رستاخیز سیاهکل

 

تولد سازمان چریکهای فدایی خلق ایران

و سرفصل مبارزهء واقعی و رودررو با حاکمیت مستبد و جابرانه و جنایت پیشه

 

یکی از هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران از تهران

 

علت تاسیس یک سازمان چیست؟

دلیل پیدایش یک جریان فکری را از کدام نقطه و در کجا باید جستجو کرد؟

با یک بازنگری به گذشتهء تاریخی مبارزات سیاسی در ایران و جهان، میتوان به دلایل و ضرورت تشکیل جنبش مسلحانه در جامعه  دست یافت ، یعنی  تمامی ِ آن شرایطی که موجبات تاسیس جنبش فدایی را فراهم نموده، در بررسی فضای سیاسی دههء 30 و 40 و 50 قابل فهم است.

هر سازمان و جریانی، از دل یک ضرورت اساسی به وجود می آید و برای یافتن این ضرورت بایستی شرایط دورانی که آن جامعه و تاریخ، طی کرده است را شناسایی نمود. ضرورت بر اساس پاسخی است که به نیاز جامعه و راه حل معضلات ارائه می گردد. چنانچه پاسخ و راه حل ارائه شده، واقعی و عملی نباشد دیری نخواهدپایید که تز مطروحه یا نظر و پاسخ ارائه شده، از بین رفته و به فراموشی سپرده خواهدشد. به عنوان مثال ، وقتی سوال و مشکلی مطرح می گردد ، اگر جوابی که به سوال داده می شود پاسخ اساسی و درست و همه جانبه به آن سوال نباشد، مسلّما" نمرهء قبولی از آن سوال نخواهیم گرفت.

 

حال از کجا بفهمیم که پاسخ درست است؟

میزان انطباق پاسخ با واقعیات ، صحت و درستی آنرا تعیین می کند. پاسخهایی که در زندگی –در موارد مختلف اعم از تصمیم گیریها، دوستیها و دشمنیها، تحصیل و کار و برنامه ریزی برای آینده– به سوالات زندگیمان می دهیم و در هر نقطه ای که تصمیمی را اتخاذ می کنیم چنانچه تصمیم واقعی نباشد و بر اساس واقعیات و نیازها و امور عینی زندگی طرح و اجرا نشود ، بازتاب اشتباه در این تصمیم گیریها و سیاستها به بی نتیجه ماندن ، شکست و فرو ریختن تئوریها و نظرات منجر خواهد گشت و ناچاریم تاوان اشتباه خود را در آن مقطع (وشاید مقاطع بعدی) پرداخت نماییم .

زمانی که یک سازمان با خط فکری مشخصی شکل می گیرد، مبنای شکل گیری آن برای پاسخ دادن به یکسری معضلات و مشکلات اجتماعی در آن جامعه است. اگر در جامعه به دنبال آزادی، برابری، سکولاریسم، رفاه و عدالت اجتماعی هستیم، اما فریاد آزادی ما با زندان و سرکوب و شکنجه روبرو می شود، اگر هر روش مسالمت آمیزی که فعالان سیاسی اعمال می کنند اما با خشونت و ترور مواجه می گردد، اگر استبداد و تبعیض و نابرابری و خفقان و سرکوب شدید مانع شنیده شدن فریادهای آزادی و برابری زنان و مردان روشنفکر و آزادیخواه می گردد، پس چاره چیست و چه راه حلی برای رفع نیازهای اساسی آزادیخواهان اعم از زنان و دانشجویان و روشنفکران می توان و باید جستجو کرد؟ برای خلاصی از این مشکلات از چه نظری باید پیروی کرد و چه پاسخی میتوان ارائه داد؟

 

از نظر تاریخی (و نه لحظه ای) باید راه حلی که برای مشکلات موجود ارائه می شود دارای بُرد اجتماعی و تاثیرگذاری باشد، در غیر این صورت در دراز مدت دچار ایزوله شدن و انزوا خواهدشد.

