حاکمیت را به جناح بندیهای "اُصولگرا" و "اصلاح طلب" تقسیم می کند، اعتباری قائل نیست و به این ترتیب دخل و خرجی که برای دهه ها تنور تقسیم سهم در "بالا" را گرم می کرد و به گونه مُشخص بخشهای از طبقه مُتوسط را با توهُم "اصلاح" یا جلوگیری از "بدتر" شدن شرایط بسیج می کرد را از سکه انداخته است. آقای مُحمد خاتمی، یک چهره مشهور این بازی، اکنون مایوسانه اعتراف می کند: "من اگر تکرار هم کنم، دیگر مردُم رای نمی دهند."   

درجه هراس طبقه حاکم از عمیق تر شدن شکاف در جریان انتخابات حُکومتی و ژرفش قُطب بندی "بالا" و "پایین" را از آنجا بهتر می توان اندازه گرفت که همین شخص اندکی بعد ناچار شد سُخنان قبلی اش را به باد هوا بسپارد و با به جلو انداختن دوباره خود، به "مردُم ناراضی" که در جریان خیزشهای دی ماه ۹۶ آنها را "فُرصت طلب" و "آشوبگر" خوانده بود، التماس کند که "فداکاری و از خودگذشتگی کنند و به خاطر ایران پای صندوق بیایند".

آنچه که حاکمیت از کمپین بی رونق خود دریافت خواهد کرد، واکُنش کوبنده جامعه به معرکه انتخابات و صندوقهای شُعبده آن است. اگر از دریچه ترکیب و آرایش موجود نیروها بر صحنه اجتماعی ایران به "انتخابات" زمستان نگریسته شود، چشم انداز مُقابل نشان می دهد که "نظام" از درون این کارزار پریشان تر بیرون خواهد آمد و نه تنها موضع آن در برابر جامعه ضعیف تر می شود، بلکه تضادهای درون آن نیز با شدت و فشُردگی بیشتری فعال خواهد گردید. 

برآمد

"نظام" درمانده به سختی در تلاش است از یکطرف سرکوب را اجتماعی و ویروس وحشت را همه گیر کند و از طرف دیگر، بخشهای مُردد یا مُتوهم جامعه را از میدان سرنگونی بیرون آورده و به زمین خود بکشد. حالت مطلوب آن ایجاد تعادُلی بین خود و جامعه همچون دهه شصت بر پایه ترور بی وقفه ی ذهنی و عینی جامعه و بخشهای فعال و پیشرو از خانه تا زندان است.

آنچه که اجتماعی شده اما اعتصاب، اعتراض، خیزش و در یک کلام برنتابیدن شرایط موجود است. مُبارزه اقشار اجتماعی تکامُل یافته و در قلمروهای تازه ضرورتهای تازه ای همچون مُسلح شدن به سازمان یافتگی، تشکُل یابی و همبستگی را تجربه می کند. حاکمیت نتوانسته صدای اعتراضات را خاموش و موج اجتماعی نیرومندی که آن را پیش می برد، مُنحرف سازد. تیغ "نظام" شاید بر تن جامعه زخم بزند، اما چون نمی تواند آن را از پا درآورد، فقط قوی ترش می کند.

 

منبع: نبردخلق شماره ۴۱۶، دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۸ ـ ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۹

 بازگشت به نبردخلق

بازگشت به صفحه اول