اگر پاسخ ما به سوالات مطروحه و ادعاهای ما برای رفع معضلات اجتماعی، تاثیرگذاری لازم و امکان فهم و اجرا نداشته باشد، یا بر اساس نیازهای پایه ای و واقعی جامعه نباشد، به جز یک مقطع گذرا و جذب تعدادی افراد اندک و سپس پراکنده شدن و خاموش گشتن سرانجامی نخواهدداشت. پس نتیجه می گیریم راه حلی که برای رفع معضلات سیاسی و اجتماعی پیشنهاد می شود، می بایست منطبق با شرایط موجود در جامعه و با توجه به سطح آگاهی مردم و سطح مناسبات اقتصادی حاکم بر آن جامعه ارائه گردد تا قابلیت جذب و بقا و رشد داشته باشد و این امر، بدون مطالعه و تحلیل و بررسی نقاط قوّت و ضعفهای تاریخی و سیاسی امکانپذیر نیست. تحلیل و بررسی گذشتهء سیاسی احزاب در مصاف با حکومتهای دیکتاتوری و نقد و تحلیل برخورد مردم با حاکمیت و واکنشهای فیمابین است که می تواند ما را به تئوری و تز منطقی و منطبق بر واقعیتها رهنمون شود. یعنی یافتن راه حلی اساسی ، عینی و معقول که از دل واقعیت بیرون آمده باشد و در مراحل و مقاطع دیگری در جوامعی همسان ، به بوتهء آزمایش گذاشته شده و نتیجهء مثبت داده باشد و ریشه در تاریخ واقعی داشته ، قابل اجرا باشد.

 

راز "حماسهء سیاهکل" که نقطهء تولد و سرفصل مبارزات واقعی و رو در رو با جابریت نظام دیکتاتوری شاه بوده، بر اساس پاسخ به همین سوالهایی است که به وسیلهء روشنفکران مطرح شد. حماسهء سیاهکل نتیجهء شرایطی است که جامعه و تاریخ در آن دهه ها رقم زده است و چه بسا الزام برای حمایت از آن تاکتیکها در دورهء کنونی به شدت احساس می شود.

رفقایی همچون جزنی، احمدزاده، پویان، حمید اشرف، صفایی فراهانی و بسیاری دیگر از روشنفکران که هریک در زیر سقف و در زیر پوست ایدئولوژی و احزابی دیگر درحال فعالیت و مبارزهء سیاسی بودند، پس از شکست طرحهای مبارزاتی مسالمت آمیز و به ویژه بعد از پروسه ای که حزب توده طی نمود که  به شکست حزب توده در سال 1332 منجر گشت، به فکر راه چاره افتادند. آنها اندیشیدند که حال چه باید کرد؟

در یافتن پاسخ به "چه باید کرد" بود که در برخوردها و گفتگوها و مذاکرات به این نتیجه رسیدند که  چون رژیم مستبد محمدرضا پهلوی،  با هرگونه فعالیت سیاسی و با هر جریان فکری منتقد یا معترض، برخوردی به شدت سرکوبگرانه دارد  و عوامل ساواک با  دستگیری،  زندان و شکنجه و ترور، مخالفان خود را قلع و قمع می کنند ، و هیچ فضایی برای تنفس و مطرح کردن خواستهای اساسی جامعه وجود ندارد و هر فریاد آزادی و برابری با سرکوب مواجه می شود پس هیچ راهی به جز مبارزهء مسلحانه وجود ندارد.

 

پیش از آن ، رفقای مبارز و آزادیخواه،  فعالیتها و مبارزاتشان بر محور مسالمت بود. آنها می خواستند صرفا" آزادی فعالیت سیاسی و حق بیان و نوشتار داشته باشند و مبارزاتشان را از طریق سیاسی و تبلیغاتی و پارلمانی پیش ببرند اما  چنین امکانی به روشنفکران ما داده نشد و شاه و عوامل جنایتکار ساواک هرجا که جنبش مردم شکل گرفته و می خواست رشد کند، با سرکوب و زندان و شکنجه و جزغاله کردن بدن مبارزان با اتو برقی و روشهای کریه دیگر سعی می نمود تا مبارزات حق طلبانه و آزادیخواهانهء مردم را در نطفه خفه کند و حاکمیتش را بر مدار ظلم و جنایت ادامه دهد.

همان گونه که اشاره شد، در راستای همین فعالیتها و کنش و واکنشها بود که روشنفکران آزادیخواه به این نتیجه رسیدند که هیچ راه و روش، و شیوهء مسالمت آمیزی که بتوانند خواسته هایشان را مطرح و به وصول آن امیدوار باشند، وجود ندارد، چون با روش مسالمت آمیز، و با زبان خوش و معمولی نمی شود با حکومت ظلم و جور صحبت کرد، و به تدریج  مبارزان و روشنفکران و منتقدان، به وسیلهء عمال و مزدوران حکومت وقت، یکی پس از دیگری دستگیر و شکنجه و قلع و قمع می شوند. با این حساب خط فکری پیشین شکست خورد و برای یافتن راه حلی دیگر، در یک جمعبندی به این نتیجه رسیدند که باید دست به مبارزهء مسلحانه زد تا حاکمیت بفهمد که هرگونه خشونت و برخورد و سرکوب با پاسخ و مقاومت مسلحانهء مردم  روبرو خواهدشد.

 

رفقای از خاطر نرفتنی و همیشه جاودان: بیژن جزنی، مسعود احمدزاده، امیر پرویز پویان، صفایی فراهانی و حمید اشرف و دیگر جاودانگان، اگرچه هرکدام در زمینهء نقطهء شروع آتش زنه، بر اساس تجربه و زمینهء اجتماعی ایران با دیگر کشورهایی که مبارزهء مسلحانه به محک اجرا گذاشته شده و به نتیجه رسیده بود، نظری خاص ارائه دادند  اما در امر مبارزهء مسلحانه هیچ اختلافی وجود نداشت و از همین روی مقدمات اجرای عملیات فراهم  و مقاومت و مبارزهء علنی و عملی در پاسخ به خودکامگی رژیم جنایتکار آغاز گشت. بدین گونه بود که جنبش فدایی برخاسته از بطن جامعه و استمداد جسته از افکار آزادیخواهانه و برابری طلب، نقش "حماسهء رستاخیز" را بر چهرهء تاریخ این سرزمین به تصویر کشید و "قیام سیاهکل" فصل تازه ای شد برای  مبارزات سیاسی علیه حکومتهای جابرانه و دیکتاتورمنشانه ای که هر صدای حق طلبانه را با سانسور و ارعاب و وحشت و کشتار خفه می کنند و هر فکر و اندیشهء روشنی را می خواهند در سیاهی مدفون نمایند، غافل از آن که جنبشهای مردمی و قدرت خلق بر هر قدرت ددمنش و ظالم، چیره خواهدگشت.

 

" حماسهء سیاهکل" گام نخست برای شکستن رعب و وحشتی بود که به وسیلهء حاکمیت ددمنش و خونریز در جامعه اعمال می شد. گامی برای از بین بردن سایهء شوم ترس و هراسی که اقشار مختلف را در برگرفته بود.

با همان گام سرخ و دلهای عاشق آزادیخواهان از قلب سبز جنگل سیاهکل ، جنبش آزادیخواهی خلقهای تحت ستم در ایران، وارد مرحله ای جدید شد، مرحله ای که "سازمان چریکهای فدایی خلق" را از دل تاریخ و در رویارویی با حاکمیت استبداد و جنایت به وجود آورد.

حماسه ای که با توجه به بسیاری از تشابهات تاریخی زمان حاضر با دهه ء چهل، دیر و دور نیست که باز چهره عیان کند و طرحی دوباره بر دفتر تاریخ کشورمان بیافریند.

آری! می توانیم خودمان "بیژن جرنی"، " حمید اشرف"، "امیر پرویز پویان"، "احمدزاده" و دیگر رفقا باشیم!

می توانیم "رستاخیز سیاهکل" را در جای جای وطن اشغال شده، در زمان حاضر دوباره بیافرینیم!

چرا که برای کسب آزادی و برابری و عدالت اجتماعی و در مبارزه با حکومت جهل و خون و جنون آخوندی نیز، تمام روشهای مسالمت آمیز امتحان شده و دیگر شاید راهی به جز قیام مسلحانه باقی نمانده باشد..................

19 بهمن 1349، سالگرد تاسیس سازمان چریکهای فدایی خلق ایران که همچون آفتابی بر بلندای قلهء تاریخ مبارزات سیاسی ایران تابیدن گرفته است، بر همهء مبارزان و آزادیخواهان گرامی باد.